پارت2⃣
درداش برام قابل تحمل بود و با تنفس و ورزش ردشون میکردم .نیم ساعت بعدش اومدن معاینه ام کردن و نوار قلب جنین گرفتن که انقباضاتم خوب بود و دهانه رحم هم به ۴ سانت فول رسیده بود ‌.
که اومدن برام اپیدورال تزریق کردن .من روی تخت نشستم و اول همون جایی که میخواستن تو نخاع بزنن رو بی حس کردن با امپول و بعدش اپیدورال رو تزریق کردن من چیزی نفهمیدم خیلی.
فقط متوجه میشدم یه مایعی داره وارد لگنم و کمرم میشه انگار.همین
بعدش دردام خیلییی آرووم شد 🫠و درد حد یه انقباض کوچیک میگرفت .
ماماهمراهم هم اومد که هر چی از خوب بودنش بگم کم گفتم .عالی بود ❤️.بهم ورزش داد موقع انقباض هام و با تنفس میگفت کنترل کنم که اکسیژن کافی به نی نی برسه..
بعد ۲ ساعت رسیدم به ۱۰ سانت و فول شدم .دیگه ماماهمراهم بهم گفت فقط روی تخت دراز بکشم و زور بزنم .البته زور های کنترل شده جوری که انگار میخوای مدفوع کنی ...
تمام تلاشمون با ماماهمراهم این بود که بخیه نخورم .دیگه تقریبا سر بچه که کامل دیده میشد 👶🏻دکترم هم اومد .
اینم بگم چون اپیدورال بودم فقط حس فشار داشتم زیر شکمم و دردی نداشتم اصلا...
چند تا زور دیگه زدم موقعی که حس انقباض داشتم و سر بچه کا مل اومد بیرون و من خوشحال ترین بودم که بخیه نخوردم😄

۹ پاسخ

عزیززم مبارکه مررسی که زحمت کشیدی و تجربتو نوشتی میشه بدونم بیمارستانت کجا بود و مامای همراهت کی بود؟

خداروشکر عزیزم دست راستت رو سرم منم بخیه نخورم🤣اپیدورال ک میگن نزنین آمپولش مث سزارین عوارض داره منو ترسوندن

چه تجربه ی قشنگی من تجربم افتضاحه

ماماهمراهت اسمشون چی بود گلم؟

و اینکه به نظرت بیشترین چیزی که توی بخیه نخوردنتون تاثیر داشت چی بود؟ و پروژسترون و از کی قطع کردین؟

عزیزم ماما همراهت کی بود؟؟

مبارک باشه گلم بنظر من طبیعی از سزارین خیلی بهتره موندم چرا بعضیا انقد طبیعی و غول کردن که خیلی تز مامانا ترسیدن من دوتاشو تجربه کردم هیچی طبیعی نمیشه

دکترتون کی بودن؟ شما ازوا ورزش کردین؟

عزیزم کدوم بیمارستان بودی؟؟

سوال های مرتبط

مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو روزهای ابتدایی تولد
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان سامیار💙 مامان سامیار💙 ۶ ماهگی
دیگ خیلی دردام عجیب بود اصلا نمیتونستم تحمل کنم مثل دیوونه ها شده بودم حالم بد بود دوست داشتم بلند شمممم خیلی خراب بودم اومدن معاینه کردن ۳ ونیم سانت بودم ساعت ۱۲ ظهر دیگ دیدن خیلی خرابم اپیدورال زدن برام که هم وقتی دارو وارد کمرم شد خواب عجیبی اومد سراغم در حد یه ربع هن خوابیدم ولی خب گه گاهی هم درد داشتم که دیگ سوزش خیلی خیلی کمی شده بود
بلند شدن به ورزش کردن با ماما همراهم نزدیک یک ساعت ورزش کردم و معاینه شدم شده بودم ۶ سانت ساعت ۲ ظهر و خب باز دردام شروع شده بود و یکم تحمل کردم وقتی باز غیر قابل تحمل بود یه دوری دیگ اپیدورال گرفتم و باز ورزش کردم ولی خی این دفعه دردام سکزشی نبود شدتش کم شده بود فقط ولی تند تند دردم می‌گرفت
دیگ ساعت ۳ونیم معاینه شدم ۹ سانت بودم و سر بچه هم پایین بود و خب به باسنم فشار و زور میومد همش حس دسشویی داشتم و بشدت درد داشتم ولب خب حس میکنم اگر اپیدورال نبود دردام بیشتر بود دیگ با هر توانی که داشتم زور میزدم وقتی سر بچه قشنگ اومد پایین و دیده می‌شد بردنم رو تخت زایمان و خب با دو تا زور ساده پسرم و بغل گرفتم 🥰😍
پارت ۲
مامان 💗👶🏻panah مامان 💗👶🏻panah روزهای ابتدایی تولد
مامان یزدان مامان یزدان ۲ ماهگی
خانما این تجربه زایمان منه با امپول فشار بیاین بگین ببینم شما هم مث من اینقد زور زدین؟؟
من ساعت ۶ عصر بستری شدم سرم زدن تا ساعتای ۹ اینا درد خاصی نداشتم تا ۱۰ یک کم انقباض داشتم. ساعت ۱۰ که انقباضم بیشتر شد دکتر اومد و کیسه ابمو پاره کرد. دردام بیشتر میشد با فاصله بیشتر مثلا ۵ دقه یه بار. تا ساعتای ۱۲ قابل تحمل بود ۱۲ به بعد دیگه نمیتونستم تحمل کنم خیلی درد داشتم ولی ورزش میکردم اپیدورال نزدن چون سربچه پایین نیومده بود یه امپول تو سرمم زدن که خواب اور بود ولی دردمو کم نکرد فقط گیج خواب بودم . چند بار اومدن سر بچه رو تحریک کردن. ساعت یک به بعد. دیگه فقط اومدن و گفت زور بزن. چشمت روز بد نبینه موقعی که درد داشتم باید زور میزدم . توی هر انقباض سه تا زور میزدم جوری که ببخشید مقعدم داشت پاره میشد از شدت فشار. منی که خجالت میکشیدم میگفتم دازه مدفوعم میاد دکتره میگفت منم ازت همینو میخوام ینی زورات خوبه. خلاصه زور اول یه کم درد داشت ولی دومی و سومی انگار با زور زدنم دردا هم میرفت بیرون. خلاصه اینقد زدم که مقعدم هنوز درد میکنه.😂 اون وسطم فقط میپرسیدم بچم کی میاد. میگفتن ساعت ۲ و نیم منم چشمم به ساعت بود که دو نیم بشه. بعد ساعت ۲ و ربع رفتم اتاق زایشگاه و با چند تا زور که واقعا باهرکدومش چشام سیاهی میرفت بچم دنیا اومد و بهترین حس دنیا شد
مامان کارن مامان کارن ۱۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲
من رفتم تو اتاق مخصوص خودم و دوتا ماما اومدن که سرکلاژ باز کنن برا باز کردن سرکلاژ اذیت شدم واقعا درد داشت برام و ضعف میکردم
سرکلاژ رو ک باز کردن ۴ سانت شدم و بعدش اومدن کیسه آبم رو پاره کردن بعد پاره کردن کیسه آب دردا منظم و شدت دار شده بود واقعا نمیشد تحمل کنم اونجا درخواست اپیدورال دادم متخصص بیهوشی اومد و اپیدورال زد برام دیگه هیچ دردی حس نمیکردم فقط از روی ان اس تی می‌فهمیدم انقباض دارم با مامای همراهم یسری پوزیشن و ورزش و نقاط فشاری برام انجام داد و خیلی سریع ۷ سانت شدم بعد از اون رفتم توی وان و آب گرم میگرفتم به خودم حس زور زدن داشتم ولی دردی حس نمیکردم حدودا نیم ساعت آب گرم گرفتم بعدش معاینه کردن و فول شده بودم گف موهای بچه دیده میشه دیگه روی تخت بودم متخصص بیهوشی اومد اپیدورال رو تمدید کرد برام دکتر و دوتا ماما دیگ بالاسرم بودن هربار حس زور زدن داشتم میگفتن زور بزنم تو یکی از همین زور زدنا صدای پسرم شنیدم🥺بدنیا اومد واقعا حس خوبی بود من ۴ و نیم بستری شدم و ساعت ۷ و نیم شب زایمان کردم کلا ۳ ساعت طول کشید از برش دادن هیچی متوجه نشدم از بخیه زدن هم همین طور خیلی زایمانم خوب بود

بیمارستان عسکریه رفتم قبلش بیمارستان میلاد و خانواده رفته بودم هیچکدوم به تمیزی و خوبی عسکریه نبودن دیگه همونجارو انتخاب کردم خیلی ام خداییش راضی ام

تجربه زایمان طبیعی
مامان سید حسین مامان سید حسین ۴ ماهگی
پارت اخر
چند دقیقه بعدش هم فول شدم و حس زوررررر شدید داشتم.. کاملا متوجه میشدم بچه اومده پایین و داره میاد.
حتی نیاز به زور من نبود انگار بدنم زور میداد😂
ماماهمراهم گفت تا موقعی که بگه زور های محکم و قوی بدم منم خیلی خوب و طولانی زور میزدم.. خیلیم حس خوب و جالبی داشت واقعا😁😂
بعدش دیگه وقتی سر بچه رو دیدن ماماهمراهم گفت فقط فوت کنم.. میگفتم بخدا من زور نمیزنم خودش داره زور میزنه🤣
گفت اون که خودش زور داره اشکال نداره.. تو زور اضافه نزن فقط فوت کن و منم همین کارو کردم.
بعد هم یکم برش دادن و بچه اومد بیرون و شروع کرد گریه کردن.
آخ نگم که چه حس خوبیه بچه که میاد بیرون🤤یعنی بخاطر حس دوباره اون لحظه هم شده دوباره بچه‌دار می‌شم.
بچه رو بهم نشون دادن با خودم گفتم دیگه تموم شد.. دیگه نینیت به دنیا اومد و کنارته.. خیلی خیلی حس فوقالعاده‌ای بود.تمام وجودم حس خوبی داشت.

پسرمو تمیز کردن گذاشتن رو تخت نوزاد و
اونم چند دقیقه بازی کرد و اینطرف و اونطرف رو نگاه کرد و بعدش سریعا خوابش برد😂
موقع بخیه زدنام ماما بهم شربت و خرما داد و گفت بخورم.. اصلا کلی جون گرفتم.. چون به دوتا دستامم سرم وصل بود ماماهمراهم خرما میذاشت دهنم و هسته‌ش رو هم میگفت از تو دهنم بدم به دستش.. خیلی خجالت کشیدم ولی انقد مهربون بود جوری رفتار می‌کرد آدم ذره ای معذب نشه.
وقتی بخیه زدنم رو تموم کردن پسرمو گذاشتن کنارم.. ماماهمراهم کمکم کرد کام بچه‌م رو با تربت و آب زمزم که برده بودم باز کردم و برای اولین بار شیرش دادم🥺
این بود تجربه زایمان من
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۴ ماهگی
مامان نوا مامان نوا ۱ ماهگی
قسمت سوم:
چندین بار ورزش هارو کار کردم. دوباره دردا شروع شد برا بار دوم اپیدورال تزریق کردن و باز هم معاینه و سوند و ورزش و تنفس و نقاط فشاری. ولی کاملاً بدون درد.
بهم گفتن وقتی انقباض داشتی زور بزن من که متوجه انقباض نبودم خود ماما دست میزد به شکمم میگفت الان داری و من زور میزدم.
دکترم اومد و دردا رو دوباره متوجه شدم و متاسفانه دیگه اپیدورال نزدن چون نمیتونستم درست و به موقع زور بزنم.
تمام درد و سختی و فشار شروع شد. من زور میزدم و راضی کننده نبود دوتا ماما رو شکمم فشار آوردن و دکتر هم از پایین. هی زور میزدم هی نمیشد نفس کم می آوردم و اکسیژن بهم وصل کرد. اینقدر رو شکمم فشار آوردن که کبود شده بودم. ولی بالاخره سر بچه اومد و دخترم صحیح و سالم اومد بغلم.
حالا رحم من جمع نمیشد و به شدت خون ریزی داشتم. بخیه خوردم. شوهرم میگفت کلی گاز استریل و بایند با قیچی فوری کرده بودن داخلت(راستی موقع زایمان اصلی و اپیدورال همسرم رو بیرون کردن همه تو تمام مراحل کنارم بود)
خلاصه با هر بدبختی بود دکتر خون ریزی رک بند آورد بخیه هم زود و تموم شد.
دردای بعدش دردای عجیبی نبود بخاطر کوفتگی و گرفتگی عضلات بخاطر ورزش بود. امروز روز دومه و من خیلی بهترم. خداروشکر گذشت تموم شد هم خودم هم دخترم صحیح و سالمیم.
ولی بعید بدونم دیگه دنبال طبیعی زاییدن باشم🤣
البته بگم که واقعا همین که سرحال بودم میتونستم دخترمو شیر بدم بغل بگیرم دسشویی برم دوش بگیرم خیلییی خوب بود.
فکرکنم اگه دردام خودش رو می‌شد اینقدر مصیبت و سختی و درد نمی‌کشیدم. بازم خداروشکر به خیر گذشت🫠
مامان نی نی مامان نی نی ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳
خلاصه اپیدورال رو برام تزریق کردن و دردش از آمپول هم کمتر بود برام .
بعد زدن اپیدورال دردها خیییلی کمتر شد و حتی وسط انقباض ها خوابم میبرد .
معاینه کردن ساعت ۱ و گفتن ۹ سانت شدم و عالی پیش رفتم . بعدش ساعت ۲ معاینه کردن و ۱۰ سانت فول بودم. و ورزش های لگنی و زور زدن ها فقط موقع انقباض ها شروع شد . قسمت افتضاح ماجرا همینجا بود.
من از ۲ تا ۴ عصر زور میزدم و بچه نمیومد و‌میگفتن بخاطر اینه که عضلات لگن خیلی سفتی دارم و رحم حالت مکش داره و اجازه نمیده سر بچه وارد لگن بشه

۲ ساعت جهنمی بود خییییلی ، از همه قسمت ها سخت تر بود .انقدر زور میزدم که کبود میشدم و مرگ رو‌جلوی چشمم می دیدم . دیدن نتیجه نداره و دکتر زنگ زد گفت ببرینش اتاق زایمان .

بعد که دکتر هم اومد و من روی تخت معاینه بودم دونفر از راست و چپ شکممو فشار خیلی شدید با مشت میدادن و منم زور میزدم و دادم به آسمون بود .
واقعا این قسمتها بسیار بد بود و من گریه میکردم و التماس میکردم منو سزارین کنین .
خلاصه بعد ۲۰ دقیق فشار رحمی که دادن پسرم دنیا اومد .

و من بسیار تجربه تلخی شد برام و سر پسرم هم توی کانال زایمان حالت کشیده گرفت ولی گفتن بعدها خوب میشه .
موقع بخیه زدن هم اصلا نمیتونستم تحمل کنم و با گاز انتوکس تحمل کردم و خیلی هم بخیه خوردم تقریبا تا یک سانتی مقعد .‌

بعد رفتن از اتاق زایمان دوباره ماما های زایشگاه منو معاینه کردن ....با وجود بخیه ها.
و یهو گفتن بخیه ها باز شده و خیلی درد داشتم و مدام معاینه میکردن و رحممو فشار میدادن و من میمردم و زنده میشدم .خودش یک زایمان جدا بود انگار

بعد باز دوباره گفتن نه بخیه ها هست و اوکیه .
شیفت عوض شد و دوباره مامای جدید منو فشار رحمی داد
مامان محمد حسین💙👼 مامان محمد حسین💙👼 ۱ ماهگی
ادامه تاپیک زایمان طبیعی 🙂

یه سرم به اسم آرامش بخش بهم وصل کردن اما تاثیری نداشت و اصلا دردم رو کم نکرد بعد یه ساعت اومدن معاینه به ۴ سانت رسیده بودم گفت پیشرفتت خوبه هر چی بازتر میشدم دردا هم بیشتر می‌شد دیگه زنگ زدن ماما همرام و بعد یه ساعت و نیم اومدن و شروع کردن به ورزش دادنم ورزش تو درد سخت بود برام اما خیلی کمک کننده بود 😊
کمرمو با روغن بچه ماساژ میداد و کیسه آبگرم برام گذاشت
و بهم خوراکی میداد بخورم جون بگیرم و بسیار مهربون و خوشرو بود کمکم کردن در عرض دو ساعت فول شم و بعدش با چند تا زور زدن کوچولوم به دنیا اومد 😚🙂
بعد از اینکه بچه اومد بیرون تموم دردای شکم و کمرم همه از بین رفت یه حس سبکی قشنگی داشتم
فقط درد بخیه هام واقعا اذیتم می‌کرد که اونم هر چی میگذره خداروشکر دارم بهتر میشم😊

بیمارستان خاتم الانبیا بندر زایمان کردم واقعا برام خوب بود و از رسیدگیشون راضی بودم
ماما همراه گرفتم خانم مریم اعتمادی واقعا عالی بود هر چی از خوبیش بگم کم گفتم جوری کمکم کردن که حس کردم مادرم کنارمه😘😍
از انتخابش اصلا پشیمون نیستم و در آینده هم باز انتخابم ایشون هستن 😊
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من تو بیمارستان نجمیه تهران :
تو ۴۰ هفته و دوروز با نامه دکترم بستری شدم ساعت ۶ صبح بیمارستان بودم کارامو کردم معاینه شدم نیم سانت باز بودم بعد رفتم تو اتاق لیبر که یه تخت بود و وسایل ورزش و حموم اینا تخت زایمان فقط خودم بودم همراه خانوم میتونستم داشته باشم مامانم اومد آمپول فشار زد برام ساعت هفت و بیس دیقه صبح
دیگه بعد یه ربع کم کم دردام شروع شد یه ربع یه بار میگرفت ول می‌کرد ساعت ۹ صبح شدم دو سانت
ماماهمراهم گرفته بودم گفت ۴ ۵ سانت شدی من میام
دیگه پاشدم را رفتم ساعت ده صبح معاینه شدم بچه اومده بود تو لگن کیسه ابمو پاره کرد بعدش پاشدم ورزشامو توپ اینارو شروع کردم از ساعت ده تا ساعت یازده دردای وحشتناک داشتم که داشتم میمردم مامانم از اه و ناله من گریش گرفته بود ساعت یازده فول شدم ماماهمراهمم بود یکم ماساژ اینا داد یهو گفت فول شدی فول شدی برو رو تخت زایمان سریع دکتر خودمم مثه برق و باد اومد من دیگه دردام همراه زور بود شیش هفت تا زور زدم و برش داد البته سر کرده بود دیگه بچرو کشید بود ماماهمراهمم به زور من کمک می‌کرد شکممو فشار میداد ضربان قلبشم چک می‌کرد خلاصه پسر ما ساعت یازده ونیم صبح به دنیا اومد
با وجود نیم سانت باز بودن بعدم دکتر بخیه زد با اینکه سر کرد ولی یه کوچولو فهمیدم قبلشم که جفتو کشید بیرون و شکممو فشار اینا داد
سوالی بود در خدمتم
مامان اَبرَک مامان اَبرَک روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت دو
خلاصه که من یه شام سبک خوردم و شروع کردم به ورزش روی توپ و دوش آب گرم و اسکات زیر دوش و ورزش‌های زایمانی. تا بعد از نماز صبح که دیگه انقباض هام حدودا ۵ دقیقه شده بود. ماما همراهم گفت عالیه برو بیمارستان با وضعیت معاینه دیشب احتمالا ۵ سانت بیشتر شدی و برو بزنم خبر بده. رفتم بیمارستان معاینه کردن همون دو سانت بودم😐 خلاصه نوار قلب گرفتن پرستار شیفت اومد گفت وای نوار قلب بچه خیلی بده و یه خط صافه و برو یچزی بخور دوباره بیا. اغا من ترسیدم و دردام کلا قطع شد😫 یعنی انقباضات منظم ۵ دقیقه یا ۳ دقیقه شده بود ربع ساعتی یبار. دوباره نوار قلب گرفتن اوکی بود. میخواستم برم خونه پرستار زنگ زد به دکترم و دکتر گفت نرو خونه و اگر سیر زایمان پیشرفت نکرد ساعت ۱۲ ظهر به بعد امپول فشار بگیر. من تا ساعت ۱۲ مرتب داشتم ورزش میکردم با وجود درد و بعد که امپول فشار زدن بازم معاینه کردن همون دو سانت بودم. خلاصه زنگ زدم به ماما همراهم که بیاد کمک. وقتی اومد انقباض ها به دو دقیقه رسیده بود و از درد اشک میریختم. ولی دائم درحال ورزش و خرما خوردن و اینا بودم. دکترمم این بین اومد بهم سر زد و کیسه آب رو پاره کرد که پیشرفت کنم ولی دریغ. اینقدر خسته شده بودم که روی توپ ورزش میکردم چشمام می‌رفت. خلاصه حدودای ساعت ۴ اینقدر درد داشتم که التماس میکردم اپیدورال بزنن دیگ برای بار هزارم معاینه کردن سه سانت شده بودم و میگفتن تا قبل ۴ سانت نمیزنن ولی من خیلی اصرار کروم و قبول کردن. وقتی اپیدورال زدن یه نیم ساعت خوابیدم و بعدش دوباره پا شدم ورزش کنم. دکتر و تمام ماماها متعجب بودن که بچه اینقدر پایینه وضعیتش اینقدر خوبه ولی دهانه رحم باز نمیشه.