زایمان طبیعی(۲)
اومدن معاینه کردن گفت شدی ۴ سانت و تا اینجا واقعا برام قابل تحمل بود بخوام توصیف کنم دردش همون پریودی ولی یکم شدت داشت دردا مثلا موقع دردا نیگرفت شکمم و کمرم همزمان باهم منقبض میشد سفت میشد که با تنفس ردشون میکردم
تا اینکه کم کم این دردا هی بیشتر میشد و ناله هام شروع شد همراه با دردا
تا ساعت ۵ همه دردا برام قابل تحمل بود و اومدن معاینه کردن و گفت حالا دردات هروقت گرفت همزمان باهاش زور بزن و وقتی دردا میگرفت زور میزدم
انگار که میخوای دسشویی کنی ولی نمیاد همینجوری بود فشارر که میاوردم موقع زور زدن دردا هم انگار کم میشد ولی درد کمرم و داشتم هی میگفتم زور بزن سر بچه از کانال رد بشه
خلاصه من از درد هم گریه میکردم هم زور میزدم
تقریبا نیم ساعت همینجور هی میگفتن زور بزن که سرش بیاد و. من خسته میشدم و بین دردا واقعا از حال میرفتم ولی خوبیش این بود موقع من هیچکس نبود و خلوت بود و مامانم بالا سرم بود ارومم میکرد خیلی خوب بود این

۲ پاسخ

یعنی بهتون آمپول فشارنزدن من سربچه اولم توخونه چهارسانت بازبودرفتم بستری شدم بعدازیه ساعت آمپول فشارزدن چند ساعت دردروکشیدم بعدنوبت به زورزدن شدموقع دردهم بهم فشارمیومدولی میگفتن زورنده چون دهانه رحمت با نمیشه وقتی کامل بازشدزورزدم تاپسرم به دنیااومد

منتظر بقیشم

سوال های مرتبط

مامان یزدان مامان یزدان ۲ ماهگی
خانما این تجربه زایمان منه با امپول فشار بیاین بگین ببینم شما هم مث من اینقد زور زدین؟؟
من ساعت ۶ عصر بستری شدم سرم زدن تا ساعتای ۹ اینا درد خاصی نداشتم تا ۱۰ یک کم انقباض داشتم. ساعت ۱۰ که انقباضم بیشتر شد دکتر اومد و کیسه ابمو پاره کرد. دردام بیشتر میشد با فاصله بیشتر مثلا ۵ دقه یه بار. تا ساعتای ۱۲ قابل تحمل بود ۱۲ به بعد دیگه نمیتونستم تحمل کنم خیلی درد داشتم ولی ورزش میکردم اپیدورال نزدن چون سربچه پایین نیومده بود یه امپول تو سرمم زدن که خواب اور بود ولی دردمو کم نکرد فقط گیج خواب بودم . چند بار اومدن سر بچه رو تحریک کردن. ساعت یک به بعد. دیگه فقط اومدن و گفت زور بزن. چشمت روز بد نبینه موقعی که درد داشتم باید زور میزدم . توی هر انقباض سه تا زور میزدم جوری که ببخشید مقعدم داشت پاره میشد از شدت فشار. منی که خجالت میکشیدم میگفتم دازه مدفوعم میاد دکتره میگفت منم ازت همینو میخوام ینی زورات خوبه. خلاصه زور اول یه کم درد داشت ولی دومی و سومی انگار با زور زدنم دردا هم میرفت بیرون. خلاصه اینقد زدم که مقعدم هنوز درد میکنه.😂 اون وسطم فقط میپرسیدم بچم کی میاد. میگفتن ساعت ۲ و نیم منم چشمم به ساعت بود که دو نیم بشه. بعد ساعت ۲ و ربع رفتم اتاق زایشگاه و با چند تا زور که واقعا باهرکدومش چشام سیاهی میرفت بچم دنیا اومد و بهترین حس دنیا شد
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۴ ماهگی
مامان نیهان مامان نیهان ۱۰ ماهگی
مامان ایلماه مامان ایلماه ۳ ماهگی
پارت ۶
اومد معاینه کرد گفت شدی ۵ سانت خیلی خوب پیش رفتی کیسه ابتو میزنم یه ساعت دوساعت دیگه زایمان کرد ساعت ۶و نیم غروب کیسه ابمو پاره کرد ولی شدت دردام بیشتر شد و فقط نفس عمیق میکشیدم بهم گفته بود گاز بی‌حسی هم داریم و یا اپیدارول گفتم ن گاز بی حسی مثه اکسیژن بود موقع دردا بایستی مثل قلیون میکشیدی داخل و نفس عمیق میکشیدی میگفت حس سر خوشی به آدم میده ولی رو من تاثیر نداشت حس حالت تهوع بهم دست می‌داد یه دو سه دفعه استفاده کردم و گذاشتمش کنار دردام خیلی بیشتر شده بود شدتش من همچنان نفس عمیق میکشیدیم خواهر بالاسرم بود خواهرشوهرم رفت و خواهر اومده بود پیشم ماما اومد گفت موقع دردات زور بزن منم همینکار میکردم تا اینکه ساعت ۷ شد و شیفتش و بایستی عوض می‌کرد یه ماما پیر ن خیلی بد اخلاق ن خیلی خوش اخلاق اومد بالای سرم اومد معاینه کرد رو همون ۵ سانت بودم و رفت من موقع دردا زور میزدم دوباره اومد معاینه کرد ۶ سانت شدم و گفتن سرش بالاس باید حالت سجده بشی که بیاد پایین همینکار کردم و موقع دردام شدید زور میزدم بعد یه رب اومد گفت شدی هفت سانت زور نزن ولی من تا چشمشو دور میدیدم زور میزدم معاینه کرد گفت ۷ سانتی دردام دقیقه هاش کمتر از ۱ دقیقه بود ولی مدت زمانش زیاد بود
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی ۴ ،همینطوری که جیغ میزدم و سعی میکردم با تنفس تحمل کنم دوباره ماما اومد معاینه کرد گفت ۵ سانتی اما آمپول بی دردی تموم شده و نداریم بهت بزنیم (بیمارستان ولیعصر تبریز )تبریزیا حواسشون باشه که چقدر بی مسئولیت این بیمارستان ،اینو که شنیدم دیگه داغون شدم رسما خودمو باختم گفتم چه جوری قراره من این همه دردو تحمل کنم ،چاره دیگه نداشتم اون لحظه تند تند نفس میکشیدم هی میرفتم سرویس رو کمرم آب داغ میریختن و دست و پام میلرزید از درد شدید و موقع دردا انگار از حال میرفتم یه حالی میشدم که معاینه شدم گفت ۸ سانتی رفتم رو تخت زایمان و به دکترم گفتن بیاد و اومد بالا سرم از شدت درد نمیتونستم برم رو تخت زایمان و همسرم پیشم بود و خیلی شدید جیغ میزدم کل بیمارستان صدای جیغ من بود و حس زور داشتم احساس میکردم مقعدم داره پاره میشه ،اما نباید زور میزدم و این خیلی سخت بود تا اینکه دکترم اومد و گفت هر وقت زور داشتی پاهاتو بگیر و سرتو بیار جلو به نینی نگاه کن و زور بده و گفت زور بده اگه مدفوع کنی نینی هم میاد منم یه زور خیلی شدید دادم که مدفوع کردم اما خبری از نینی نبود
مامان 💋رستا🫶🏻 مامان 💋رستا🫶🏻 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من 🥸
انقدر زور میزدم جیغ میزدم آلان فک میکنم به خودم به قیافه.ام اون موقع که چجوری بودم خندم میگیره همراه بغض دیگه میدیدم موقع دراز کشیدن نمیاد پاشدم نشستم مثل وقتی میریم دسشوییی میشینیم زور زدم پایین جوری بودم ماما که همراهم نبود یهو رفته بود بیرون دست میزدم واژنم دستم یه موهای دخترم که زده میشد حس‌میکردم ولی یهو زور رو ول میکردم سرش میرفت داخللل خودمو از پایین با دستام واژنمو از دو طرف باز میکردم یهو ماما پرستار کع وارد شدن گفتنن دستتتتت نزنننننن چیکار میکنییی خانممم باور کنید انقدر دردش اذیت کنننددده بود تصورشم .....
دیگه دیدن نمیشه بردن اتاق زایمان امپول بی حسی زدن منو قیچی‌کردن زودی بچه رو کشیدن بیرون
😍😂ولی موقع کشیدنش بیرون انقدررررر حس‌سبک خوبی بود دردا یهویی قطع شد انگار نه انگار داشتم زور درد میکشیدم 😑🥲😂🤷🏻‍♀️

موقع دیدنش هم که نگم ولی دردا فقط در ان لحظه کلا قطع شد 😂🤷🏻‍♀️🥰
وتمام 🥴
مامان 𝐚𝐫𝐚𝐝💛🦒 مامان 𝐚𝐫𝐚𝐝💛🦒 ۷ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ۳:
درخواست بی دردی و بی حسی کردم برام وصل کردن ماسک روی صورتم تنفسو سخت میکرد ولی کارساز بود طی هر درد نفس های عمیق شکمی انجام میدادم بازم دردا شدید بود میگرفت و ول میداد هر دو دیقه منظم بهم گفتن هروقت درد شدید گرفت پاهاتو بده بالا و نفستو نگه دار زور بزن پرسیدم از الان زود نیس و گف نه سرش نزدیکه منم منتظر درد میشدم جالب بود بین فاصله دردا باز هیچی حس نمیشد و پرستارای داخل سالنو نگاه میکردم نفس عمیق میکشیدم یهو میگرفت و منم با بچه تلاش میکردم زور میزدم هربار پرستار میومد چک میکرد میگف پیشرفتت عالیه ادامه بده تا اینکه یجاهایی دیگ بی حسی واقعا اثر کرده بود و با تمام توان زور میزدم بیاد بیرون همزمان ب شکمم نگا میکردم ک دیگ بچه مث همیشه گرد و قنبلی نبود و داشت دراز میکشید بیاد بیرون کل این داستان شاید دوساعت طول کشید دیگ ساعت ۸ صبح بود که ماما با وسایلش اومد بهم‌گف بزا برات بیحسی بزنم دوباره ولی بعدش یکم برش داد و هیچ دردی نداشت اخرین دردو با تمام توان زور زدم یهو تمام وجودم رها شد انگار بار سنگینی از دوشم برداشته شد و اومد روی دلم خیلی حس عجیبی بود🥺