تجربه زایمان طبیعی
پارت ۵

این روند هی ادامه پیدا کرد و ابجیم نمیدونس من دردام شدیده اخه جیغ نمیزدم فقط ناله میکردم میگف عزیزم تحملت باید بیشتر باشه هنوز دردا اصلیت مونده😄 میگفتم ینی از این بیشتررر میشههه میگف اره جوری میشه که نمیتونی جیغ نزنی منم هی منتظر بودم بیشتر و بیشتر شه..ساعت حدودا ۴.۳۰ صب بود اومدن معاینه کردن گفتن افرین ۷ یا ۸ سانتی پاشو باید بریم اتاق زایمان اینجا دیگه با درد شدیدی که داشتم ولی خوشحال شدم گفتم دیگه چیزی نمونده.رفتیم اتاق زایمان گفتن روی پهلو دراز بکش انجام دادم..دردا دیگه اخرین حد خودش بود و من هی یا خوابم میبرد یا ناله میکردم..
ساعت ۵ و ربع اینا اومدن معاینه کرد گف فول شدی از این به بعد هرموقع دردت گرف دستت بنداز زیر زانو زور بزن هرموقه دردت رف با تنفس استراحت کن..

قدم نو رسیده مبارک خوش قدم باشه ان شاءالله 🌱🤍🧿
اسم دختر گلت رو چی گذاشتی ؟؟؟

گلم وقتی بردنت اتاق زایمان خواهرت رفت یا اونم موند

جالبه ساعت هارو همه میدونی من اصلا یادم نمیاد فقط سالت رفتن به بیمارستان و ساعت زایمانمو یادمه

من تا ۶ سانت بیشتر دهانه رحمم باز نشد و بعدش دیگه پیشرفت نکردم و سزارین شدم. ولی واقعا همونم برام وحشتناک بود و مرگ بود. اگه به ۱۰ میرسیدم میمردم.
تازه منکه تحملم هم بالاس این بودم..واقعاااا خدا قوت بهت 🌺

راسته که میگن شکم مث سنگ سفت میشه؟

زایمان اولت بود عزیزم؟

بقیششششش

چه جالب توضیح دادی.... فقط میگی بهم دردات تو کدوم قسمت بیشتر بود؟دل؟ کمر؟ واژن؟