۶ پاسخ

طبیعی کلن عذابه هرکی میگه راحته الکیه

مامان‌ قندون دیگه گذشت عزیزم ۱۴ سال پیش بود😄 از بس درد داشتم نمیتونستم چیزی بخورم

برای پسرم اولم منم سختم بود و زیاد عذاب کشیدم. از ته دلم درکت میکنم😭 یاد خودم افتادم چقدر نجابت به خرج دادم و فقط اشک ریختم و التماس کردم. که اذیتم نکنن💔😭

چیزی نمیخوردی وسطش؟

منم زایمان اولم همینقدر عذاب کشیدم😔😔
چقدر درکت کردم

خب🥲🥲🥲

سوال های مرتبط

مامان امیر علی مامان امیر علی ۳ ماهگی
پارت ۳
انگار اصلا آمپول بی حسی نزده بودن خیلی بد بود دردام غیر قابل گفتنه نمیشه توصیفش کرد
بعد من کم کم دیگه نمیتونستم تحمل کنم هی نفس عمیق می‌کشیدم چیزی نمکیفتم ولی دیگه ساعت شد ۱۲ ونیم داشتم گربه میکردم التماس میکردم نمی‌خوام ببرین سزارین میومدن هی معاینه میکردن میگفتن ۷ سانتی دیگه کم مونده تحمل کن امیدوار میشدم که دارم زود زود باز میشم بعد دیگه ساعت ۱ ونیم داشتم گریه میکردم خودمو به اینور و اونور میکوبیدم ولی متاسفانه دردام کمتر که هیچ بدتر میشدن اومدن معاینه کردم گفتن ۸ سانت و نیم هستی تحمل کن ولی من انقد درد داشتم که میگفتم تروخدا ببرین سزارین یه حرفم گوش نمیدادن دیگه ولی شوهرم تا دید خیلی درد دارم و نمیتونم رف گفت دکتر بیاد معاینه کنه اگه پیشرفتی داشت بمونه نداشت ببره سزارین دیگه تا دکتر بیاد ساعت شد ۲ شب من دیگه اصن نمیتونستم میگفتن می‌خوایی پاشو راه برو میگفتم ن نمیتونم میگفتن بشین میگفتم ن میگفتن دراز بکش نمیتونستم
مامان جوجو مامان جوجو ۶ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان علی سینا. ⛅ مامان علی سینا. ⛅ ۱ ماهگی
پارت ۲
هر موقع که درد سراغم میومد فقط نفس های عمیق میکشیدم
ولی بخاطر معاینه های که میکردن اذیت شدم ۲ ماما و دکتر همش معاینه میکردن. و خب خیلی خوب داشتم پیش میرفتم دیگه نیازی به امپول فشار اینا نبود. ساعت همینجوری میرفت جلو و من هنوز درد میکشیدم و معاینه میکردن ولی سر بچه اصلا تو. لگن نیومده بود
گفتن پاشو رو توپ بشین و کمرتو بچرخون و هر وقت دردت اومد رو توپ بشین پاشو. منم دیگه شروع کردم به ورزش کردن تا ساعت ۳ و بعد باز اومدن معاینه کردن گفتن ۶ سانتی ولی سر بچه نیومده تو. لگن.
باز ورزش کردم دیگه خسته شده بودم. دیگه گفتن امپول فشار بزنیم.
وقتی امپول رو زدن نتونستم تحمل کنم فقط گریه میکردم و اسم خدا رو صدا میزدم . ساعت دیگه ۵ شد و گفتن اگه تا ساعت۶ نزایید باید عمل شه. بخاطر این حرف بیشتر گریه کردم گفتم نمیخوام عمل شم. گفتن دست ما نیست.
دیگه اخراش حالم خیلی بد شد اصلا نمیتونستم حرف بزنم یا گریه کنم
و یهو صدای داداشمو شنیدم که داشت با دکترا دعوا میکردن میگفت اگه قراره عمل شه چرا زودتر عمل نکردید چرا گذاشتید این همه درد بکشه. اونا گفتن ما تا اخر تلاش میکینم طبیعی بشه اگر نشد میبریم عمل ولی داداشم گفت نه همین الان ببرید عمل.
و اومدن برای بار اخر معاینه کردن گفتن ۸ سانت شده ولی نمیشه کاری کرد باید عمل شه. دیگه برام مهم نبود عمل شم چون از درد دیگه نزدیک بود بیهوش شم. ساعت ۶ و نیم اومدن بهم سوند وصل کردن خیلی درد داشت و بردن سمت اتاق عمل. انقد درد داشتم همین رو تخت دراز کشیدم فقط میگفتم لطفا زودتر بی حس کنید. از کمر بی حسم کردن و دیگه هیچ درد رو حس نکردم و فقط چشامو بستم که ساعت ۷ و ۱۰ دقیقه دکتر گفت مبارک باشه پسرت به دنیا اومد و منی که اصلا حال نداشتم لبخند بزنم
مامان علی سینا. ⛅ مامان علی سینا. ⛅ ۱ ماهگی
سلام اومدم تجربه زایمان رو بگم.
پارت ۱
من چند وقتی میشد که دردای ریز پریودی و کمر درد داشتم برای اولین بار رفتم معاینه گفتن ۲ سانتم که ۳۸ هفته بودم و تا روز زایمان هر روز ورزش های لگنی و اسکات زیر دوش گرم میزدم که با این کارام ۳ سانت شدم. روز زایمان صبحش رفته بودم دکتر برای معاینه گفتن ۳ سانتی و بعد از معاینه یکم دیگه باژ میشی و تا ظهر دردات شروع میشه.
منم با خوشحالی برگشتم خونه و باز شروع کردم به ورزش که بیشتر باز شم
دیگه از ساعت ۵ عصر دردام شروع شد ولی دردش کم بود. با خیال راحت غذا اینا رو اماده کردم بعد دیگه رفتم حموم به خودم رسیدم.
دیگه ساعت ۸ دردای من بیشتر شد که اصلا نتونستم غذا بخورم از ساعت ۹ اینا دیگه دردام قابل تحمل نبود ولی صبر کردم که فول شم
بعد برم بیمارستان که دیگه کم کم زنگ زدم مامان که بیاد تا مامان بیاد و اماده شم ساعت ۱۱ شد دیگه رفتیم بیمارستان. رفتیم زایشگاه گفتن باید معاینه شی موقع معاینه دیگه خیلی درد بیشتری داشتم جیغ میزدم و گریه میکردم گفتن ۴ سانتی. و به شوهرم گفتن برو وسایل بستری رو بگیر. منو بردن تو اتاق زایمان لباسمو عوض کردم بهم سرم و اکسیژن وصل کردن و گفتن تا ساعت ۲ شب زایمان میکنی و خوشحال تر شدم و دیگه گریه نکردم
مامان لیمو مامان لیمو ۳ ماهگی
مامان هامین مامان هامین ۷ ماهگی
پارت ۳

خب من رفتم برای معاینه، ماما اومد و دو انگشت برد داخل گفت ۳ سانتی بعد موقعی که می‌خواست دستشو بیرون بکشه دستکشش‌ پر‌ خون شده بود بعد به همکارش گفت این خون از کجاس‌ ممکنه‌ از جفت باشه!؟
من دیگه چون درد داشتم متوجه حرفاشون نشدم‌
ساعت ۹ شب بود منو بردن اتاق مخصوص برای زایمان طبیعیا‌ رفتم رو تخت‌، دردام بدجور شدت پیدا کرده‌ بود که اصلاا برام قابل تحمل نبود دوباره معاینه کردن ۴ شده بودم، برام دستگاه ان‌ اس‌ تی گزاشتن
و من از شدت درد فقط جیغ و داد میزدم
از ساعت ۹ شب تا ۲ شب درد مداوم و وحشت‌ ناک داشتم که از ۹ تا ۱ به طور یکسره داد میزدم فقط که اخرا دیگه نایی برام نمونده بود و نفسی نداشتم که داد بزنم ولی دردو داشتم و از شدت خستگی خوابم می‌برد و هی بیدار میشدم و این روند تا ساعت ۲ ادامه داشت و این مابین معاینه میشدم که بعد ۴ سانت همینجور به ۵ و ۶ هم رسیدم‌ بعد دیگه تقریبا اخرا بود یهو اومدن دستگاه‌و دیدن گفتن بهم نفس عمیق بکش بچه نفس کم اورده منم که از شدت درد بزور نفس میکشیدم