تجربه زایمان پارت ۲:


دیگه داشتم راه میرفتم و اینا‌دکتر اومد یه دختر قبل من بود رفت برا معاینه جیغ زد دکتره دعواش کرد همونجا گفتم خدایا خودت کمکم کن دیگه نوبت من شد برم معاینه رفتم تو اتاق معاینم کرد لبامو لسار دادم روهم ک جیغ نزنم ولی بعدش گریه کردم چون باز دردام بیشتر شد

۰ پاسخ

مقالات مرتبط

رفتار با کودک در جمع
رفتار مناسب با کودک در جمع و در مقابل دیگران
انواع گریه نوزاد
معنی انواع گریه نوزاد و ترجمه هرکدام
گریه شدید نوزاد
علت‌های گریه شدید نوزادان
گریه نوزاد در شب
گریه نوزاد در شب | علل و درمان گریه شبانه کودک

سوال های مرتبط

مامان پرهام مامان پرهام ۱ ماهگی
یکم پیش درد داشتم رفتم بیمارستان معاینه کرد خون اومد و دردام بیشتر شد 🥲
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان کشمش مامان کشمش ۲ ماهگی
پارت 2,
رفتم زایشگاه معاینه شدم گفت پنج سانتی ولی سر بچه خوب فیکس نشده میخوای بستری کنیم تو زایشگاه راه برو یام که برو تو محوطه پیاده روی کن
منم رفتم تو محوطه پیاده روی کردم دردام جوری بود که موقع انقباض نمی‌تونستم راه برم دو ساعتی پیاده روی کردم باز رفتم برا معاینه که گفت سر بچه جا گرفته ولی هنوز پنج سانتی باز پیاده روی کن دیگه باز رفتم تو محوطه پیاده روی تا موقعی که دردام جوری شده که موقع انقباض دیگه نمی‌تونستم راه برم باید می‌نشستم تا ول کنه باز رفتم داخل که دیگه معاینه نکرد گفت شیف عوض میشه ماما جدید که بیاد معاینه می‌کنه منم لباس عوض کردم رفتم داخل یه خانمی زودتر آمده بود و خیلی داد میزد و ناله میکرد من از بیرون قشنگ صداشو می‌شنیدم موقعی که من رفتم دیگه سر بچش داشت میومد من از کناره پرده دیدم خیلی صحنه وحشتناکی بود برام دیگه موقعی که بردنش سمت اتاق زایمان سر بچش تا نصفه بیرون اومده بود داشت راه می‌رفت قشنگ مشخص بود اینو که دیدم دیگه از شدت ترس و استرس دردام همه گم شد 😖 شیفت عوض شد ماما جدید اومد معرفی کرد منم درخواست بی حسی اپیدروال کردم که گفت دکتر باید تایید کنه
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۷ماما جدید اومد دوتا ماما ترک ک مدام ترکی ح میزدن و من آنقدر درد داشتم ک میخواستم به اوناهم بتوپم
جیغ میزدم تکون میخوردم گفت تکون نخور آن اس دی وصل ضربان قلب بچه آنقدر گاز گرفتی ضعیف شده بزار چکش کنیم ولی من یکجا بندم نمیشد دردام خیلی شدید شد ک جیغ زدم من نمیتونم منو ببرید سزارین کفت بچه تو لگن چه سزارینی دختر گفتم لگن همچی بشکنید منو ببرید سز اومد معاینه گفت افرین ۷ ۸ سانت شدی اینو ک کفت یکم حالم بهتر شد ی ابمیوه باژ کردم یذره خوردم ک دوباره دردام شدید شد ساعت هفت خورده ای بود نزدیک هشت هعی دردام بدتر می‌شد ک‌تو همون حال داشتم باخودم میگفتم امام رضا ساعت دار هشت میشه توام برامن کاری نکردی دمت گرم حالم بد بود و میخواستم پاچه همرو بگیرم گفتم من‌ نمیتونم مدام داشتم خودم میزدم و موهام میکشیدم ک اومد معاینه گفت وای نه سانتی باریکلا سریع دکتر شیفت صدا کرد
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان ایلیاو ارمیا مامان ایلیاو ارمیا ۱ ماهگی
#پارت ۲
آمپول فشار که تزریق شد کم کم دردام ریز ریز شروع شد خفیف بود نوار قلب که تموم شد منو بردن تو اتاقم و دردام دیگه داشت لحظه‌ به لحظه بیشتر می‌شد اولش هر پنج دیقه در حد درد پریودی اومد ماما معاینه کرد گف سع سانت بازی پاشو راه برو و ورزش هارو شروع کن دیگه دردام ریتم گرفته بود و هر دو دیقه زیاد میشد ولی بازم قابل تحمل بود.شروع کردم ورزش های لگنی رک انجام دادن و راه رفتن خداروشکر نتیجه داد وزودی باز شدم دکتر گف چون بچت ریزس زودی به دنیا میاد ساعت سه و نیم دردام شدید شد معاینم کردن گفتن عالی پیش رفت کروی ۷ سانت بازی پاشو راه بزو ولی دیگه توانشو نداشتم دراز کشیده بودم و درد میکشیدم خلاصه ماما چند بار معاینه کرو ک بیشتر رحمم تحریک میشد و میگف حس زور داشتی بدون داری فول میشی ساعت ۴و نیم دردام خیلی خیلی شدید شد و من فول شدم و با دوسه بار زور زدن زیاد پسر خوشکلم با وزن سه کیلو به دنیا اومد. از هفته ۳۲ میگفتن وزنش خیلی کمه و مرتب لیدی میل مصرف می‌کردم خدارشکر وزنش نرمال بود و من بیخود این همه مدت رو استرس داشتم. بخیم یه کوچلو خوردم.خداروشکر زایمان خوبی داشتم و به خیر گذشت .انشالله قسمت همتون 😍😍
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان لنا و اِلا مامان لنا و اِلا ۱ ماهگی
بچه ها من رفتم بیمارستان .NST گرفت قلبش و حرکتش خوب بود اما انقباض هم نشون داد ۲ تا انقباض قوی
نشون دکتر داد ماماعه،دکتر اومد معاینه کرد گفت ۲ سانت ۲ سانت نیم‌ باز شدی دردات برا زایمان .و معاینه تحریکی هم کرد و گفت لک دیدی نگران نباش ب خاطر معاینه هست .خلاصه میخواست بستری کنه گفتم وسایل نیاوردم و دخترم‌خونس.گفت پس ساعت ۶ بیا بستری شو
دردام بیشتر شده از بعد معاینه ،شکمم سفت میشه 🥺
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان هانا خانم مامان هانا خانم ۱ ماهگی
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان بلوبری مامان بلوبری ۲ ماهگی
اینم از تجربه زایمان طبیعی من؛پارت او
چهارشنبه غروب بود که دردم گرفت رفتم بیمارستان معاینه گفت یسانتی والقای تحریکی کرد گفت بروخونه منم اومدم پیاده روی وپله نوردی کردم یه روز گذشت من باهمسرم بیرون بودم که کمرودلم درد کرد اولش ده دیقه یبار بود بعد شد پنج‌دیقه یبار گفتم حتما دیگه این درد زایمانه خودشم ۴۰هفته و۳روز بودمل
مامان علی اقا😍💙 مامان علی اقا😍💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان ۳

بعد که منو آوردن اتاق و ده بار اومدن شکممو فشار دادن
و هربار من گفتم غلط کردم 🤦‍♀️🤣
خدایا من گوه خوردم خدایا من غلط کردم 🤣
خدایا آخرین باره میزام
خدایا من گوه بخورم دیگه بزام🤣🥲

بعدش منو گفتن راه برو
یه دکتر اومد نگام کرد 😐
گفت خون نداره فشار ندین 😐گفتم خدایا شکرت راه شدم
دیگه هی سوزن سوزن هی انژوکت 😐😐
یکیشو دعوا کردم اومدن کندن زنه سگ 😒
بعد دیگه سروم سروم تا صبح
بعدش موقع راه رفتن میخواستم بمیرم واقعا نمی تونستم ولی اراده مو قوی کردم راه برم🥲🤣راه رفتم و به گوه خوردن افتادم
راه رفتمو به غلط کردن افتادم
بعدش که خوب شدم خودم پاشدم راه رفتم الان امروز خیلی بهترم
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان آیین مامان آیین ۲ ماهگی
خانما دیشب بعد سه هفته چشم انتظاری ک دکترم از سفر بیاد رفتم مطب اینقدددد شلوغ بود همم باردار و هفته های بالا بعد یه خانمی‌ از راه رسید رفت فیش کشید رفت تو اتاق معاینه از در اتاق معاینم رفت تو مطب دکتر نشست صندلی اول چقدددد حرصم گرفت بعدم ک به منشیش اعتراض کردم میگه دوس دارم اینو‌زودتر بفرستم از دوستاشون بود تو اتاق معاینم اومد نشست جای من جای نوبت من ایا واقعا این کار درسته؟؟؟!!!این بچه ک قراره این خانم ب دنیا بیاره چی میشه واقعا
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان امیرعلی جانم🧸 مامان امیرعلی جانم🧸 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی پارت 2
هیچ دردی نداشتم ، بعد از یکساعت پذیرش چون تعداد خانومای باردار زیاد بود نوبتی رفتیم برای تشکیل پرونده و ان اس تی و امادگی های اولیه ، همونجا ماما منو معاینه کرد خیلی دردناک با فشار و فهمیدم که کاملا تحریکی بود ، گفت دو سانت بازی و لگنتم خوبه😦
تعجب کردم که دردی نداشتم همین که پاشدم خون و ترشح داشتم و دلم درد گرفت ، بعد رفتم توی اتاق ان اس تی ، و این میون ی خانومه توی راهرو کیسه آبش ترکید و با دهانه ی 8 سانت زایمان کرد ، صدای جیغ و فریادش واقعا منو ترسوند و ب گریه افتادم ، ب همسرم پیام دادم گفتم میترسم ، یهو اومدن و دیدن ک من همه چیو دیدم و شنیدم سریع منو بردن تو اتاق خودم
مامایی که مسئول من شده بود یه نصف قرص اورد فهمیدم قرص فشاره خوردم و ساعت 10/30 بهشون گفتم میخوام همسرم پیشم باشه ، درد داشتم اما خیلی خفیف و مثل پریودی ، همسرم کمکم میکرد تو اتاق راه برم ، روی توپ نشوندم ، تا 12 دردام کمی بیشتر شد رفتم توی حموم و از همسرم خواستم آب گرم پشت کمرم بگیره
ساعت نزدیکاری 1 ظهر بود و من کاملا متوجه انقباضا میشدم
به همسرم گفتم تایم بگیر ، فهمیدم پنج دقیقه یکبار انقباض دارم
ما بین دردا ، همسرم برام مداحی گذاشت ، قرآن میخوند
خودم سوره ی یاسین رو پخش کردم و با هم وقت رو میگذروندیم ، ساعت 1 و خورده ای بود دردام بیشتر شد اما بازم تحمل میکردم ازم خواستن روی تخت دراز بکشم تا ان اس تی وصل کنن این میون باز دکترم و ماما معاینه کردن و گفتن سه سانتی
مامان Arta مامان Arta روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت 2

از اونجایی که درد کمر داشتم البته خیلی زیاد نه
کپسول گل مغربی گذاشتم حسابی راه رفتم و ورزش کردم روز بعدش که وقت دکتر داشتم برای معاینه چون مطب دکتر طبقه سوم بود آروم آروم از پله ها بالا رفتم البته قبلش یکم سردرد داشتم رفتم اتاق ماما کارامو انجام بدم که فشارم 13بود گفت بالاس فشارت برو بشین بیا فشارتو دوباره بگیرم خلاصه بار دوم شد 14روی 6 رفتم اتاق دکترم معاینه کرد و گفت لگنت برای زایمان طبیعی خوبه و دهانه رحم هم 1سانت باز شده
وقتی شنید فشارم بالا بوده دوباره گفت بیا فشارتو چک کنم این بار شد 16 دیگه هی داشت بالا تر میرفت سر گیجه هام بیشتر میشد فوراً دکتر نامه داد که برم بیمارستان و داخل نامه زد فشار بالا با 3بار چک که بستریم کنن تحت مراقبت باشم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان نورا مامان نورا ۱ ماهگی
#پارت سه

ساعت ۹ صب بود بردنم اتاق زایمان ماما اومد پیشم و کاراشو راست و ریز کرد و تو اتاق پیشم موند ساعت ۱۱ اومد معاینم کرد گف ۴ سانتی و دوتا شیاف گل مغربی گذاست و گف تا بعدازظهرم بچت تو بغلته انگار از ساعت ۱ کمرم درد میکرد تا ساعت ۳ هر ۵ دیقه ی بار میگرف و ول میکرد   ساعت
ولی من با خودم گفتم ک بابا فک نکنم چون الان ۴ سانتم میرم تا فردا
بعد ساعت ۲ بهش گفتم انگار میخام مدفوع کنم ولی نمیتونم بهم فشار اومده گف اینک خیلی خوبه   اومد معاینم کرد دوباره
گف زهرا ۹ سانتی و منی ک اصن باورم نمیشد😅😅😅
گف بریم برا زایمان
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آیهان 🩵 مامان آیهان 🩵 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان

خب بالاخره وقت شد منم تجربه زایمانم رو بذارم
۱۳ اردبیهشت بود ک من ۴۰هفته ۴ روز بودم و باید میرفتم ان اس تی میدادم بیمارستان
با مامانم رفتم و معاینه شدم و طبق معمول گفتن ک باز نشده بااینکه من از ۳۶ هفته مرتب ورزش کردم پیاده روی پله نوردی و کوه نوردی شیاف گل مغربی و خلاصه همه راه هارو امتحان کرده بودم ولی باز نمیشد و دردم نمی‌گرفت
دیگ رفتم معاینه کرد و گفت صفر اصلا باز نشده دهانه رحمت گفتم خب چیکا کنم من ک همه کار کردم گفت بذار ببینم چی میگن رفت و اومد گف وسایلاتو بده همراهت لباس عوض کن بستری شو😬
منم ک کلا ترسیدم حسابی استرس گرفتم و گفتم من هیچی همراهم نیس ک باید دوش بگیرم گف نه نمیشه بری برو تشکیل پرونده طلا هاتم دربیار وسایل هاتم بده همراه و برو
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آوا و ایلیا مامان آوا و ایلیا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳
خب تا اونجا تعریف کردم که ساعت ۳ شد و دردها شدت گرفت. به هر سختی بود ورزشهایی که ماما می‌گفت انجام میدادم. شد 3.5 دیگه تحمل درد خیلی سخت بود.. دیگه صدام در اومد. ماما معاینه کرد گفت خوبه 7 سانتی. سر بچه اومده لگن. بریم تخت زایمان.... تا رفتیم روی تخت شد ۸ سانت. یک ربع آخر دیگه فقط داد میزدم... چهار درد بود. فول بودم و منتظر دکتر. دکتر اومد و بچه به دنیا اومد... انگار تمام دردها رفت یهو.. من بودم و حس قشنگ بغل کردن پسرم...
خداروشکر که سال
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آرش و آیدا🤰 مامان آرش و آیدا🤰 ۲ ماهگی
پارت سه.. تجربه زایمان..
دیگه ساعت 4راه افتادیم ترافیک بود. تو ماشین داشت دردا شروع می‌شد. شوهرمم گازشو گرفته بود. مسخره بازی می‌کرد میگفت زائو دارم برین کنار😂😂دیگه ساعت 5رسیدیم بیمارستان. راستی قبلش زنگ زدم به ماما همراهم داستان گفتم. گفت تو برو من الان اومدم. از من جلوتر رسیده بود بیمارستان.بنده خدا.. تا من رفتم سریع اومد کمکم تا نوار قلب گرفتن و معاینه کردن گفتن سه سانتی هنوز. گفتم اونجا گفتن 4سانته هی داره میاد پایین☹️خلاصه من شرایطم گفتم و بستری شدم.. دیگه کار ماما شروع شد. خیلی کم درد داشتم. دکتر اومد شرایطم گفتم ک زایمان اولم چطور بوده. به ماماها گفت این خانم هیچی بهش تزریق نکنین تا به روال خودش زایمان کنه..
خانم ماما شروع کرد ورزش دادن به من.. طب سنتی می‌گرفت. مثلا وسط انگشتام فشار میداد. مچ پاهامو.. فشار میداد. دردام داشت بیشتر می‌شد ساعت 8 بود
مشاهده ۳ پاسخ دیگر