تجربه زایمان طبیعی پارت ۷ماما جدید اومد دوتا ماما ترک ک مدام ترکی ح میزدن و من آنقدر درد داشتم ک میخواستم به اوناهم بتوپم
جیغ میزدم تکون میخوردم گفت تکون نخور آن اس دی وصل ضربان قلب بچه آنقدر گاز گرفتی ضعیف شده بزار چکش کنیم ولی من یکجا بندم نمیشد دردام خیلی شدید شد ک جیغ زدم من نمیتونم منو ببرید سزارین کفت بچه تو لگن چه سزارینی دختر گفتم لگن همچی بشکنید منو ببرید سز اومد معاینه گفت افرین ۷ ۸ سانت شدی اینو ک کفت یکم حالم بهتر شد ی ابمیوه باژ کردم یذره خوردم ک دوباره دردام شدید شد ساعت هفت خورده ای بود نزدیک هشت هعی دردام بدتر می‌شد ک‌تو همون حال داشتم باخودم میگفتم امام رضا ساعت دار هشت میشه توام برامن کاری نکردی دمت گرم حالم بد بود و میخواستم پاچه همرو بگیرم گفتم من‌ نمیتونم مدام داشتم خودم میزدم و موهام میکشیدم ک اومد معاینه گفت وای نه سانتی باریکلا سریع دکتر شیفت صدا کرد

۴ پاسخ

بیا امام رضا سر ساعت به فکرت بود

وای خدا طبیعی چقدر سخته .سزارین. هم سخته تجربه کردم ولی من عمرا بتونم طبیعی زایمان کنم .

بقیش بگو

خوب بقیه اش

سوال های مرتبط

مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت ۵

ماما یکسری نکات ک تو کلاس هم گفته بودن راجب تنفس ها بهم کفت و کفت چهار سانت بشی بی حسی میدم بهت
چون همنجوری آب کیسه آب ازم میرفت آزمایش ادرار میخواست بگیره مجبور شد سوند‌ برام وصل کنه ک ی نفس عمیق کشیدم و اصلا درد نداشت فقط سوخت
بعدش یه لوله کردن باسنم و به موادی ریختن تو ک شیکمم کار کنه و ناحیه بشه
بعد اونم آنژیو کت وصل کردن و آمپول فشار زد برام بخاطر اون مواد جندباری دسشویی رفتم و کامل تخلیه شدم ساعت یربع سه بعد از ظهر باز کرد آمپول فشار رو گفت دردت ک گرفت نفس عمیق بکش بعد از یربع دردام منظم شد و یکم بیشتر ی دردی ک انکار جند برابر درد پریودی بود تو کمرم بود اول گفت کم کم میزنه ب شکمت هعی میگذشت و هعی درد بدتر می‌شد هعی معاینه کرد گفت هنوز یه سانتی تا ساعت چهار ک‌دردام بیشتر شد ک از فشار درد چندبار بالا اوردم معاینه کرد کفت سه سانتی درد معاینه ها خیلی بدتر دردا بود گفت میتونی از گاز استفاده کنی وقتی دردت گرفت بزار جلو دهنت من آنقدر درد داشتم البته اینم بگم من واقعا آدم سوسولی هستم و هرچیزی دردش برامن زیاد حتی آمپول میزنم از درد گریم میگیره
آنقدر نفس گرفته بودم ک گیج بودم تا نزدیک ساعتای شیش که ک‌تعویض شیفت بود و برای بار آخر اومد معاینه کنه گفت هنوزم سه سانتی ولی پرینت نرم شده و ۵۰ درصدی
اینو کفت دنیا بهم جهنم شد اینهمه‌ساعت درد و هنوز سه سانت اخه؟
ساعت نگاه کردم گفتم امام رضا خودت این بچه بمن دادی کمک کن‌تا ساعت هشت زایمان کنم من توانش ندارم دیگ
شیفت تحویل ماما جدید داد و رفت
مامان هاکان مامان هاکان ۳ ماهگی
#پارت پنجم
خلاصه خانوما داشتم از درد میمردم فقط اماما و خدارو صدا میزدم توی اینه ک‌ب خودم نگا میکردم عین ی کسی ک جنون داره شده بودم چشام پف‌کرده بود صورتم ورم کرده بود از درد خلاصه ساعت هفت صبح یکی اومد منو معاینه کرد همش استرس داشتم بگه هنوز همون دوسانتی ولی خداروشکر تو همون سه ساعتی ک کسی کاری باهام نداشت هفت ساعت شده بودم یکم خوشحال شدم یسره میگفتم خب کی زایمان میکنم پس میگفت من نمیدونم دست خودته سینه هاتو تحریک کن گریه نکن ک زایمانت ب تعویق بیوفته انشالله زایمان میکنی. وای الان دستکش یبار مصرف ک‌میبینم خووووف میکنم خیلی سخت بود خیلی
ساعت هشت صبح بود ک ۸ سانت شدم اومدن ب زووور کیسه ابمو پاره کردن ک یهو دیدم اب داغی ریخت رو پاهام ابمو ک دیدن میگفتن وای این ابش نمیدونم چی هست و اینا ...
خلاصه شیفت عوض شد ینی شانس من خیییلی بد بودا چون شیفت شب من درد داشتم افتضاح بود بعد ساعت هشت پرسنل جدید انقدررر مهربون بودن و خوب ک نگم.. دورمو گرفته بودن قربون صدقم میرفتن ماساژم میدادن‌و اینا
دوباره منو معاینه کردن گفتن ۹ سانتی الان دیگه درد داشتی زور بزن
وای وای وای نگم.... چقدرررررر زجرآور بود من ک کلا اکسیژن بهم وصل بود وقتی دردم میومد زور ک میزدم اون دنیارو میدیدم و برمی‌گشتم چهل دقیقه زور زدم سر بچه اومده بود حوری ک‌موهاش ملوم بود ولی بچم گیر کرده بود میگفتن رحمم قوس داره خانما ب معنای واقعی داشتم جون میدادم ی یهو ضربان بچم افت کرد دکتر شیفت جدید اومد بالا سرم گفت نمیتونیم ریسک کنیم تا الانم شیفت قبل خیییلی ریسک کردن نگهش داشتن ولی من نمیتونم سری بفرستیدش اتاق عمل...
فکر کنید من با دردای وحشتناک با دهانه رحم ۱۰ سانتی رفتم اتاق عمل
مامان لیامی مامان لیامی ۳ ماهگی
پارت سه❌⭕⚕️
ساعت شد یکو نیم من دردام کم کم شروع شده بود و انقباض داشتم،قابل تحمل بود دردا ولی خب ی لحظه ک میگرف ادم جونش در میومد،خلاصه من هی رفتع رفته دردام بیشتر میشدو غیرقابل تحمل تو این حین هی میومدن معاینه میکردن و نوار قلب میگرفتن،،تا اینک ساعت 7عصر بود ک ماما معاینه کرد گف شدی سه سانت زد کیسه آبم رو پاره کرد و گف پاشو ورزشاتو ادامه بده ک چهار سانت ک بشی زنگ میزنیم ماماهمراهت میاد،گفتم من دارم از درد میمیرم نمیتونم ورزش کنم،گف پاشو یکم ورزش کن بعدش برات گازاکسیژن میارم ک بزاری دهنت دردات کم شه،من داشتم از درد ب خودم میپیچیدم احساس میکردم تک تک سلولای بدنم دارن نابود میشن گریه میکردمو داد میزدم میرفتم زیر دوش آب گرم و اسکات میزدم،همش میگفتم خدایا مامانم طفلی چطوری این دردو سر زایمان تحمل کرده تازه اونجا قدر مامانمو دونستم،دیگ انقد هوار زدم ساعت نه و نیم شب بود ماما اومد برام گاز رو گذاشت و گفت حالت سجده وایسا ک بچه کامل سرش بیاد تو رینگ،شدی چهارسانت و الان زنگ میزنیم ب ماماهمرات ک بیاد،من اون گاز رو ک گذاشتم انگاری تو کما بودم خیلییییییی خوب بود قشنگ80درصد دردمو کم کرد،خیلی مزه میداد و داشتم کیف میکردم با این گازه
مامان رادین و آیدین مامان رادین و آیدین ۲ ماهگی
پارت ۲
فاصله دردا خیلی زود شد زیر ۵ دقیقه و نیم ساعت بعد معاینه کرد گفت همون ۲ سانتی و منم ترسیدم که میخواد طولانی بشه تعویض شیفت انجام شد و مامای دیگه اومد و گفت پاشو پاهاتون بکوب زمین وقتی دردا میاد وقتی درد نداری قر کمر بده نیم ساعت اینطوری انجام دادم و حالم بد بود و خدا خدا میکردم ۴ سانت بشم و از قبل گفتم که اپیدورال یا اسپاینال میخوام وقتی دردام فاصله ش شد ۲ دقیقه اومد صدای قلب و گوش داد و معاینه کرد گفت آفرین مامان شدی ۵ سانت گفت سجده بخواب رو تخت و کمر تو بچرخون و گفتم بی حسی گفت ست وسایل و ندارن خیلی حالم بد شد گفت گاز میخوای گفتم آره حتما میخوام و متخصص بیهوشی اومد و از عوارض گاز و طرز استفاده گفت و فشار گرفت و رفت وقتی اولین بار استفاده کردم از گاز دوباره معاینه شدم گفت ۷ سانت شدی یه ربع بعد دیدم داره حس زور زدن دارم گفتم داره بچه میاد گفت الان معاینه کردم گفتم بخدا داره میاد اومد معاینه کرد گفت فول شدی داره میاد چن تا زور زدم گفت پاشو بریم اتاق زایمان تا راه برم برسم بند ناف اومد جلو ۲۰ دقیقه ای زور دادم تا اون بره کنار ۱۰ دقیقه زور دادم تا به دنیا بیاد البته هر چقدر گفتم برش بده نداد تا اینکه خود بچه فشار اومد و اومد بیرون
مامان آقا شاهان مامان آقا شاهان روزهای ابتدایی تولد
سلام خانم ها منم اومدم تجربه زایمان طبیعی رو بهتون بگم جمعه ساعت ۱۲ بود دیدم بچه انگاری میلرزه تو شکمم خیلی نگران دلواپس شدم رفتم بیمارستان آن اس تی بدم ک گفتن باید معاینه بشی رفتم معاینه شدم گفت خانم ۳ سانت باز شدی بدون هیچ درر و فشارم بخاطر استرس زیاد بالا بود ۱۴ بود اونام گفتن باید بستری شی و زایمان کنی تو هفته ۳۹ هفته ۲ روز رفتم بالا از ساعت ۳ تا ۵ درد نداشتم کم کم دردام شروع شد وای خیلی سخت بود بعد هی میومدن معاینه شدم ۶ سانت با درد فراوان میگفت ورزش کن منم ورزش کردم ی خانم مامایی ک خدا خیرش بده اومد کمکم کمرم ماساژ میداد دکترا گفتن ۶ سانتی همون خانم اومد بهم گفت ک دهانه رحمت باز باز بچه من احساس میکنم سرشو و ی دفعه دردام شدید شد پسر گلم بدنیا اومد ساعت ۱۱ پنجاه هفت دقیقه اون ک اومد تموم دردام از بین رفت و منتظر جفت اونم اومد خیلی قشنگ بخیه زدن در کل خیلی بهتر از زایمان سزارین بود درد زیادی هم نکشیدم ولی گذشت خداروشکر ایشالله همه بسلامتی فارغ بشن