پارت۲تجربه زایمان طبیعی
۶صبح که بستری شدم۸صبح ماما کیسه آبمو زد دیگه دردام خیلیی شدید شدن جوری که موقعه درد داد میزدم همینطوری درد داشتم و هی شدید تر میشدن وسطاش پشیمون میشدم که چرا سزارین نکردم چون واقعا غیر قابل تحمل بود البته شاید واسه من اینطوری بوده یا آستانه تحمل درد من کم بوده باشه خلاصه همینطوری درد داشتم و هی ساعت به ساعت شدید تر میشدن ماما خصوصیم بهم ورزش میداد شیاف گل مغربی میزاشت واسم که روند زایمانم زودتر پیش بره ولی انگار خیال نداشت به دنیا بیاد ساعت۱۲رفتم رو تخت زایمان دیگه وسط دوتا درد هیچی متوجه نمیشدم ساعت۳بعدازظهر معاینم کرد گفت سرش کاملا تو لگنته و دارم موهاشو میبینم ساعت ۳و نیم بعدازظهر با سه تا زور خیلی قوی دختر نازم بدنیا اومد با وزن۲۹۰۰ و ۳۸هفته و ۳ روز و بدون بخیه و پارگی
مامانا من زایمان خیلی سختی داشتم و واقعا پشیمونم چرا سزارین نکردم زمان زایمانم و دردام خیلی طولانی بودن ولی واقعا ماما خصوصی کمکم کرد و راضیم از ماما

تصویر
۴ پاسخ

خاهر بخدا خوب زاییدی ۶رفتی سه نیم زایمان کردی منو چهار صبح بستری کردن ده شب ب دنیا اومد وباکلی درد ولی برگرذمم ب عقب طبیعی انتخاب میکنم

عزیزم ماما معاینه تحریکی برات انجام داد منم ۳۸ هفته و ۲ روزم امروز قرار معاینه تحریکی بشم

منم زایمانم خیلی خیلی سخت بوددد

عزیزم میشه دقیقا بگید بعد از پاره شدن کیسه آب ماما خصوصی براتون چکارها کرد؟
دکتر چه کارها کرد؟

سوال های مرتبط

مامان آیلین و یاسین💙 مامان آیلین و یاسین💙 ۱ ماهگی
دیگه اون شب تا صب من درد داشتمو خدارو صدازدم ساعت هفت صب بود ک اومدن باز معاینه کردن تازه شده بودم سه سانت واینکه دیگه سر بچه فیکس شده بود بهم گفتن بگو مامات بیاد ب ماماهمراهم زنگ زدم ک ساعت هشت اومد خداخیرش بده خیلی کمکم کرد بهتون پیشنهاد میکنم حتما ماماهمراه بگیرید . دیگه ماما گفت از تخت بیا پایین ورزشاشو شروع کردیم خیلی تو دردام تاثیرداشت بهتر میتونستم دردموتحمل کنم من دلم اصلا درد نمیکرد فقط و فقط کمرم بود . تا ظهر با ماما ورزش کردیمو من دهانه رحمم شد هشت سانت وای دل غافل ک دیگه همون هشت موندمو اصلا پیشرفت نکردم هرکاری ک بگیدهرچی مامام بهشون میگفت ک برام آمپول فشاربزنن یا اینکه بیان کیسه آبمو بزنن گوش نمیکردن میگفتن درداش خوبه آمپول فشار نمیخواد . من همینجوری فقط دردمیکشیدم تا اینکه ی دکتر اومد گفت ک چرا هنوز کیسه آبمو نزدن اون اجازه داد تا بلاخره کیسه آبمو زدن بعدش چن قطره آمپول فشار واینکه دردش برا م غیر قابل تحمل بود گفتم ک آمپول بدون درد میخوام همون اسپاینل میگفتن باید نیم ساعت از زدن کیسه آبت بگذره بعد بزنیم ماماهمراهم گفت ک نزن عوارض داره من گوش نکردم وای کاش هیچ وقت اون آمپول لعنتی رو نمیزدم
مامان ایلماه و آریا مامان ایلماه و آریا ۱ ماهگی
پسر مامان❤😘
#تجربه زایمان
دومین زایمانم که خداروشکر ب خیر و خوشی گذشت
پری شب از خواب بیدار شدم یهو کلی اب ازم ریخت رفتم بیمارستان گفتن کیسه ابت پاره نشده احتمالا نشتیه و معاینه کردن.. من تا صبح دردام بیشتر شد بخاطر معاینه و باز رفتم بیمارستان ساعت7ونیم بستری شدم
چون زایمان دومم بود و پشت سر هم بودن بچه هام برام راحت تر بود و البته کارایی که سر دخترم بلد نبودم و انجام ندادم اینبار انجامشون دادم و خیلی بهم کمک شد و توی 1ساعت و نیم پسرم دنیا اومد... البته یه ماما و یه خانم دکتر نازنین هم بالا سرم بودن خیلی مهربون و گل بودن و این واقعا تو روند زایمان بی تاثیر نیست و از دردات کم میکنه...
یچیزی بگم وقتی درد دارین منتظر نمونین که هی بیان معاینه کنن یا بگین خودش میاد سر هر درد نهایت زور خودتونو بزنید که سریع تر زایمان میکنید
هررچی بیشتر جیغ و داد کنید بیشتر انرژیتون و هدر میدید و نمیتونید همکاری کنید.. و اینکه سر هر درد نفس عمق زیاد بکشید خیلی بهتون کمک میکنه❤
انشاالله همه زایمان راحتی داشته باشن و بسلامتی نینی هاشون بغل بگیرن
مامان سه جوجه🐥 مامان سه جوجه🐥 ۱ ماهگی
رفتم خونه ورزش
با توپ و واکر مامانم حرکت اسکات رو میزدم
حرکت چمپاتمه و تا ۲ من مرتب ورزش میکردم و پیاده روی داشتم دردام منظم شده بودن
هر ده دقیقه ۳ تا درد خوب
عالی داشتم پیش میرفتم که خالم گفت بریم دیگه زایشگاه
ساعت ۲ و ۴۵ دقیقه من رسیدم و بستری شدم
گفتن که هنوز همون ۶ سانتم که خیلی خورد تو ذوقم
تلاشهام خیلی بیشتر بود
دیگه منو بردن تو اتاق یکی قبل از من کنارم زایمان کرد دردام داشت زیاد میشد ولی میگفتن جا دارم
تا که صدای قلب بچمو شنیدم خیلی داشت تند میشد
صداشون زدم میخاستن نترسم گفتن چیزی نیست چون داره میاد و قانعم میکردن ولی مگه من آروم میشدم اشکام سرازیر میشد 😂
یهو دیدم مامایی که دخترمو بدنیا آورد اومد انگار دنیارو بهم داده بودن
واقعا کاربلد بود
آمپول تزریق کرد و معاینه تحریکی رو شروع کرد تا ۷ رسیدم و فول شدم کم کم و دخترم با دستای پرمهر فروغ حمیداوی اگه اشتباه نگم فامیلشو ساعت ۴ بدنیا اومد 😍
ولی بغلم نزاشتن و بردنش تمیزش کنن و بقیه اقدامات و انجام بدن
فکر میکردم بخیه نمیخورم چون بچه سومه که گفت باید بزنم که جمع شی
بعد از دو ساعت ام ماساژ شکم و انتقالمون دادن به بخش و نی نیمو گذاشتن بغلم
برای هر قطره اشکی که ریختم پشیمون شدم و خدارو بخاطر وجود نازنینش خیلی شکر کردم 🥹😍
برای همه مامانای باردار و اقدامی هم خیلی خیلی دعا کردم
ادامه رو اگه دوست داشتین تایپیک بعدی رو بخونین ..
مامان نی نی♥️🤰 مامان نی نی♥️🤰 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین ۲
ساعت ۹ صبح بود رسیدیم بیمارستان بهمن تهران، رفتیم بلوک زایمان. معرفی نامه سزارین رو نشون دادم. ماما بهم گفت باید دهانه رحم رو معاینه کنم، خیلی شوکه شدم، بهش گفتم من سزارین اختیاری هستم چرا باید معاینه کنی اجازه نمیدم، گفتش چون سه روز زودتر از معرفی نامه دکترت اومدی و باید ببینیم چقدر وقت داری، بستری کنیم یا اینکه نه. خلاصه با اینکه از معاینه میترسیدم چاره ای نداشتم بهش اجازه دادم، معاینه کرد و گفت یک سانتی. زنگ زد به دکترم و بستری شدم. قرار بود ظهر سزارین بشم. دیگه لباس بهم دادن و اماده شدم برای کارهای اولیه مثل آنژیوکت، ان اس تی و سوند. از سوند اگه بخوام بگم چون اون ماما ظاهرا بلد نبود ۴ بار فرو کرد سوند رو و موفق نشد، بعدش یه ماما دیگه اومد و دفعه اول تونست سوند بزاره ( خب اگه فقط یه بار انجام میشد دردش لحظه ای و قابل تحمله، اما برای من ۵ بار انجام شد). ساعت ۱ دکترم اومد منو سریع بردن اتاق عمل، دو تا بی حسی به کمرم زدن که اصلا درد نداشت.
مامان پارسا و گندم🤰 مامان پارسا و گندم🤰 ۲ ماهگی
#تجربه_زایمان_طبیعی

دیگه رفتم زایشگاه ب دکترم ک زنگ زدن گفت بستری بشه ولی از صب آمپول فشار میزنیم چون شب نمیشه منم دهانه رحمم 3سانت باز بودش از همون ظهرک رفته بودم تومعاینه3بود بیشتر نشده بود بااینکه تحریکمم کرد،خلاصه مسئول اونجا گفت حرکات بچه رو صفر زده تاساعت6صب نوار قلب میگرفتن ولی میگفتن خوب شده،ساعت6صب آمپول فشار زدن تا8 صب ک یه مامای گل اومد میخاست معاینم کنه گف یه کاری میکنم نیم ساعته زایمان کنی دیکه ساعت 8تومعاینه کیسه آبم پاره کرد اینقدر هم تحریکات شدیدی کرد ک دردام شروع شد و شدید دیگه ول نمی‌کرد بگیره کلا دردام گرفت همونجام گف 5سانتی ،ب دکترمم از قبل زنگ زده بود 5دقیقه بعد دکترم اومد معاینه ک کرد گفت ببرینش روتخت داره زایمان میکنه تارفتم روتخت زایشگاه با3تازور خیییییلی محکم تموم شد اصلا باورم نمیشد زایمانم کلا نیم ساعت طول کشید کلا نیم ساعت درد و اینا ساعت9روی تخت بودم منتظر نی نی ک بیارنش شیرش بدم ،خیلی از اون ماما ممنون بودم کلی تشکرکردم ک باعت شد یکباره درد شدید و بکشم بجای اینکه طولانی بشه و باعث شد راحت شد راحت زایمان کنم،دکترمم خیلی روحیه میداد خیلی مهربون صبوره خوشحال بودم ک ک برای دومین بارم بهترین انتخاب و ازلحاظ دکتر بیمارستان کردم
)خدا دوسم داشت ک بچمو نگه داشت واسم )وقتی ب دنیا اومد ناخنای دستش کبود بودن)🥺
اینم تجربه ی من از زایمان طبیعی
مامان کیان مامان کیان ۱ ماهگی
تجربه زایمان: تجربه خاصی ندارم از اول گفتم می‌خوام طبیعی بیارم و از سزارین میترسیدم اطرافیان خیلی اذیتم کردن که طبیعی خیلی ترسناکه طوری که از هردوش دیگ ترس داشتم چهل هفته شدم ماما همراه معاینه کرد یک سانت باز بودم منو فرستاد سنو بچه حرکتش همیشه خوب بود تو سنو هرکاری کردن حرکت نکرد و زدن حرکتش خوب نیست انگار بچه اذیت میکرد میخواست دنیا بیاد از سنو بیرون میومدم همینطور لگد میزد خلاصه ختم بارداری دادن بهم ی قرص دادن مثل آمپول فشار زیر زبون گذاشتم کم کم دردم شروع بشه اولین درد کوچیکی که گرفتم قلب بچه افت کرد درد رفع میشد قلب بچه برمیگشت تا یک ساعتی که همه پرستارا و ماماها چک میکردن بعد یک ساعت دردم شدید شد و قابل تحمل واسم نبود خودم دچار پنیک شدم قلب بچه هم کلا افت کرد و برنگشت افتادم به لرزیدن و فکم ثابت نمیشد و نفس نمی‌تونستم بکشم بچه هم وضعیت خوبی نداشت خلاصه سریع بردن اتاق عمل و بچه رو کشیدن بیرون بعد عمل هم بجز اسید و نفخ معده مشکل خاصی ندارم اولین بلند شدن واقعا دردناک بود ولی از دیروز تا حالا دیگ خودم بلند میشم درد دارم ولی با شیاف قابل تحمله
مامان آقا شاهان مامان آقا شاهان ۲ ماهگی
سلام خانم ها منم اومدم تجربه زایمان طبیعی رو بهتون بگم جمعه ساعت ۱۲ بود دیدم بچه انگاری میلرزه تو شکمم خیلی نگران دلواپس شدم رفتم بیمارستان آن اس تی بدم ک گفتن باید معاینه بشی رفتم معاینه شدم گفت خانم ۳ سانت باز شدی بدون هیچ درر و فشارم بخاطر استرس زیاد بالا بود ۱۴ بود اونام گفتن باید بستری شی و زایمان کنی تو هفته ۳۹ هفته ۲ روز رفتم بالا از ساعت ۳ تا ۵ درد نداشتم کم کم دردام شروع شد وای خیلی سخت بود بعد هی میومدن معاینه شدم ۶ سانت با درد فراوان میگفت ورزش کن منم ورزش کردم ی خانم مامایی ک خدا خیرش بده اومد کمکم کمرم ماساژ میداد دکترا گفتن ۶ سانتی همون خانم اومد بهم گفت ک دهانه رحمت باز باز بچه من احساس میکنم سرشو و ی دفعه دردام شدید شد پسر گلم بدنیا اومد ساعت ۱۱ پنجاه هفت دقیقه اون ک اومد تموم دردام از بین رفت و منتظر جفت اونم اومد خیلی قشنگ بخیه زدن در کل خیلی بهتر از زایمان سزارین بود درد زیادی هم نکشیدم ولی گذشت خداروشکر ایشالله همه بسلامتی فارغ بشن