۱۱ پاسخ

مبارک باشه عزیزم.راضی بودین از بیمارستان؟ماما همراه هم داشتن؟

وزن بچه چندکیلوبودعزیزم

زور زدنا چجوری از کجا بفهمیم درسته

جان بسلامتی ‌ من که میترسم نمیدونم چطوریه آخرش

خداروشکر عزیزم خداقوت تنت سلامت خدا نی‌نی رو نگه داره
زور زدنا خیلی سخت بود؟
من از اون قسمتش خیلی میترسم

تبریکات فراوان عزیزم 🌹🌱

اینجوری ک تعریف کردی فک کنم زیاد سخت نیست مگه نه؟

خداروشکر عزیزم سایه اش مستدام باشه انشالله ب خوشی بغلش کنی

عزیزم به سلامتی و عافیت تو‌ گند هفتگی زایمان کردید ؟

مبارک باشه عزیزم

کدوم بیمارستان بودی؟

سوال های مرتبط

مامان بنیامین ❤️‍🔥 مامان بنیامین ❤️‍🔥 ۵ ماهگی
۸/۲/۱۴۰۴ ۴۰ هفته و یک روز بودم رفتم سونوگرافی و نوار قلب جنین گفتن ضربان قلبش پایین اومده باید بری بیمارستان اومدم بیمارستان کم‌کم دردام داشت شروع میشد معاینه کردن ساعت سه یک سانت باز بودم رفتم برای بستری ساعت پنج و رب بستری شدم دوسانت بودم اصلا هیچ دردی نداشتم تا ساعت هشت و نیم سه سانت شدم بهم آمپول فشار زدن از ساعت هشت و نیم تا ساعت یازده رسیدم به پنج سانت دردش جوری بود که کمرم خیلی درد می‌گرفت اصلا نمیتونستم خوابیده باشم ولی مجبور بودم کمرم و می‌گرفتم بالا می‌گفت باید زور بزنی تا شیش سانت بشی بعد اپیدورال میکنیم دیگه واقعا دردش بالا رفته بود و خیلی درد داشتم زیر شکمم و پایین کمرم سمت لگن و ران پاهام فوق‌العاده درد شدیدی داشتم کل بدنم سرد شده بود فقط جیغ میزدم تا اومدن معاینه کردن سریع اپیدورال آوردن زدن برام تا زدن احساس کردم کل بدنم و گرما گرفته از سمت کمرم رفت به سمت شکم و پاهام دیگه دردی احساس نمی‌کردم درد داشتم ولی مثل درد پریود خیلی خیلی کمتر تا نه سانت نه سانت که شدم دوباره دردام رفت به سمت شدید شدن وقتی دردام زیاد شد فول شدم دردم مثل همون پنج سانتم بود اما سی ثانیه بود می‌رفت دو دقیقه بعد میومد یه خانم پرستار اومده بود همراه با ی ماما فشار میدادن شکمم رو که بچه بیاد بیرون وقتی اومد بیرون بچه خیلی راحت شدم اما جفتش مونده بود چندبار فشار دادن بخاطر جفت بعدشم بخیه زدن که من بیحس بودم چیزی احساس نکردم
مامان نیلا مامان نیلا ۲ ماهگی
مامان فندق🩵 مامان فندق🩵 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
خلاصه خوشحال و لباس دادن بهم گفتن آماده شو برو اتاق زایمان ولی خییییلی استرس داشتم همش می‌پرسیدم ک خیلی طول می‌کشه زایمانم ؟ میگفتن نمیدونیم معلوم نیست و اینا
دیگه زنگ زدن به ماما همراهم ک بیاد منم انتقال دادن اتاق زایمان و بهم سرم وصل کردن منم درد. داشتم ۶.۷ دقیقه یکبار اما شدیددد فقط کمرم می‌گرفت و ول میکرد اینا دوباره معاینه کردن گفتن ۷ سانتی. بعد نیم ساعت ماما همراهم اومد کیسه ابمو پاره کردن شدم ۸ سانت دیگه دردام شدن ۳.۴ دقیقه یکبار و شدید تر درد داشتم معاینه کردن گفتن ۱۰ سانت و فول شدی . ساعت ۱ بود تقریبا . دیگه ماما همراهم گفت میخای بری دوش بگیری رفتم اما نتونستم ورزشم نمیتونستم بکنم .. زور زدنام شروع شد تقریبا ۱ ساعت و نیم زورزدم همین سخت بود اما قابل تحمل.. سر بچه نمیومد داخل لگن بخاطر همین طول کشید با تمام قدرتم زور میزدم دیگه کلافه شده بودم که گفتن سر بچه رو میبینن .. مامام خییییییلی تو زور زدنام کمکم کرد که واقعا اگه نبود نمیتونستم
بردنم روی تخت دیگه که بچه بدنیا بیاد .
اونجام چند تا زور محکم زدم و بچم بدنیا اومد🫠🫠
اصلا باورم نمیشد که زایمان کردم.. ساعت ۲ و بیست دقیقه بود
مثل اینکه چند تا جیغ هم زدم موقع زایمان ولی خودم اصلا یادم نیست آنقدر ک حالم دست خودم نبود اما مامانم صدامو پایین شنیده بود...
و بخیه زدنا شروع شد که خیییلی درد داشت با سه تا آمپول بیحسی کاااامل حس میکردم یعنی اونقدر ک درد بخیه کشیدم درد زایمان نداشتم 🫠

ادامه تاپیک بعد
مامان دلوین مامان دلوین ۳ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی
پارت دو
خلاصه مارو بستری کردن ساعت هشت و نیم بهم نصف قرصی دادن خوردم
بعد از خوردن قرصع بالا آوردن من شروع شد یه ربع بعد اومد بهم سوند وصل کرد و کیسه ابمو سوراخ کرد و سرم وصل کرد ب رحمم گفت این همون امپول فشاره کم کم دردای پریودی اومد سراغم و کمرم میگرف مامانم با روغن سیاهدانه ماساژ میداد
ساعت ۱۱شد و من هی درد میومد سراغم و میرف دوازده شد اومد معاینه کرد ۳سانت بودم باز هی درد داشتم و فشار میومد ب مقعدم و همچنان بالا میاوردم و همش میرفتم دسشویی ساعت یک و نیم دردام بیشتر شد جوری ک میگرف جیغم میرف ت هوا اون موقع ۵سانت بودم و باز بالا میاوردم تا ساعت پنج همین بودم ساعت پنج عصر اومد معاینه کرد گف کم‌کم داری فول میشی دکتره اومد بالا سرم و هی میگف وقتی درد میاد سراغت فشار بیار ب مقعدت انگار یبوستی و میخایی مدفوع کنی همچنان من زور میزدم و بالا میاوردم
بچه که اومده بود تا کانال زایمانی من از طرف لگن راست باز نشده بودم چون تو بارداری زیاد به پهلو راست میخابیدم دکتر گف همکاری کن دوتا زور محکم بده
منم کم کم داشتم زور میدادم و تشنج کرده بودم و فشار ب قفسه سینم میومد خلاصه با اون دو سه تا زور محکم بچه نیومد و گیر کرد ت لگن راست و برش زدن تا بچه دنیا اومد و منم ۴۰,تا بخیه خوردم و الان که میخام راه برم یا وایسم تنگی نفس دارم و تپش قلبم بالا می‌ره
بچمم ساعت پنج و نیم عصر با وزن۳۲۰۰ به دنیا اومد
مامان پناه🍒🪽🩷 مامان پناه🍒🪽🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی✨️🩷
▪︎|پارت دو|▪︎
دیگه منم به گفته های ماماهمراهم سریع یه دوش گرفتم و حاضر شدم تو حموم هی بیشتر شد ابریزشم منم پد گذاشتم و رفتیم بیمارستان تا برسیم ساعت ۳ونیم شد
معاینه کردن گفت ۳ سانتی ساعت ۴ شد ک بستری شدم و سرم زدن بهم و امپول فشار زدن توی سرم
هر یک دقیقه یه قطره میومد از سرم دکتر گف زیادش نکنم که رحمم پاره میشه کم کم باید دردت بگیره
دیگه هی نم نمک دردم بیشتر شد جوری ک دلم میخواست تختو از بکنم کمرم داشت اتیش میگرفت ساعت یک ربع به ۷ دردم زیاد شده بود
من بهشون گفته بودم ماما همراه دارم ولی زنگ نزده بودن 💔
چند بارم گفتم ..
بعد یه کپسول اوردن بی دردی بود گف هر وقت دردت گرفت نفس بکش اون خوب بود گیجم میکرد بعد سوال میپرسیدن عین ادمای م.س.ت حرف میزدم جوابشونو میدادم چشام خود به خود بسته میشد باز یهو درد میگرفت منو 😂
دیگه ۸ سانت که شدم هم ماما اومد و هم ماما همراهم و پرستارا همه با هم اومدن یهویی😂
اینم بگم خیلی زود فول شدم زود به زود هی میرفتم جلو
مامان پناه مامان پناه ۳ ماهگی
شرح زایمان#پارت دوم
خلاصه خیلی زودتر از اون ک فکر میکردم ب ۴ سانت رسیدم ساعت ۱ونیم بود زنگ زدم ماما همراه ۲ رسید ۵ سانت شده بودم با درد زیاد شروع کردیم ورزش و ماساژ
خیلی خوب بود اومدنش ولی هر لحظه انقباضام شدید میشد خیلی دردم زیاد بود موقعی ک انقباض میگرفت حرکتای سریع میداد و دیگه کم کم دادم رفته بود هوا
وقتی فاصله دردام زیاد شد معاینم کردن و یکهو گفتن ۸ سانتی
خلاصه گفتن چنتا زوربزن و گفت موهاشو میبینم
ماما همراهم گفت نخواب چنتا حرکت داد و گفت حالت چمباتمه بشین و محکم زوربده بدمقعدت
موقع زور دادن میگفت اصلا نفس نده و دادم نزن فقط لباتو ب هم فشار بده خلاصه با درد وحشتناک و غیرقابل تصور نشسته بودم دستامو ب میله تخت گرفتم و زور میزدم
ازشدت درد گیج شده بودم و خاب آلود دراز کشیدم رو تخت زایمان و فقط زور میدادم میگفتن زورات محکم نیست
ماماهمراهم افتاد رو شکمم و ضربه میزد
خیلی درد داشت اون حرکتش و باعث شده شکمم الانم کبود باشه
بهش میگفتم توروخدا فشار نده
ولی میگفت دارم کمکت میکنم
خلاصه که ساعت قبل ۴ بود ک بعداز کلی زور زدن ۲ تا برش خوردم و دخترم با ۲ دور بندناف دورپاهاش بدنیا اومد
بعدشم درآوردن جفت و ماساژ رحم دادن ک خونا تخلیه بشه و بچمو گذاشتن بغلم و بخیه زدن
فکنم ۲تا برش زدن ولی گفت بخیه هات زیادنیست