۱۴ پاسخ

واسه اینکه زایمان راحتی داشته باشین از ۳۶ هفته به بعد ورزش های اسکات .پیاده رویی .ماساژ پرینه با روغن بادام شیرین و ماساژ کمر و لگن با روغن زیتون یا بابونه
خوردن آب کافی و با تجویز دکترتون شیاف گل مغربی اینو باید دکتر بنویسه
و صد البته رابطه هر دو شب درمیان برای باز شدن دهانه رحم خوردن خرما و آناناس

خیلی عالی بود واقعااا😍
بعضیا میپرسی ازشون زایمان طبیعی چطوره تورو یجوری میترسونن میگی خدایا غلط کردم

از چند هفتگی پیاده روی شروع کردی؟

خدا خیرت بده چیزای خوب گفتی یزره از ترسم رفت

میشه ازدردای طبیعی بگی واینکه طبیعی آوردن چجوریه من اصلاهیچ اطلاعی ندارم اگ راهنمایی کنی ممنون میشم

۳ سانت باز بودین درد نداشتین؟؟

مبارکه عزیزم
کدوم بیمارستان بودی

عزیزممم
نامدار باشه😍😍
قبلش برای طبیعی کاری انجام داده بودی؟

عزیزم وزن نینی چقدر بود؟

اما ماهایی که نمیتونیم طبیعی زایمان کنیم خیلی گناه داریم🥲

پمپ درد واسه طبیعیم میزنن؟ خودمون باید بگیریم یا خودشون تشخیص میدن بزنن یا ن

فقط یه سوال
تو هفته من درد واژن نداشتی
من اصلا فک مکنم الان بچه میادددد انقد پایین میزنه
دکتر بهم گفت سرش خیلی پایینه

شما این علائم رو داشتید؟

خداروشکر عزیزم راحت زایمان کردی دعا کن منم زایمانم طبیعی باشه و راحت بچمم سلامت بغل کنم❤️❤️❤️

خداروشکر

سوال های مرتبط

مامان جیگر پناه مامان جیگر پناه ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
اولین زایمانم بود

دکترم گف ۳۷ هفته بیا معاینه لگن
تعطیلات عاشورا تاسوعا شد
فردای عاشورا ۳۷ هفته و ۵ روز رفتم‌معاینه لگن
گف ۴ سانت بازی سریع برو بستری تا صبح زایمان‌میکنی
منم استرس گرفتم. ساک بچه و خودم هیچی‌جمع نکرده بودم. اصلا توقع نداشتم تو این هفته زایمان‌کنم. میخاستم‌اون‌روز بگم سزارین میخام که که با باز بودن دهانه رحم اصلا قبول نکرد. خلاصه سریع رفتم خونه چشم بسته چن تا لباس و اینا ساک جمع کردم. رفتم بیمارستان ساعت ۱۰ نیم شب بستری شدم. آمپول فشار زدن. کیسه آبم پاره کردن. دردام شروع شد واقعا طاقت فرسا بود. ساعت شد ۱۲ ماماعه میومد‌معاینه‌ میکرد میگف موقعی که درد داری ب‌مقعدت زور بزن. همزمان‌معاینه‌میکرد. بعدش گف تا ساعت یک زایمان میکنی. من ب امید اینکه تا یک‌زایمان میکنم‌تحمل‌ میکردم دردا رو زور میزدم. ساعت شد یک‌و نیم ماما هی معاینه‌میکرد گف تا ۲ زایمان کردی. ده دیقه دیگ بردنم اتاق زایمان برش و اینا دکتر اومد و تا ده دیقه بعدش‌زایمان کردم و ساعت ۲ بچه بغلم بود. تا ۲:۳۰هم‌بخیه اینا زد و تمام. سوالی هست بپرسید ج میدم.
مامان فندوق مامان فندوق ۲ ماهگی
سلام مامانا من اومدم تجربه زایمان براتون بگم خلاصه شو
من از پنج شنبه صبح بیدار شدم گفتم بزار چای با زعفران با خرما بخورم شاید دیدی دردام شروع شد 39هفته 3 روز بودم خوردم شب که شد دردام شروع شد و ب 5 دقیقه رسید ساعت 1 شب رفتم بیمارستان گفت هنوز 1 سانتی و بستری نمی‌کنیم میخوای برو نوار قلب بگیر بیار رفتم آبمیوه خوردم ساعت 3 رفتم نوار قلب خوب بودم ولی درد داشتم گفت برو ساعت 6 باز بیا معاینه کنم باز 6 رفتم گف 1 نیم سانتی وای خیلی حالم بده بود دردام ولی دهانه رحم باز نمیشد گفت بری خونه راحت تری اینجا اذیت میشی دیگه اومدم خونه یکم خوابیدم گفته بودن شب بیا باز انقد پیاده روی کردم رفتم تو وان 10 دقیقه نشستم با آب گرم خیلی خوب بود دردم کم میکرد دیگه از شدت درد ساعت 10 شب رفتم باز بیمارستان گفت 2 سانتی وای خیلی دیگه حالم بده بود گفت ساعت 5 صبح باز بیا بستری میکنیم دیگه اومدم خونه نمی‌تونستم دردام کنترل کنم ساعت 1 رفتم گف 3 سانت 40 درصدی زنگ زدن ب دکترم کف بستری کنید دیگه بستری شدم
بقیه پارت بعدی
مامان ماهلین🩷ماهور🩵 مامان ماهلین🩷ماهور🩵 روزهای ابتدایی تولد
پارت اول زایمان
طبق گهواره ۳۸هفته و ۶ روز بودم ک ب خاطر ضعیف شدن حرکات راهی بیمارستان شدم ..بیمارستان آرش
وقتی رفتم ساعت ۳ و نیم بعدازظهر قسمت پذیرش همه چیو گفتم و گف برو بشین فشارتو بگیرم .وقتی گرفت گف برو داخل برا معاینه و گفت فشارت ۱۴ احتمال بستری داری.وقتی رفتم پیش دکتر گف سریع برو رو تخت آخه خیلی شلوغ بود سریع رفتم و اومد تو دستگاه حرکات و ضربانشو دید و شروع کرد ب معاینه کردن ک برگشت گف آبریزش هم داری گفتم نمیدونم من فک میکردم ک ترشح ..دوباره ی دکتر دیگ اومد اونم معاینه کرد و گف آبریزش داری و یهو در کمال ناباوری گفتن ختم بارداری و سریع بستری بشه منم ک استرس گرفته بودم سریع زنگ زدم ب شوهرم و اونم باورش نمیشد خلاصه ازم همون دقیقه آزمایش ادرار گرفتن و من سریع بردن اتاق زایمان .خلاصه همراهم ک اومده بود رفته بود از داروخانه پک کامل لباس مادر و نوزاد و همه چیزایی ک حین زایمان و بعدزایمان لازم رو گرفته بود چون بیمارستان آرش اصلا ساک خودمونو قبول نمیکنن
مامان گیلاس مامان گیلاس ۳ ماهگی
پارت دوم🙂💕


۳۹ هفته و ۶روز بودم عصرش رفتم پیش ماما زایمان ک برام نامه بستری برا امپول فشار بنویسه خلاصه وقتی ک رسیدم پیشش بهش گفتم ک همه ورزش ها ،پیاده روی،پله زیاد،گل مغربی داخلی و خوردنی استفاده میکنم ولی از ۳۷ هفته ۱سانتم و هیچ پیشرفتی نداره و ترشح دارم قبول نکرد واسم بنویسه گف تا دو روز دیگ اگ زایمان نکردی اون موقع الان نمیشه ولی الان ی کمکی بهت میکنم و منو برد اتاق معاینه برام تحریکی انجام داد و گف تا فردا مطمئن باش زایمان میکنی منم همون موقع ک از تخت بلند شدم ی درد بدی زیر شکمم گرف و همینجوری توی راه هی می‌گرفت دل میکرد من میگفتم بخاطر معاینه هس ولی تا رسیدم خونه یکم توجه ک کردم دردام هر ۷دقیقه بود ولی قابل تحمل کم کم ب ۴دقیقه ی بار رسید رفتم ی دوش گرفتم شدیدتر شد ب ماما زنگ زدم گف برو بیمارستان ی معاینه کنن و بهم خبرشو بده منم رفتم گفتن هنوز ۱سانتی😮‍💨😖 اینجا ساعت ۱۱و نیم شب بود ی ان اس تی گرفتن و تا ساعت ۱و نیم پیششون بودم گفتن برو خونه بستری نمیشی با ۱سانت منم با ناامیدی کامل و درد برگشتم شوهرمم باید ساعت ۶میرف سرکار گف من یکم بخوابم ک حداقل توی راه خوابم نبره...

ساعت ۳و نیم دردام دیگ خیلی شدید شد ب خواهرم زنگ زدم گفتم من دردام آروم نشدن (خواهرم از همون اول شروع دردام باهام در تماس و پیام بود) رفتم شوهرمو بیدار کردم با گریه گفتم دیگ نمیتونم تحمل کنم اونم زود زود منو برد بیمارستان ب خواهرم هم زنگ زدم گفتم بزار مامانم بیاد بیمارستان😭