۴ پاسخ

وااا يعني علكي ميگفت ٤ سانت بازي

وای خدای من

منم 3روز گذاشتن بستري بشم ودرد كشيدم سرمو بزمين ميكوبيدم هيه ميگفتن خوبه خوبه ديگه تاا قلب بجه اف كرد دكتره از ترس سز اوراژانسي منو بردن

بیمارستان خصوصی رفتی عزیزم یا ماما همراه داشتی؟

سوال های مرتبط

مامان الین و آوین مامان الین و آوین ۲ ماهگی
مامان ماهان 🩵 مامان ماهان 🩵 ۳ ماهگی
بعد رفتم زایشگاه تا تاریخ سونو رو نگا کردن دیدن ۳۵ هفته ۴روزم گفتند برگرد برو گفتم درد دارم دهانه رحمم بازه گفتند تا دوهفته دیگه میتونی نگه داری خلاصه خیلی اذیتم کردن تا بستری کردنم دکترم زنگ زد بهشون دعوا کرد گفت مریضم زایمان میکنه
بعد منو بردن او اتاق گفتند که باید باشی با دردای خودت پیش بری ساعت ۱۲ بود اومدن آمپول ریه زدن بعد خلاصه منم کم وبیش درد داشتم همینجوری ادامه داشت تا ساعت پنج ونیم دکترم اومد گفتم که من امروز زایمان میکنم یا نه گفت بعداز مطب میام کیسه آبتو پاره میکنم تا زایمان کنی
خلاصه دکترم ساعت ۱۰شب اومد کیسه آبم پاره کرد همچنان کم درد داشتم از ۱۱دردام وحشتناک شروع شد دکتر اومد معاینه کرد گفت ۵سانتی
البته هیچ آمپول فشاری بهم نزدن اینا دردای خودم بود
دکتر معاینه کرد رفت ساعت ۱۲ اومد واقعا دیگه نمیتونستم تحمل کنم دردارو دکترم با فوت کردن که بهم یاد داد عالی بود به محض اینکه دردام شروع می‌شد با فوت کنترل می‌کردم تا یه ربع به یک احساس مدفوع داشتم دکترم گفت سر بچه دیده میشه تا کاراشونو کردن بایه زور عالی
ساعت ۱شب به دنیا اومد پسرم
بعد دیگه دکتر شروع کرد به بخیه زدن ترمیم هم کردم
۳۵ هفته ۵روزم بود پسرمم با وزن ۲۸۰۰
مامان لوتوس مامان لوتوس ۲ ماهگی
سلام خاله ها.
سه شنبه نوبت دکتر داشتم به دکترم گفتم حرکتاش خیلی کم شده گفت برو nst.
ساعت ۷ شب تا ۱۲ شب هزارتا چیز خوردم ۴ بار nst گرفتن هی برا دکترم فرستادن
ولی راضی نبود دکترم.ضربان قلبش خیلی بالا و پایین میشد شدید.دیگه دستور داد بستریم کنن واسه زایمان.۱۲ونیم بستری شدم شوهرمم اومد پیشم ولی بیشترشو دستگاه وصل بود فقط کلا دوبار به مدت ۱۰ دقیقه راه رفتم.موقع بستری یه معاینه تحریکی کرد ولی خیلی درد نداشت.ساعت ۳ قرص دادن بهم یکم بعد رفتم دستشوی لکه دیدم اومد آمپول زد ساعت ۳ونیم کیسه آبمو پاره کرد ۳ سانت شده بودم دیگه همون لحظه دردام شروع شد وحشتناک و یهو.با تنفس با کمک شوهرم کنترل میکردم ولی سخت بود برام.اومد معاینه کرد ۴ سانت شدم نیم ساعت بعدش.اپیدورال گرفتم ساعت ۵.تا دکتر اپیدورال رفت دردام قط شد کامل ماما همراهمم اومد بهش گفتم برم دسشوی مدفوع دارم سریع به پریتار گفت چک کن فک کنم داره زایمان میکنه.چک کردن دیدن بله یهو فول شدم..درد نداشتم دیگه ولی حس دفع وحشتناکی بود زنگ زدن دکترم ساعت ۵ونیم که خودتو برسون.با تنفس کمکم کردن که زور نزنم تا دکترم برسه و همه چیزو سریع اماده کردن ۶ دکترم اومد و ۶ و ۱۰ دقیقه با سه بار زور به دنیا اومد پناه مامان.
مامان آیهان کوچولو مامان آیهان کوچولو ۳ ماهگی
تجربه زایمان
من ۱۶ ام رفتم دکتر بهم گفت ۲ سانت بازی برو پله بالا پایین کن رفتم ساختمان پزشکان ۱۰ طبقه رو بالا پایین کردم اومدم ولی دردی نداشتم مامانم گفت نرو اذیتت میکنن منم خلاصه نرفتم اومدم پیاده روی کردم و ورزشهای لگنی کردم ۱۷ ام هم رفتم ورزش لگنی خصوصی انجام دادم شب دردام شروع شد کمر درد داشتم منتظر موندم تا صبح رفتم ساعت ۶ بیمارستان معاینه شدم ۵ سانت بودم بستری شدم تا ماما همراهم اومد ساعت ۸ بود هنوز ۵ سانت بودم ورزشارو شروع کردم کیسه آب و زدن ساعت ۱۰ دوباره ۵ سانت بودم دیگه تا امید شده بودم کامل که یهو بالا اوردم حس دفع پیدا کردم دردام زیاد شد اومد معاینه کردن ۸ سانت بودم آماده شدن برا زایمان ساعت ۱۱ و نیم با دردای زیاد زایمان کردم تا ۲ ریکاوری موندم بعد اومدم تو بخش ۶ تا بخیه بیرون خوردم داخلی هارو نمی‌دونم خلاصه خیلی سخت بود ولی گذشت
حتما حتما ماما همراه بگیرین خیلی خوبه خیلی
من ماسک بی دردی گرفتم اصلا تاثیری روم نداشت استفاده نکردم
مامان دیانا 🫀🧿☘️ مامان دیانا 🫀🧿☘️ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من 🥰
من صبح زود از خواب پاشدم و حس کردم یکم کمر درد دارم ساعتای 5 صبح بود رفتم یه دوش گرفتم اومدم دراز کشیدم دیدم کمر دردم خوب شد با اینکه زیر دوش اسکوات زدم گفتم دردم شدت بگیره تا ساعت 8 صبح صبر کردم دیدم بهتر شدم دیگ بیخیال شدم چای و صبحانه خوردم دیدم تکون نمیخوره نی نیم شوهرم گفت تو حساس شدی تا ساعت 10 هر چی خوردم چیزی تکون نخورد ب پهلو چپ دراز کشیدم فایده نداشت خلاصه رفتم بهداشت و گفتم تکون نمیخوره بهداشت گفت برو بیمارستان ان اس تی بده ساعت 12 راه افتادم رفتم بیمارستان ان اس تی انقباض نشون داد و گفت جنین حرکت داره دیگ گفتن بهتره بستری بشی چون راهت دوره من گوش ندادم لحظه آخر ک میخاستم برم گفتم میشه یه تست بگیرین برای کیسه آبم چون ترشح داشتم تا تست گرفتن مثبت شد کیسه آبم نشتی داشت و ختم بارداری اعلام کردن😶
معاینه کرد گفت یک سانتی برو بستری شو انقد ترس داشتم و استرس فقط میگفتم خدایا خودت کمکم کن چون ماما نگرفته بودم ساعت 3ونیم بستری شدم تا ساعت 8 شب همون یه سانت بودم درد نداشتم اصلا هر چی معاینه تحریکی انجام دادن همون یه سانت بودم ماما شیفت عوض شد یه خانم مهربون برام اومد هر چی بگم از مهربونی و خوش اخلاقیش کم گفتم باهام ورزش کار کرد گفت حالت سجده برو چمباتمه برو و اسکوات بزن ماساژ داد کمرمو خلاصه سوند وصل کردند یه دفعه دردام شروع شد معاینه کرد گفت 6 سانت شدی🥰تمام تلاششو کرد ک من درد کمتر بکشم خلاصه از اثرات آمپول و سرم و... من گیج شده بودم همش خواب بودم گیج بودم ساعت 12دردام ب اوج رسید جوری ک فقط جیغ میزدم و ساعت 12 ونیم دیانا خانم بدنیا اومد 😍
مامان ماهلین✨️❤️ مامان ماهلین✨️❤️ ۲ ماهگی
خب خانما تجربه زایمان طبیعیم رو میگم...
پریشب درد داشتم ۸ ۹ دقیقه یکبار می اومد ول میکرد ولی زیاد نبود گفتم حتما کاذبه دیگه صبحش خوب شدم عصری بازهم درد داشتم دیگه دیروز رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت ۳ سانتی برو بیمارستان منم باور نمیکردم ساعت ۲ شب رفتم بیمارستات دو تا ماما گفتن دوسانت هم ب زوری😂😂دیگه رفتم خونه بخاطر معاینه تا خود صبح ۵ ۴ دقیقه یکبار درد داشتم و اصلا نخابیدم صبح امروز ساعت ۱۱ رفتم دردام شدید بود ولی بازهم ۲ سانت دیگه ماما دزدکی کیسه ابمو پاره کرد گفت پیش همکاران بگو خودش پاره شده بستری شدم از ساعت ۱۲ تا ۳.۵ ب زور شدم ۴ سانت دردام ی هویی می اومد شدید بود ولی چون میرفت و ول میکرد قابل تحمل بود زیاد زور نداشتم پیاده روی کنم ولی مدام رو پا بودم و خم میشدم لگنمو چرخش میدادم بعد نیم ساعت یه هویی گفتن فول شدی زور بزن و این مرحله برا من سخت بود یک ساعت تمام زور زدم گل ب روتون ۳ بار مدفوع کردم سر بچه کاملا مشخص بود ولی نمی اومد پایین بچه م دیگه دور از جونش داشت خفه میشد هی میخاستن بخیه نخورم ولی دیگه برش زدن و بچه اومد حالا من خندیدم گفتم آخیش تموم شد ولی جفت مونده بود پاکسازی رحمممم و کلا درد داشت بعدش هم مرحله زور زدن یکم درد داره واقعا ولی خب مجبوریم تحمل کنیم....
پارت بعدی بقیه شو میرارم
مامان آقا حسین مامان آقا حسین ۱ ماهگی
پارت ۳ ساعت ۸ شب کیسه آبم پاره شد و ۸ و ربع رسیدم بیمارستان بستری شدم و ماما همراه گرفتم ماما همراهم ساعت ۹ اومد بالاسرم معاینه ام کرد گفت از الان به بعد یه جوری معاینه ات میکنم که درد بگیره کمکت کنم زودتر باز بشی یعنی در اصل میخواست پاره ام کنه آنقدر درد داشت دستش رو می‌برد تا آرنج تو میچرخوند خیلی بد بود بهش فکر میکنم چهارستون بدنم میلرزه🫠
خلاصه ساعت ۱۲ یکم دردام زیاد شد اومدن معاینه ام کردن گفتن ۳ سانتی گفتم خب پس اینجوری پیش بره ۴ صبح زایمان کردم ماما هم گفت فعلا استراحت کن ساعت ۲ میام ورزشا دو شروع کنیم باید ۴ سانت بشی این رفت خوابید من موندم و دردهایی که هر لحظه بیشتر میشد تا ساعت ۳ نیومد من ۳ دردام خیلی زیاد شده بود ماما شیفت اومد بالاسرم معاینه کرد گفت چهارسانتی دیگه خیلی خوشحال شده بودم چون شنیده بودم از ۴ سانت تا ۱۰ سانت زود میگذره ماما همراهم زحمت کشید از خواب پاشد اومد بالا سرم معاینه کرد گفت نه هنوز ۳ سانتی ولی خوبه پیشرفت میکنی ولی من چون امیدوار شده بودم و دردام زیاد بود این رو که شنیدم گفت هنوز ۳ سانتی خالی کردم زدم زیر گریه گفتم تروخدا من نمیتونم من رو ببرید سزارین مامانم اومد یه لحظه پیشم گفتم مامان تروخدا برو بگو شوهرم بیاد رضایت بده من برم سزارین ولی ماما همراهم گفت نه داری خوب پیش میری کم نیار (خب تو چرا من رو سرد میکنی 😐)
بعد جالب اینجا بود ماما شیفت ازش پرسیده بود بنظرت ساعت چند زایمان میکنه این برگشت گفت میره پایین منظورش این بود که کارم به سزارین میکشه دوباره باز یکم امیدوار شده بودم این رو شنیدم دوباره حالم بد شد التماس کردم گفتم من رو ببر سزارین نزار دوتا درد بکشم به من می‌گفت نه خوب داری میری نا امید نشو نمیدونم چرا دو رو حرف میزد