تجربه زایمان طبیعی پارت دو
فکر میکردم با اپیدورال همین هم حس نمی‌کنیم وگرنه تجربه من رو بخواین اپیدورال نمی‌کردم . ماما اومد یکم ورزش کردم و یک صندلی بود برعکس نشستم روش که احساس کردم بچه خیلی داره فشار میاره جیغ زدم گفتم داره میااد ماما هم دکترم رو صدا زد با یک ماما دیگه اومدن و سریع رفتم روی تخت و دیگه موقع انقباض ماما همراهم می‌گفت نفس عمیق بکش جیغ نزن به حرفش گوش دادم یکی دوتا انقباض رد کردم و دیگه بعدش خیلی فشار زیاد بود جیغ زدم و گفتم بچه داره میاد دکترم می‌گفت بزار بیاد خوبه ادامه بده دیگه گفتن ی زور محکم بزن یکی دوتا زور محکم زدم و دکتر گفت فوت کن فوت میکردم و دیگه زور نمیزدم دیگه بچم به دنیا اومد.
تجربه من اینکه اگه برگردم عقب اپیدورال نمیکردم
اینکه دردامو خونه کشیدم خوب بود که هی معاینه نکردن ولی از خونه تا بیمارستان خیلی استرس کشیدم که بچم به دنیا نیاد وسط راه چون صبح روز زایمانم به دکترم زنگ زدم گفت بیا بیمارستان ولی من رفتم بیمارستان نزدیک خونمون و اینجا معاینه کردن گفتن چهار سانتی و اگه بری وسط راه ممکنه زایمان کنی ولی من نمی‌خواستم اون بیمارستان زایمان کنم با استرس و ترس رفتم تا بیمارستان
سوالی داشتید بپرسید

۹ پاسخ

خداروشکر که صحیح و سالم فارغ شدی عزیزم😍زایمان با هر روشی هم باشه چه طیعی چه سزارین سخت ترین کار دنیاست

ورزش قورباغه چجوریه😂

عزیزم کل ورزشای بارداری که انجام‌دادی میشه بگی‌چی بودن؟
چه‌چیزی باعث شد زایمانت راحت باشه

از ورزشهایی ک کردی بگو جز قورباغه.
چیا خوردی ک رحمت باز شع

مبارکه
چند هفته بودی؟

راستی من ی ورزش انجام دادم دو روز قبل از زایمانم اون به نظرم باعث شد که خونریزی داشته باشم و به این سریعی دهانه رحمم باز بشه اسمش فکر کنم ورزش قورباغه باشه می‌شینی مثل حالت دستشویی رفتن و شوهرت دستاتو میگیره و شروع می‌کنه عقب عقب رفتن و تو در همون حالت میری رو به جلو

منم سر دخترم یکم دیرتر میرفتم بچم تو ماشین دنیا میومد دکترم خیلی دعوام کرد که چرا دیر اومدی🥲😁ولی خوبیش این بود دیگه معاینه نکردن منو هی
من رسیدم بیمارستان نیم ساعت بعد زایمان کرده بودم

به سلامتی عزیزم.چه زایمان سختی داشتی

کاش میشد بدون جیغ زایمان کرد😂

سوال های مرتبط

مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۴ ماهگی
زایمان طبیعی ۴ ،همینطوری که جیغ میزدم و سعی میکردم با تنفس تحمل کنم دوباره ماما اومد معاینه کرد گفت ۵ سانتی اما آمپول بی دردی تموم شده و نداریم بهت بزنیم (بیمارستان ولیعصر تبریز )تبریزیا حواسشون باشه که چقدر بی مسئولیت این بیمارستان ،اینو که شنیدم دیگه داغون شدم رسما خودمو باختم گفتم چه جوری قراره من این همه دردو تحمل کنم ،چاره دیگه نداشتم اون لحظه تند تند نفس میکشیدم هی میرفتم سرویس رو کمرم آب داغ میریختن و دست و پام میلرزید از درد شدید و موقع دردا انگار از حال میرفتم یه حالی میشدم که معاینه شدم گفت ۸ سانتی رفتم رو تخت زایمان و به دکترم گفتن بیاد و اومد بالا سرم از شدت درد نمیتونستم برم رو تخت زایمان و همسرم پیشم بود و خیلی شدید جیغ میزدم کل بیمارستان صدای جیغ من بود و حس زور داشتم احساس میکردم مقعدم داره پاره میشه ،اما نباید زور میزدم و این خیلی سخت بود تا اینکه دکترم اومد و گفت هر وقت زور داشتی پاهاتو بگیر و سرتو بیار جلو به نینی نگاه کن و زور بده و گفت زور بده اگه مدفوع کنی نینی هم میاد منم یه زور خیلی شدید دادم که مدفوع کردم اما خبری از نینی نبود
مامان ❤️عارف ❤️ مامان ❤️عارف ❤️ ۲ ماهگی
پارت سوم
تو مسیر فقط دعا میکردم زود تر برسیم، به زور مامانم چند لقمه صبحانه خوردم که اونم گلاب به روتون بالا آوردم 😐رفتم بیمارستان هفده شهریور به ماما میگفتم سریع منو بستری کن من درد دارم گفت باید معاینه بشی معاینه کرد گفت 5 سانتی کارامو کرد و لباس پوشیدم رفتم زایشگاه شانس من خداروشکر بیمارستان خیلی خلوت بود دانشجو ها هم نبودن 😊 تا وقتی بهم سرم وصل کردن و نوار قلب گزاشتن، ماما همراهم اومد ماما م عادله حسینی بود خیلی با حوصله و مهربون بودن ساعت 10 اینا بود گفت با من همکاری کن تا زود زایمان کنی نقطه فشارهامو می‌گرفت و واقعا دردام شدید شدید تر میشد یک حرکاتی هم میگفت انجام می‌دادم رو تخت بعد ماما بیمارستان آمد گفت کیسه آبش و باید پاره کنم با یک وسیله انجام درد داشت اونم ☹️ من فقط تنفس ها عمیق میکشیدم یک خانم دیگه اومد گفت آمپول اپیدورال میخوای یا بی دردی من گفتم بی دردی چون اپیدورال تو کمر می‌خورد منم کمرم داشت نصف میشد نزدم 😢بی دردی برام زیاد تاثیر نداشت، مامام خیلی خوب بود تشویقم می‌کرد بهم به زور آبیموه و خرما میداد میگفت باید جون داشته باشی زور بزنی چند تا زور زدم اونجا بعد منو با ولیچر بردن اتاق زایمان اونجا هم دو یا سه تا زور محکم زدم و بچه ام بدنیا اومد بعد یک بار دیگه هم شکمم فشار دادن جفت اومد بیرون واقعا حس خیلی خوبیه که از درد راحت میشی بخیه هم کم خوردم  و ساعت 11و نیم، 11 /11 پسرم به دنیا اومد تو 38 هفته و یک روز
مامان 🐣𝐛𝓐𝐑∂ί𝓪🐣 مامان 🐣𝐛𝓐𝐑∂ί𝓪🐣 روزهای ابتدایی تولد
مامان محمد حسن 🩵 مامان محمد حسن 🩵 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت اول:
سلام خانوما من سه شنبه بعدازظهر رفتم دکتر تو ۳۸ هفته و ۵ روز معاینه شدم دکترم گفت لگنت و دهانه رحم برای زایمان خوبه ولی دهانه رحم بستس ان شاءالله هفته دیگه بیا اگه دردات شروع نشد..گفت خاکشیر،دمنوش به دانه،گل گاو زبان بخور پیاده روی و ورزش...من اومدم خونه..گل‌گاو زبان دم کردم خوردم البته بگم رقیق بود صبحش هم رابطه داشتم و رفته بودم حموم
دیگه میل شام نداشتم به همسرم گفتم من استراحت میکنم بعد شام میخورم...ی نیم ساعت چهل دقیقه چرت زدم بیدار شدم نزدیکای ۹بود...همین که نشستم احساس کردم ی مایعی مثل ادرار ازم خارج شد سریع پریدم تو حموم...من ترشح داشتم قبلا ولی این خیلی عجیب بود...مایع گرم بود و مثل آب...زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان تست بگیرن شام خوردم راه افتادیم رفتم بیمارستان یک ساعت اونجا معطل شدم تا معاینه کنن،معاینه کرد گفت کیسه آب پاره شده یک سانت بازی باید بستری بشی من چون اون بیمارستان نمی‌خواستم بستری شم به زور و بحث اومدیم بیرون...نمیزاشتن میگفتن واسه ما مسوولیت داره دیگه به زور اومدیم بیرون زنگ زدم دکترم گفت من ماما همراه رو هماهنگ میکنم برو بیمارستان
مامان آریا 😍☃️✨ مامان آریا 😍☃️✨ ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی و سزارین بیهوشی 🫠 1
خیلی قبل زایمان پیاده روی و پله میرفتم ورزش میکردم کپسول گل مغربی استفاده میکردم و.....
خلاصه دیدم دو روز مونده تا زایمان و من علائم ندارم فقط گاهی داخل واژنم تیر میکشید گفتم برم معاینه شم ببینم چند سانت بازم .
رفتم درمانگاه گف پنج سانتی برو بیمارستان
منم خوشحال از اینکه بدون درد انقد باز شده رفتم و به ماما همراهم خبر دادم گف بستری شدی خبرم کن . دیگه منم رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن 3 سانت . ان اس تی گرفتن درد نداشتم اما انقباض نشون داد به دکترم گفتن نزدیک به چهار سانته و چهل هفته کامل اونم کف بستری شه🫠
ماما همراهم با ماما اونجا صحبت کرده بود و اونا هم به خاطر اینکه خودشون راحت باشند الکی به ماما همراهم گفتن چهار سانت و چند فینگر و .....
دیگه ماما همراهم اومد و پر انرژی ورزش داد و آب داغ گرفت و طوری که دردام شروع شد
گف خب یکساعت شد بریم معاینه شو رفتم معاینه شدم به دست یکی دیگه گفتن سه سانت . اونم رنگش پرید و عصبانی شد که به من گفتن چهار سانته من پاشدم اومدم و.....
خلاصه با حرفاش منو نا امید کرد که تو زایمان نمیکنی من وقتم تموم بشه راس 6 ساعتم میرم و..
ادامه تاپیک بعد
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۲ ماهگی
پارت هشتم
ساعت 3شب شده بود ماما بهم گفت فول شدی عالیه هر کار میگم انجام بده تا زودتر زایمان کنی و راحت شی همکارشو صدا زد گفت بیاد برام دستگاه اکسیژن وصل کنه واقعا نفسم نمیومد بالا دیگه هر چی میگفت زور بده نمیتونستم زور میدادم ها اما حس میکردم قوی‌تر از این نمیتونم اما ماما میگفت عالیه بهم امید میداد زور میدادم فقط موقع انقباض البته می‌بایست زور بدم اقامو بیرون کرد فقط موند خواهرشوهرم.. از ساعت 3 تا 4 زور میدادم دیگه نفس نداشتم اپیدورال فقط برام نیم ساعت اول خوب بود بعدش تمام دردارو حس میکردم میگفتم بخدا باز برام اپیدورال کن انقد گفتم تا آمد یکم دیگه برام تزریق کرد اما اثری نداشت برام همینجوری باز آقام صدا کرد اون نقطه فشاری کمرو برام بزنه و من ورزش کنم اینجا بود جیغ میزدم کمی تا اینکه منو خوابوند معاینه کرد با این دستشم هی فشار میداد رو شکمم میگفت بچه سرش تودلگنه فقط باید زور بدی بزار کمکت کنم پس خیلی فشار میداد احساس می‌کردم دگ مردم و تو این دنیا نیستم...
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۲ ماهگی
پارت ششم
همینجور داشتم انقباض ارو حس میکردم کم کم می‌فهمیدم در این حال ماما گفت موقعی انقباض داری ورزش کن و وقتی نداری استراحت کن نفس بگیر بعد چند دقیقه ای یه دکتر تو بخش بود آمد معاینم کرد گفت سه سانته و رفت ماما گفت خوبه ورزش کن میرم برمیگردم دیگه خیلی داشت دردام زیاد میشد با سختی تحمل میکردم ماما گفت بیا خودم معاینه کنم ببینم چند سانت شدی ساعت تقریبا 1شب بود که 4 سانت شده بودم منو نوار قلب گرفت همچی اوکی بود اما خیلی درد داشتم گفت تحمل کن الان دکتر بیهوشی میاد خیلی احساس زور رو واژنم و مقعد داشتم گفتم میخام برم دسشویی ماما گفت چقد میری دسشویی تا رفتم برگشتم و دکتر آمد اپیدورال کرد 4و نیم سانت بودم ساعت 1و نیم... و اینکه درد داشت اپیدورال اما قابل تحمل بود ماما منو خوابوند رو تخت گفت هر موقع انقباض داشتی نفس بگیر زور بده موقعی که انقباض داشتم میخواستم زور بدم خیلی نفس گیر بود میگفت سرتو بکن تو سی‌نت فقط زور محکم بده چند دقیقه ای این ورزش رفتم آقام صدا زد آمد داخل ورزش بهم داد داشتم ورزش میکردم از اونطرف اینقد دستا آقام فشار میدادم اون ترسیده بود واقعا خیلی بد بود خیلی درد داشتم این ورزشم تموم شد گفت بخواب معاینه کنم خوابیدم گفت خوبه عالیه پیشرفتت واقعا بدنت آماده بود دیگه بهم نگفت چند سانتی منم اینقد درد داشتم نپرسیدم...
مامان نِلین 🩷 مامان نِلین 🩷 ۳ ماهگی
پارت۲ ساعت۱۲ شب هم رفتم حالت سجده رو تخت تا بچه بیاد پایین تا ساعت ۱ ، دیگه ماما بهم گفت دراز بکشمو استراحت کنم تا موقع زایمانم برسه که باید زور بزنم جون داشته باشم، منم یه ساعت دراز کشیدم، دوباره رفتم رو توپ ، که دیگه انقباضامو حس میکردم با وجود اپیدورال اما قابل تحمل،دیگه احساس میکردم بچه خیلی پایین، معاینه شدم ۹ سانت باز بودم، ماما گفت بریم سر دستشویی بشین زور بزن ، رفتم ولی خیلی فشار رو پایین تنم حس میکردم ، ترسیده بودم، حس میکردم باسنم میخواد پاره بشه از فشار… ترسناک ترین قسمتش برای من فقط همین لحظه ای بود که سر توالت فرنگی نشسته بودم
دیگه گفتن بیا رو تخت، ساعت شده بود ۳نیم، من اومدم رو تخت ، دکترمم رسید ، خیلی قدرت برای زور زدن نداشتم ، با کمک ماما که رو شکمم فشار میاورد و چند تا زور، ساعت ۴ صبح ۲۰ دی بعد از ۱۹ ساعت با حضور همسرم زایمان طبیعی کردم وقتی بچه مو درآوردن، باورم نمیشد فکر کردم فقط سرش اومده بیرون که همسرم که کنارم بود گفت نه تموم شد زایمان کردی ، بعدم بچه مو اوردن بالا دیدم و راحت سرمو گذاشتم رو‌تخت، بچمم گذاشتن رو شکمم دیگه بخیه زدن دکتر رو خیلی نفهمیدم فقط یکم سوزش داشتم که لیدوکائین زد ، از دکترم بابت تعداد بخیه ها که پرسیدم گفت زیر ۱۰ تا شده …
مامان کشمش مامان کشمش ۱ ماهگی
پارت 5
اینجا دیگه از بس از اون گازه رو استفاده کردم احساس گیجی و بی حالی کردم رو تخت دراز کشیدم موقع که دردا ول میکرد یه حس سبکی خوبی داشتم تا موقعی که احساس دفع کردم ماما رو صدا کردم اومد چک کرد گفت سر بچه داره میاد رو دو پا حالت دسشویی رو تخت بشین من نشستم زیاد احساس راحتی نمی‌کردم گفت که دراز بکش رونتو تو دستت بگیر موقع درد مثل مدفوع کردن زور بزن البته من فیلما نحوه زور زدن و اینا رو نگا کرده بودم وقتی توضیح میداد متوجه منظورش شدم زور اول دوم خوب بود بعدش واقعا سر بچه رو حس میکردم و موقعع زور ناله میکردم که گفت انرژی و نفستو نگه دار و فقط رو زور زدن با همه توان تمرکز کن که زود تمام شه منم تمام سعیمو کردم که همین کارو کنم دقیق مثل موقعی که ببخشید آدم یوبوست میگیره زور میزدم ولی اینجا دیگه وقتی انقباضم نداشتم سر بچه حس میشد و احساس میکردم الان پاره میشم صدا کردم که من واقعا دارم جر میخورم یکی بیاد پیشم که اومد معاینه کرد و گفت هنوز جا داری دیگه فقط تمام تلاشم و میکردم که فقط زور بزنم زودتر تمام شه وسطش دیگه اینقد فشار داد که مامانمو حتی صدا کردم 😂😁منی که نمی‌خواستم صدامو بشنوه
که اومد معاینه کرد گفت دیگه بریم اتاق زایمان دستمو گرفت منو یواش برد کنار تخت زایمان و گفت زور نزن و اینجا خدا رو شکر نگا کرده بودم که چطوری با نفس کشیدن حس زورمو کنترل کنم و زور نزنم
مامان کیسان مامان کیسان ۱ ماهگی
دیگه رفتیم بیمارستان معاینه کرد گفت نشتی داده گفتم خیلی ازم ریخت گفت نه فعلا دستن به کیسه میخوره یکم راه برو تا بترکه راه رفتم گفت ببینم داره ازم میریزه گفت اره دیگه الان‌پاره شد دیگه من ساعت ۲ که کیسه ابم‌پاره شد تا ۵ دیگه بستری شدم و رفتم‌مامانم و شوهرم هی منتظر دم در ساعت ۵ که بهم سرم‌و اینا زدن ساعت ۵ و رب اینا شروع شد یا خدا چقد درد داشتم دیگه ماما هی میومد معاینه می‌کرد میگفت افرین داری خوب پیشرفت میکنی منم خوشحال میشدم میگفتم تو فقط بگو چند ساعت دیگه زایمان میکنم میگفت یکی دو ساعت دیگه خیلی خوسحال میشدم بعد دیگه دردا به اوج خودش رسید یا خداااااااو یه جوری جیغ میزدم مامانم و شوهرم از بیرون صدامو میشنیدن و گریه میکردن مامانم میگفت الان میمیره اینم بگم ناگفته نماد ماما خصوصیم نیومد هرچی بهش زنگ زدیم دیگه مامانم خیلی پیام بهش داد و حرف زد بعد دیگه دردا به اوج خودش رسید به دکتر گفتم تو رو خدا بیا معاینه کن ببینم‌چه جوریم ملاینه کرد گفت نیم ساعت دیگه میاریش گفتم یا حسین نیم ساعت دیگه گفت اره دیگه اومدن معاینه کردن گفتم فولی و مو های بچه رو میبینیم میگفتم مدفوع دارم میگفتن اشکال نداره بکن و منم کردم😂با مدفوع کردن خوب بود سر بچه میومد بعد دوتا دیگه ماما اومدن یکی افتاد رو شکمم و میگفتن زور بزن بعد زور میزدم بد جور نفس بچم میومد رو صفر بعد میگفتن نفس عمیق بکش میکشیدم نفسش میومد بعد زور میزدم دیگه قیچی بود نمیدنم تیغ بود برشم زد و بچه به دنیا اومد انگاهر کل شکمم خالی شد😍🥰