۸ پاسخ

تو منی یا من تو منم ۲۴ سالمه یه بچه ۶ ساله دارم زایمانم طبیعی و توی این ۳ ماه کلا ۳ بار خونه پدرم رفتم همش فکرای بد تو سرم میچرخه به چیزای بد فکر میکنم اعصابم خورده پشتمم گاهی درد میکنه

من بچم ۲۰روزش شده بود رفتم شب
نشینی عیب نداره

چرا نمیشه بری خونه بابا کلا وقتی زایمان کردی باید میرفتی خونه بابات میمونید یا مانانتو با خودت میاوردی خونتون پیشت باشه . با دخترتم بداخلاقی نکن اون الان حس حسادت داره باید خیلی بهش محبت و توجه کنی بیشتر ب بچه بزرگت برسه تا کوچیکه تا اونم حسودی نکنه

میگن تا۴۰ روز نبایدجایی بری واسه بچه بده من سه تابچه طبیعی به دنیااوردم پسراولم بعدزایمانم که اومدم خونه خیلی فاتحه خونی شد پیشمون پدرشوهرم میرفت ومیومد میگن بده عروسی هم همینطوره میگن خوب نیست من بعددوماه دخترخالم عروسی کرد مادرشوهرم عمل کرد گفتن بمون نبایدبری منم لج کردم رفتم گفتم هیچی نمیشه....بعدپسرم ارثی لاغره تاالانم که ۸ سالشه لاغرموند چاق نشد میگن ازعروسیه که رفتی منومقصرمیدونن....

گلم حتما برو پیش پدر مادرت ، اینا که میگن خرافاته گوش نکن
برو هم هوات عوض میشه ، هم کمکت میکنن
هم دخترت اب و هواش عوض میشه
اون الان فکر میکنه نوزاد اومده دیگه شما بهش توجه ندارید
تا ۳ـ۴ ماه طول میکشه تا عادت کنه به شرایط جدید
با بازی سرگرمش کن ، بذار تو نگه داری بچه کمکت کنه اندازه خودش
مثلا بگو برای ابجی پوشکشو بیار ،یا حالا هرچی که خودت میدونی

عزیزم اگه. زایمانت طبیعی بوده احتمالا بدن دردت برای اونه، برای دخترتم سعی کن باهاش کنار بیای الان تو عصبی بشی سرش داد بزنی اون بدتر لج میکنه اونم گناه داره من خودم یه دختر هفت ساله دارم از الان دارم باهاش مدارا میکنم ک بچه اومد حسادت نکنه، خونه پدر مادرتم ک اشکال نداره بری برو یه کم حال روحیت بهتر بشه انشالله ک بهتر بشی❤

عزیزم این بی حوصلگی رو منم داشتم ولی الان بهتر شدم تو خونه تنها نمون چرا نباید بری خونه پدرت؟؟ من هفته ای دوروز میرم وگرنه حالم میریزه بهم

والا من همه جا رفتم همش خرافاته یعنی چی
اهنگ گوش بده سریال نگاه کن تغذیتو تقویت کن

سوال های مرتبط

مامان 🩵امیر مهدی🩵 مامان 🩵امیر مهدی🩵 ۲ ماهگی
ی سوال دارم ازتون
خواهشا قضاوت نکنید
شما ها از بدو تولد حس مادرانه دارین؟
من الان ۱۳ روزه زایمان کردم ولی هنوز ب بچه هیچ عادت نکردم
دوسش دارم بخدا دلم میره براش برای خنده های خوابش ،شیر خوردنش
ولی چجور بگم اون حس عمیق مادرانه رو هنوز نتونستم درک کنم 😔
مثلا وقتی گریه میکنه دست و پامو گم نمیکنم
ب مادرم یا مادرشوهرم میسپارم میگم آرومش کنید من بخوابم
خیلی عذاب وجدان دارم بخاطر این کارم
ولی بخدا از زور اول زایمان همه کاراشو خودم میکنم
زیرشو همش خودم عوض میکنم لباس هاشو خودم عوض میکنم
شیرمو میدم
میدونم اینا وظیفه مادرانه س
ولی چجور بگم هنوز درکی از اون حس ندارم من
اون روز رفتم بیرون برای کشیدن بخیه ولی حسی نداشتم بهش مثلا بگم زود برگردم. فکرم پیششه
خیلی عذاب میکشم خیلی دوسش دارم ولی انگار بچه مادرمه و من خواهرش و عاشقش هستم
من ینی خیلی مادر بی مسولیت و بدی هستم؟
همیشه اینجوری میمونم یا با مرور زمان درست میشم
خیلی عذاب وجدان دارم خیلی ...