۳ پاسخ

اخی عزیزم چقدر ماهایی که بارداری پر خطر داشتیم با خوندن این متنا هم اشک میاد به چشممون هم ارامش میگیریم

دقیقا منم بارداری خیلی سختی دارم همش مهمون بیمارستانم وقتی ناامیدم میگم میدونم اگ سهم من باشی خدا بخواد تورو ب من بده هیچی نمیشه گر نگهدار من آنست ک میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد

عزیزم 💚💚💚

سوال های مرتبط

مامان فندق هام مامان فندق هام روزهای ابتدایی تولد
بالاخره رسیدم ب ماه نهم
ب خودم خدا قوت میگم و ممنونم از خدا ک همیشه هوامو داره
با تموم سختی ها و چالش های دشوار بارداری این مرحله رو هم پشت سر گذاشتم
مثل همیشه امشب شاکر خدایی هستم ک منو لایق دونسته این دو کوچولو رو توی وجودم تکامل بدم و رشد کنن
توی این بارداری سختی ها و دشواری های زیادی کشیدم چ شب ها ک با گریه و درد گذروندم و چ روز هایی ک ب امید دیدن روی ماهشون تحمل کردم شاکرم خدایی رو ک اگر هم درد و عذابی بود چه بسا برای سنجیدن صبر و تحملم بوده و خداروشکر ک تونستم تا اینجای راه رو با توکل ب بزرگی خودش پیش ببرم
۸ ماه پر از چالش های دشوار گذشت و الان توی چالش جدیدی قرار کرفتم ک فقط با نگاه بالا سریم میتونم بگذرونمش
دکترا میگن دخترم دو هفته از پسرم کوچیک تره و افت وزن داره شنبه قراره دوباره سونو بشم و اگه تغییری نکرده باشه ختم بارداری میدن
میدونم ک اگه از تمام دنیا نا امید بشم یکی رو دارم ک تمام امیدم ب خودشه و میدونم شاید ب مو برسه ولی نمیزاره پاره بشه


به امید روزی ک تایپ کنم دخترم و پسرم سالم و سلامت بغلم هستن و باز هم با یقین بگم شکر خدایی را ک عیچ وقت بنده اش را نا امید نمی‌کند 😊😊