۷ پاسخ

منم شرایط شمارودارم دوتابچه دارم. خیلییییییی سخته. وقتی بدنیامیادومیذارنش توبغلت میفهمی که هردوشونویه اندازه دوست داری. خدابهت توان ویاری میده. غصه نخورعزیزم. الان که هنوزبدنیانیومده دومی بااولی خوب بازی کنین تابعداحسرت نشه واسش

وایی پسرم باردارشدم گفتم نمیخوامش اوردمش گفتم نمیخوامش فقط دخترم میخوام ولی سه یاچهارروزش بودبیمارستان بستریش کردن بخاطرزردیی بالادیونه شدم مثل دیونه هاتوخیابون گریه میکردم بااینکه سزارین وسه روزازبیمارستان درامدبودم

دقیقا عزیزم این حس ها رو‌منم داشتم
ولی وقتی بزارنش بغلت میفهمی اندازه همون بچه اولت دوسش داری
من بیشتر بعد زایمانم افسردگی گرفتع بودم خعلی روزای سختی داشتم هنوز یادش میوفتم گریم میگیرع
همش حس عذاب وجدان میکردم ک درحق پسرم بدی کردم بچه اوردم و‌باید محبت و عشقی م بهش میدادم رو‌نصف کنم
این روزا میگذرع
انشاالله بچتون دنیا میاد حال روحیت عالی
ایشالله شوهرت یه مرد عاقل و‌فهمیده باشه بهت کمک کنه کنارت باشه درکت کنه نزاره افسردگیت زیاد بشه

عاره جفتشونو یه اندازه دوس داری .من الان شرایط شمارو دارم بچم ب دنیا اومده ولی دهنم سرویس شده خیلییییییی سخته خیلییی ب همین شدت ک نوشتم سخته دوتا کوچولو باهم خخخ

فروردین‌ماه ب دنیا میاد

سلام. منم ۳۲ هفتمه دقیقا همین حس شما رو دارم خیلی تکون میخوره دوست دارم زودتر ب دنیا بیاد خستم واقعا
از یه طرفمم‌از سزارین‌میترسم حالمو بدتر کرده دوباره اتاق عمل و فلان

بله افسردگی بارداری هم داریم
من یکی دارم نمی تونم نظزی بدم

سوال های مرتبط

مامان رادوین مامان رادوین ۲ سالگی
سلام خانوما شبتون خوش
گفتم بیام یکمی حرف دلمو بزنم پسرم خوابه از وقتی خوابیده همش یه چیزی تو دلم داره یه طوری میشه انگار دارن تو دلم رخت میشورن خیلی حالم بده من خیلی مادر نالایقی هستم چند روزه اصلا حوصله پسرمو ندارم وقتی هم پسرم شیطونی میکنه یه چند تا حرف از حرصم میگم بعد پشیمون میشم خدا چرا من لال نمیسم‌اخه 😭😭
نمیدونم چرا اینطوری شدم اصلا حوصله خودمم ندارم شوهرم که هیچ اصلا هیچ حسی بهش ندارم انگار دارم با مرد غریبه زندگی میکنم ولی واسه پسرم خیلی دارم کم کاری میکنم نمیدونم چرا انرژی ندارم همش خستم دلم نمیخواد تو خونه خودم بمونم همش دلم میخواد برم پیش. خانوادم بدم پسرمو نگه دارن من استراحت کنم نمیدونم چرا حس تو خونه موندن و سر و کله زدن با بچه و شوهر رو ندارم
موندم چیکار کنم دلم واسه پسرم میسوزه اون الان بیش تر از هر چیزی به محبت و توجه من و پدرش نیاز داره ولی هیچ کدوممون بهش این ها رو نمیدیم پدرش که هیچ منم بعضی وقت ها باهاش بازی میکنم حرف میرنم بعدش دیگه حوصلم نمیکشه دلم میخواد چن ساعتی ماله خودم باشم بی خیال بشم استراحت کنم چیکار کنم که این حس بره بتونم پر انرژی واسه پسرم وقت بزارم تو رو خدا راهنماییم کنید 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻