۱۸ پاسخ

مادرش از کجا خبر داشت دسر درست کزدی
کسی برا شکم خونه کسی نمیره
اگرم بیاد خانه پسرشه چ اشکال داره
اینجور نگه شوهرت
کسی ک بچه میاره باید پی همه چیو بجونش بزنه
وظیفه هیچکس نیس
فقط ماها انتظارمون زیادیه

واقعا خدا قوت.واقعا نمیدونم چرا تو اوج مربضی هیچکی یادمون نمیفته،همین خوب میشیم به اسم کمک میان ولی میشینن پذیرایی بشن بیشتر 😁

خدا قوت عزیزم

و سلام ب مامان قوی و پرانرژی خسته نباشی گلی

خدا قوت تو زن زندگی هستی

آفرین به شوهرت خداقوت

قدر شوهرتو بدون
من از شوهرم توقع کمک کردن ندارم فقط دلم میخاد درکم کنه همین

خسته نباشی گلم😘

سلام عزیزم درخواست دادم قبول کن

خدا قوت عزیزم🙃

سلام عزیزم خداقوت خداروشکر به خوبی طی شد🤩
منکه‌اومدم خونه مامانم شوهرم کرونا گرفته
قطعا کوهیار وقتی بزرگتر میشه بهت افتخار میکنه شوهرتم که خیلی خوشحال خانوم به این خوبی داره🤩

حالا مادرشوهرت نگه تو پرش کردی بله

بچم ویروس گقت گوشت تنش ریخت من دست تنها نگفت برم بچه رسیدگی کنیم باهم وقتی خوب میشن سریع خودشان میرسانن

خدا قوت مهربون

به به چه شوهری

ماشالله من ک شوهرم مریض شه زیاد براش زحمتی نمیکشم
جالا دسر چی درس کردی

کلا مادرشوهرا همینن
منم پسرم مرد زنده شد امروز زنگ زده به شوهرم بجه خوب شد مخه بیام
منم بع شوهرم گفتم چکار داره بیاد

خدا قوت پهلوون😉💪🏼

سوال های مرتبط

مامان کوهیار مامان کوهیار ۶ ماهگی
عروسک مورد علاقه کوهیار یک روز گم شد و من نمیدونستم بچه من چقدر بهش وابسته است میگفتم بچه ۴ماهه مگه میدونه کدوم عروسک بوده چ بوده اصلا رفتم خونه خواهر شوهرم عروسکه از تو ماشین نمیدونم چیشد بماند ک بچه های خواهر شوهر خواهرشوهرم تو ماشین بودو خواهر شوهر خواهر شوهرم بودن.شبش کوهیار نخوابید هر عروسکی دادمش پرت کرد شیز نمیخورد درست فهمیدم عروسک صورت‌یش میخواد شبش یه بازار رفتمم نداشت باز کوهیارم درست نخوابید صب گفتم هر طور شده میرم پیدا میکنم خودش بردم مستقیم تو عروسک فروشی هر رنگی میورد جلوش نمیخواست زوم رو پلنگ صورتی بود بهش دادم گوش نداشت پرت کرد دیدم داره بال بال میزنه پشت سرم همون عروسک صورتی بود الیته بزرگتر براش خریدم بچه از بی خوابی رفتیم خونه زد بخواب ۶ساعت ک تو خواب شیر میدادم بهش عصر با عروسکش یه عالمه بازی کرد باز زد بخواب البته من شب قبلش ب خواهرشوهرم گفتم توروخدا پیدا کن کوهیار خواب نداره گفت بخدا نیست بعد ۴ روز امشب رفته بود خونه خواهر شوهرش عروسک دیده بود گفت این عروسک کوهیار گفت اره ما خوشمون اومد ورداشتیم ولی چون پسرش محکم گرفته بود عروسک از صندلی پشت بزور از دستش کشیدیم بخاطر همین نگفتیم خواهرشوهرم آنقدر دعوا ک بچه داداش من دو روز خواب و خوراک نداشته تو میگفتی راحله آدم نبود ک بهت نخره میگفتی بجاش میخرید گفت بده ببرم گفت نمیدم بچه ام دوسش داره به من زنگ زد گفتم نمیخوام بچش مریض بود شدید گفتم نمیخوام خریدم خوش حلال بچت ولی تورو حلال نمیکنم بچم اروم و قرار نداشت چ آدم هایی پیدا میشن