سلام مامانای گل خسته نباشبن
از ساعت یک نیم در تلاشم شازده رو بخوابونم اصلا انگار ن انگار
بیچاره شوهرمم شب کار بود اونم نمیذاره بخوابه هی میره از ویترینش اسباب بازی میاره بازی میکنه با خودش حرف میزنه باباشو صدا میکنه اون بیچاره هم خوابه جواب نمیده اسباب بازیو پرت میکنه تو صورتش یا میره سوار میشه رو شکمش میشینه هر کاری کردم نمیخوابه فقط بازی بعد جالبه امروز صبح زودم بیدار شده 🤐🤐(مثلا خواستم صبح زود بیدار بشه ظهر زود بخوابه تا شب هم زودبخوابه ) بدتر شد که نمیخوابه ۵ هم باشگاه دارم نمیدونم چیکار کنم کم مونده اشکم در بیاد 😢😢گریه هم نمیکنه داره میبینه من با حرص نگاش میکنم میخنده میخونه برا خودش 🤐🤐🤐 اخر سر شوهرم پاشده گذاشته تو تاب بخوابونتش میگه ی بچه رو نتونستی بخوابونی 😒😒😒😒 من هیچ 😶 من نگاه 😶 من سکوت 😶
الان شوهرمم هرچی ازش میپرسه میگه نه 😄
میگه نهارخوردی ؟ میگه نه
میگه اب خوردی؟ میگه نه
میگه بازی میکردی نخوابیدی ؟ میگه نه
شما اینجور مواقع چیکار میکنین ؟؟؟ به نظرم همون سکوت بهتره ☺️☺️☺️

تصویر
۷ پاسخ

عزیزم اقا پسرت با ماشین شارژیش بازی میکنه ؟علاقه ای داره ؟

تو سکوت بذار با باباش حرف بزنه می‌خوابه کلا بچه پدرو میبینن نمی‌خوابه

وضعیت هرروز ماست🥴🥴

وقتی نخوان بخوابن به زور نمیشه که 😂😂😂
پسر من ساعت خواب بعدظهرش نزدیک ۳ نیم تا ۴ هست این تایم میشه خودش کم کم خسته میشه شیر میدم میخوابه
گاهی هم تو تاب براش سرود میزارم میخوابه

پسرفت خاب دارن این ماه ها

بکشش تو بغلت شیر بدت بخوابه

درازکش کنارش سکوت باشه خونت خودتابزن خاب میخابه

سوال های مرتبط

مامان مهدا🍀 مامان مهدا🍀 ۱ سالگی
سلام خانوما
یه موضوعی نگرانم کرده لطفا اگه میدونید راهنمایی کنید
مهدا چندوقته ساکت شده نسبت به قبل.. با بچه‌ها خیلی بازی نمیکنه جیغ و لجش بیشتر شده.. اشتهاش کمتر شده بااینکه مولتیا رو مرتب میخوره.. از خواب که بیدار میشه صبحونه میخوره دوباره میره تو تابش میگه تاب تاب.. خوابش هم نمیاد ولی نمیدونم چرا چند روزه انقدر وابسته به تاب شده.. تا قبل مدارس بچه‌ها میومدن باهاش بازی میکردن سرحالتر بود نمیدونم شاید چون یهو دورش خالی شده انقدر به تاب علاقه‌مند شده یا با اینکار اضطراب جداییش کم میشه خیالش راحت میشه که کنارشم اخه مدام میگه بشین تابم بده.. قبلا اصلا انقدر بانوچی نبود حتی میشد که سه چهار روز تو بانوچ نمیرفت.. الان یه مدته چه بخواد بخوابه چه نه میره تو بانوچ میگه اهنگ بذار بعدم تو بانوچ میشینه همش ساکته انگار عمیقا تو فکره.. نگرانشم بازی هم نمیکنه هرچی میگم بریم اتاقت بازی کنیم باهم..بازیایی که قبلا دوس داشت، نمیاد
چشه یعنی؟
دندوناشم داره درمیاد.. بچم شوق قبلا رو نداره بااینکه از همون بچگی ارتباط اجتماعیش خیلی خوب بود با همه ارتباط میگرفت سریع.. ولی الان نه.. فرار میکنه از ادما.. ترسه یا خجالت نمیدونم ولی حس میکنم گوشه‌گیرتر شده نسبت به قبل..