۸ پاسخ

پافشاری کن تا سینه خودتا بگیره واگر ن شیشه ای میشه دقیقا هر دوتا پسرای من مثل شما بودن و منم چون درد داشتم شل گرفتم و متاسفانه هر دو شیشه ای شدن با اینکه شیرمم بد نبود

منم الان دخترم نزدیک دو ماهشه منم دقیقا شرایطم مثل شما بود. منم کمرم به شدت درد میکرد روزهای اول یبوست شدم دخترم زردی داشت
اصلا نگران نباش تن تن با شیشه بهش شیر بده هنوز فعلا اونقدری نمیدونن که وابسته شیشه بشن تا چند روز دیگه شیرت راه میوفته فعلا به خودت برس منم مثل شما حساس شده بودم ولی درست میشه.
کمر دردتونم تا ده بیست روز دیگه درست میشه
من اصلا استراحت نکردم ولی خداروشکر خوب شد

با شیشه بهش نده تو قطره چکون بریز بعد فشار نده بزار خودش مک بزنه یه راهکار دارم اینجا بگم‌دعوام میکنن😂😂

باید پافشاری کنی تا سینه تو بیشتربگیره وگرنه شیشه ای میشه غذاهای مقوی وشیرافزاهم بخور تا شیرت بیشتربشه

اگه میخوای سینت ول نکنه فقط باید شیر خشک با سرنگ یا کاپ یا قطره چکون بدی اگه با شیشه دادی مطمئن باش سینت بعد یه ماه دیگه نمیگیره

چیا مقوی و شبرافزا بخور مث حلیم ابگوشت سینه ک پر بشه بچه میگیره
اصن نزار سینه ات خالی بشه تا ولش نکنه

عزیزم پسر من زردی داشت تو بیمارستان پرستار با سرنگ بهش شیر میداد.که بعدا سینه بگیره.سرشیر راحت‌تر شیر میاد بچه خوش بحالش میشه. دیگه با سرشیر بهش شیر نده. بچه چیزی که راحتتره انتخاب میکنه

اووف که چقدر روزای اول زایمان سخت چون شیرخودتون رو میخوره ارامش میگیره دوباره خواب میره با شیشه شیرهم شیرراحت میره تو دهنش میخواد راحت باشه🤣

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی💙ضحی💗 مامان امیرعلی💙ضحی💗 ۵ سالگی
دلم میخواد گریه کنم دیگه
دردای خودم کمه،اذیتای پسرم بیشتر عصبیم کرده،،پسرم یکی میاد اونو ب شکل گوشی میبینه فقط میگه گوشیتو بده،،حرفمو ک تا پاشم بکنم دنبالش اصلا گوش نمیده،،تو عصبانیت همه چرتو پرتی میگه،،مادرشوهرم ک مث کلیپای اینستا مسخره میکنن میمونه میاد نه کاری نه چیزی بچه های دخترش باخودش میاره و فرق گذاشتن بین پسرمو بچه های اونا رو ملموس حس میکنم،درحد چند ساعت میاد و میره،،مامان خودمم ته کوچه هس خونشون شاید ۴ دقه هم‌ نمیشه،،داشت با خالم حرف می‌زد ک منم امشب هستم از فردا شبا نمیمونم بهش هر روز سرمیزنم تنهاش نمیذاریم ینی شبا دیگه نمیاد ،،از طرفی فک میکردم دیدنی بیشتری داشته باشم دوتا از خاله هام ک اصلا نیمدن یکیش حتی بهم زنگم نزد فقط ب مامانم زنگ زد گفته بود بچه و شوهرش مریضن،،،خیلی دلم گرفت واقعا یه فکرایی دیگه میکردم ....دلم برا حاملگیمم تنگ شده،،شکمم خیلی بزرگه و افتاده شده از قبلم بزرگ بود بیشتر رو مخمه🥴🥲🥲و.....