۵ پاسخ

عزیزم خداروشکر ک بچت سالم بغل گرفتی ببین برو گل محمدی و برگ سنا از عطاری بگیر دم کن بخور بهت قول میدم سریع یبوستت برطرف میشه حتماااااااا این دوتارو بگیر بخور عالیه امتحان کردم ک میگم

گل محمدی جوابه ، برای بچه هم بد نیست

سوپ و مایعات و روغن زیتون و شربت ملین و تخم شربتی با اب جوش و گل محمدی یا شربت گلاب بخور شربت عسل بخور میوه هارو بخور سبزی بخور یبوستت شدید بشه خیلی بد میشه منم اینجوری بودم

عزیزم کدوم بیمارستان بودی؟

شربت لاکسی ژل بخور، یا لاکتولوز

سوال های مرتبط

مامان همتا مامان همتا ۳ ماهگی
تجربه سزارین (4)
بعد همش گریه میکردم و مامانمو صدا میزدم خیلی حس بدی بود همون به هوش اومدن خیلی تجربه بدی بود .دیگه باز دوباره انگار بیهوش شدم وقتی چشمامو باز کردم دیدم تو ریکاوری ام و همچنان دارم گریه میکنم و میلرزم و مامانمو صدا میزنم .پرستار رو دیدم داره سینمو داره دهن بچم میکنه بچمو ندیده بود به پرستار گفتم بچم سالمه گفت آره گفتم ببینمش نشونم داد اما من چیزی ندیدم برام تاز بود بعد بچمو گذاشت اونطرف من همش میلرزیدم و چشام و باز و بسته میکردم بعد پرستار بخش اومد گفت فشارش بالاس من اینجوری نمیبرمش فشارشو بیارین پایین .که دکتر بی هوشی اومد یه آمپولی تزریق کرد که هم فشارم اومد پایین هم لرزشم قطع شد بعد که فشارم کنترل کردن دیدم دکتر بیهوشی یه چیزی آورد پرستار گفت مگه پمپ دردم داره دکتر بیهوشی گفت آره پمپ درد خواستن من هم از همه جا بی خبر گفتم حتما رایگانه و به همه میدن که پمپ درد رو دکتر بیهوشی گفت هر ۱۰ دقیقه این دکمه رو بزن .بعد من و بردن تو بخش در بخش رو که باز کردن مامانم و مادر شوهرم و شوهرمو دیدم .تا دیدمشون شروع کردم به گریه کردن .همشون باهام اومدن تو اتاق پرستار با کمک مامانم و شوهرم من و گذاشتن رو تخت مامانم بنده خدا گریه میکرد دستامو بوس می‌کرد منم گریه میکردم شوهرم پیشم بود خمش بوسم می‌کرد باهام صحبت می‌کرد بعد بچمو و آوردن و همشون دیدنش و خودمم دیدم که وقتی دیدمش یه حس سردرگمی داشتم حسی بهش نداشتم همش میگفتم چرا حس ندارم به بچم یعنی من مادر شدم 😭
آیلار آیلار قصد بارداری
ادامه تجربه سزارین
از ریکاوری که اومدم‌ بخش تو مسیر همراه هام و دیدم
من بیمارستان بهمن سزارین شدم اصلا از بیمارستان راضی نبود به هیچ عنوان
ولی دکترهاش خیلی خوبن دکتر بیهوشی عالی بود
وقتی رسیدم توی بخش دیگه ساعت ملاقات رسیده بود
بعد که ملاقات تموم شد اومدن گفتن باید راه برم
از تخت که اومدم پایین درد زیادی نداشتم ولی ولی ولی یک سطل ماست خونریزی کردم دلیلش شاید فیبورم هام بود بهم‌ گفته بود بعد عمل نباید چیزی بخورم تا ۸ساعت که دیگه وقتش که‌ رسید چایی با عسل بهم دادن چندین لیوان بعدش هم بیسکوییت ساقه طلایی و کمپوت گلابی و انجیر
بعد خونریزیم اومدن ماساژ دادن شکمم و درد داشت اندازه قابل توجهی ولی در حد مرگ نبود
وقتی ماساژ دادن مجدد همون اندازه خونریزی کردم
چند ساعت بعد باز گفتن‌ راه برو که دوباره خونریزی کردم
هر بار هم‌ خدماتی ها خودشون اومدن زیرم و تمیز کردن البته ما یه شیتیلی بهشون داده بودیم
اخرین ماساژ رحمی دیگه خونریزی نداشتم زیاد
تا ساعت ۱ شب درد نداشتم که سرم داشتم
سرم رو قطع کردن یکم درد داشتم ولی نه زیاد
فرداش هم صبحانه آوردن و اومدن اموزش شیردهی معاینه بچه ها
ولی من شکمم کار نکرده بود بهم گفتن مرخص نمیشم تا شکمم کار نکنه
دکترم بهم زنگ‌ زد گفت یه چیزی بخور تا شکمت کار کنه ولی پرستار نذاشت
خانمی که شما باشید ساعت شد ۲ظهر
مامان ارسلان مامان ارسلان ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴🙂❤️❤️
دکترم گفت مثانه خیلی پایین و جلو سر بچه رو میگیره باید ادرار کنی گفتمش ادرار ندارم گفت چرا مثانه خیلی پر بعد نمیدونم چی بود بهم وصل کردن و ادرار رو کشیدن بیرون گفت حالا زور بده زور میدادم ۱۰سانت شده بودم گفت تا میتونی زور بده فکر کن یبوست شدی محکم زور بده خیلی زور دادم بعد گفت بریم اتاق زایمان رفتیم اتاق زایمان رو تخت زایمان خابیدم بعد یکی از پرستارا شکممو فشار میداد ومن زور میدادم تا اینکه دکترم بهش گفت دیگه کمکش نکن میخام ببینم چقدر زور داره شروع کردم زور دادن دوتا فشار محکم دادن و پسرم اومد بیرون اینجا خیلی احساس سبکی داشتم و باورم نمیشد از پسش یر اومد ولی هنو اتفاق اصلی و ترسناک روبرو نشده بودم تا اینکه شروع کرد بخیه زدن به پرستار که بغلش بود گفت ببین گوشت چطور جدا میشه گوشت واژنم خیلی بی جون بود و گوشت همراه با سوزن بخیه کنده میشد و نمیتونستن بخیه بزنن ۴۵ دقیقه فقد داشت بخیه میزد و با کلی بی حسی ولی درد داشتم بازم تا اینکه این کابوس تموم‌ شد و منو بردن ریکاوری ....