۷ پاسخ

عزیزم ی متخصص خوب تو هشتگرد هس ک من از نوزادی بچه هامو میبرم پیشش یعنی بخدا بچه هام هرجور مریضی داشته باشن با ی نسخه اون دکتر خوب شدن و خیلیم سرش شلوغه اگه میخوای ادرس شو بهت بدم اسم دکتر غلامرضا کنگری هس مطبش تو هشتگرد هس

عزیزم من تاپیکها رو خوندم دقیق متوجه نشدم
ولی خواستم بگم پسر منم عید دو هفته پشت سر هم تب داشت البته کنترل میشد
آزمایشات هم خوب بود
دکترم فوق تخصص روماتولوژی کودکان پیدا کردم بردم ،دارو داد خوب شد
آزمایش نشون داد آتفولانزا گرفته
خلاصه برا بضیا ممکنه تب طول بکشه
فوق تخصص روماتولوژی یا عفونی کودکان پیدا کن ببر اگه نبردی

سوره ی نور رو براش بخون برا دختر من معجزه کرد تبش تا ۳۹ میرفت پایین نمیومد شب سوم با گریه سوره ی نور رو میخوندم دلم برا بچم کباب بود بعد از یک ساعت بچم خود به خود خنک شد دیگه تب نکرد

من اعتقادی ندارم و هیج ثقت بچمو نمیبرم اما خب دیدم یه سری ها بچه هاشون اینجوری نیشه میبرن پیش تل گیر میخای تاپیک بذاربپرس زاحبش

ی سریا بیکارن گیر میدن ب بقیع.شما محل نده عزیزم

بیمارستان مفید تهران هم بردیش؟دیگه اونجا تا بچه خوب نشه ولش نمیکنن

عزیزم غصه نخور انشالله خوب میشه واقعا منم ناراحت میشم از قضاوت بیجا
چرا پسرت چی شد مگه کجای کرجی

سوال های مرتبط

مامان ایلهان مامان مامان ایلهان مامان ۱ سالگی
سلام عزیزان خوبین
الهی بمیرم برای پسرم چه عذابی رو تحمل می‌کرد و من نمیدونستم ایلهان من خوب شده بود مرخص شد از بیمارستان ولی سرفه می‌کرد بردم دکتر دارو داد گذشت تا روز دوشنبه خیلی بی حال بود آبریزش بینی شدید داشت جوری ک انگار آبشار بود آب دهانش یه سره می‌ریخت اشتها نداشت و خیلی چیزای دیگه تا اینکه امروز دوستم اومد پیشم و گفت آبجی یه چی بگم من دیدم تو بچه های برادرم مطمئنم ایلهانم اینجوری شده این بچه هیچیش نیست بخدا یه چیزی مطمئنم تو گلوش گیر کرده اون عفونت کرده و زده به خون بچه با خودم فک کردم گفتم شاید درست میگه زنگ زدم به مادرشوهرم موضوع رو گفتم اونم گفت ک شاید درست باشه بریم پیش یه آشنایی بزار قاروق گیری کنه رفتیم تا اون خانوم به گلو پسرم دست زد گفت دوتا تیکه گیر کرده تو گلو مال خیلی وقته اونو آنقدر ماساژ داد تا رفع شد و کل بیماری پسرم رفت یعنی دیگه آبریزش بینی تب و سرفه نداره حتی راحت نفس میکشه خداروشکر ک پسرم خوب شد اینقدر آروم شدم ک دوست دارم به همه شیرینی برم
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
پرستارا میان سر میزنن چک میکنن سرم دارو تزریق میکنن و هربار از پسرم تعریف میکنن چه قدر سفیده چه خوشگله چه موهای بوری چه رنگ موهاش دل مارو برد هربار با گفتن این حرفا انگار تیغ میکشی رو قلب من و واقعا انکار یه خنجر تو قلب من فرو میکنن من با حرفای اونا ناراحت نمیشم خوششون میاد تعریف میکنن من به سرنوشت و حال بد پسرم ناراحت وقلبم میگیره چه فایده الان نه خوشگلی نه سفیدی پوست نه رنگ مو برای این بچه درمان نمیشه اینا چه کمکی بهش می‌کنه جز اینکه قلب من بیشتر به درد میاد و من گریه میکنم الآنم با گریه دارم می‌نویسم یه روزی مامان عماد همین حرفارو نوشته بود و من اتفاقی خوندم و قلبم به درد اومد الان عمیقأ حس مامان عماد رو میفهمم با پوست واستخونم دارم میچشم خدایا مگه بچم چه قدر تحمل توان داره این همه درد بیماری مشکل تو بدنش یجا قرار گرفته از وقتی نطفش تشکیل شد اذیت شد تو شکم من تا همین الان ناشکری نمیکنم ولی باید همه حرفامو بنویسم دلم داره میترکه تواین اتاق تنهام با پسرم کاش مامانم یا شوهرم اجازه داشتن بیان پیش من ، ما تنهایی داریم دق میکنیم خدا به حق این ماه معجزت رو نشون بده مثل همیشه کمکمون کن