آنقدر امروز گریه کردم جیغ کشیدم گوشیمو پرت کردم که گفتم شکست. بچم خیلی اذیت میکنه ینی روانیم کرده توهمه کارا دخالت داره قابلمه آب جوش داره قل قل میکنه رفته چهارپایه آورده چسبونده گاز که میخام هم بزنم از کی بوده باهاش حرف میزدم قانع میکردم که خطرناکه اصلا معنی خطر نمیدونه چیه ازصبح تاشب جیغ جیغ گریه هرجابرم هرجاباشیم همینه

بخدا ک تنها نیستی
منم مثل توام
واقعا بیشتر اوقات گریه میکنم

چند روز پیش همینو پست کردم🤣

چهارپایمون رو نزدیک سقف اویزون کردیم ماهم زندگی نداریم

عزیزم خدا بهت صبر بده
بهتره کلا اجازه ندی هیچ جوره بیاد سمت گاز ، شرمنده اینو میگم من یکی از فامیلامون بنده خدا بچه اش کوچیک بود توی آشپزخونه مامانش میاد غذارو صاف کنه آبجوش می‌ریزه روش و بنده خدا دیگه نمی‌مونه
منم خیلی میترسم دخترم میاد آشپزخونه ، برا همین بیشتر وقتایی که خوابه کار میکنم ، یا توی دورترین نقطه براش یه قابلمه و آب و اینا میذارم تا با ملاقه بازی کنه
یا وقتی کارم خطرناکه آبکش کردن و اینا میذارمش تلویزیون ببینه

درکت میکنم عزیزم منم همین طوریه

پسرمنم همینه من بردم دکتر داروی گیاهی آرامبخش نوشت خیلی موقر بود ی هفتس مریضه نمی‌دم باز شیطنت میکنه

درکت میکنم به شدت دختر منم همینه تو هر کاری دخالت می‌کنه اذیت می‌کنه جرات ندارم با گوشی حرف بزنم چنان میاد میگیره اش که موهام کنده میشه دیوانه ام کرده