۵ پاسخ

چطوری بچت نمیره سمت تلویزیون و گلا

هربارداری که منو میبینه گریه اش میگیره ، من میگم قرار نیست همه مثل من باشن ، بچه شون مدام گریه کنه و ...فلان ، اما واقعا سخته و روز به روز سخت تر میشه ، بچه سنگینتر میشه و من واقعا دیگه دستم درد میکنه ، و این کم خوابیا رو روحیه ام خیلی تاثیر گذاشته

ی سوال داشتم الان گلات زنده ن
منم همین جوری بود مدل خونم شاهان قیمه قیمه کرد گلامو 😐😂

من بارداریم سخت نبود ولی هرچی به زایمان نزدیک تر میشم استرسی تر میشم 😢 حس میکنم هیچ کاری نکردم خیلی چیزا هست که بلد نیستم

منم از لحظه لحظه داشتن دخترم لذت میبرم

سوال های مرتبط

مامان معجزه خدا🌱❤ مامان معجزه خدا🌱❤ ۸ ماهگی
وقتی که اروم خوابیدی و از زمین و زمان خبری نداری، من فقط نگاهت میکنم و هی با خودم میگم تو پسر منی‌... تو واقعا پسر منی و من مامانتم....
یه حس خیلی عجیبیه... وقتی که فکر میکنم یا به عکس اون روز ها نگاه میکنم، میگم یعنی من باردار شدم؟ ۹ ماه یه موجود کوچولو تو شکم من بزرگ شده و تبدیل به یه انسان شده؟ من زایمان کردم؟ چطور در مقابل استرس سزارین و عمل و دوره نقاهتش دوام اوردم؟ چطور با اون زخم شدید سینه ام به پسرم شیر دادم؟ و الان که ۵ ماه و نیمشه داره از وجود من تغذیه میکنه و قد میکشه‌....نمیدونم شما هم همچین حسی دارین یا نه.... ولی من بعضی وقتا واقعا همه اینا یادم میره...
حس میکنم یک چیز خیلیییی ارزشمندی دارم و خدا بهم داده که باعث ارامشمه...
یه اتفاق شیرین، یه معجزه بزرگ، که شده مال من....
اخ اخ از خنده ها و قهقه زدن هاش که انگار وارد یه دنیای دیگه میشم....
روز به روز هم که بزرگ میشه و یه شیرین کاری جدید یاد میگیره، قند تو دلم اب میشه... یه حسی میاد سراغم که میخوام داد بزنم و به همه بگم این فرشته کوچولو مال منه...
قربون‌ مدل خوابیدنت🥰🥺😍
خدا از این معجزه کوچیک ولی بزرگ با حال خوب به همه بده...

۵ ماه و ۱۷ روز
۳۰ ابان ماه ۴۰۳
الهی امین
مامان جوجه مامان جوجه ۱۲ ماهگی
سلام مامان گلیا،ان شاءالله ایام به کامتون باشه🌻
دیروز واکسن محمدمهدیمو زدیم
اونچنان اشک میریخت ک آدم دلش کباب میشد،اولین بار بود اینطور اشک ریختنشو میدیم و نگاه ملتمسانشو،خدا لعنت کنه این واکسنای کوفتیو ک تا میان یکم سرپا بشن موعد بعدیش میرسه😒
این روزا بهترین حال جهانو دارم☺شیرین کاریاش روزبه روز داره بیشترمیشه،وقتی میخاد شیربخوره کلی میخنده و صورتشو به سینم فشارمیده بعدشم چشماشو میبنده و دهنشو بازمیکنه و من غششش میکنم(همسرم فیلم گرفته ازاین حرکتش،باهرباردیدنش اشک تو چشمام جمع میشه😍)،وقتی جلوش راه میرم کلی تقلا میکنه و صدادرمیاره ک بغلش کنم،بغلش میکنم صورتشو میچسبونه به صورتمو شروع میکنه به خندیدن و صدادرآوردن، چندوقتیه پشت سرهم میگه ماما😍😍😍
و منه مادر پراحساس فقط میخام جیییغ بزنم ازاین همه حس خوب مادرپسری🤤ای کاش زمان وایسه،ای کاش این لحظات تموم نشدنی باشه،ای کاش بتونم حسااابی از لحظه لحظش استفاده کنم😭ای کاش همهههه ی چشم انتظارا این لحظاتو به زودی تجربه کنن به حق این روزعزیز💚

پ ن.فکر میکنید داره به چی اینقدر بادقت نگاه میکنه?😂😀
😍لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم😍