۷ پاسخ

کاش قبل بدنیا اوردن بچه ی دوم اول روی اعصابت کارمیکردی😕😕

چقد دلم گرفت واس اولی کلن واس. جلب توجه اینکارو میکنی بازترسش ک باعث بی اختیاریش میشه

بخاطر خواهش حساس شده عزیزم
بنظرم باید فعلا بیخیال توجه به بچه کوچیکتر بشی و فقط به دخترت برسی
کسی رو داری تو نگه داشتن بچه کوچیک کمکت کنه؟
بیخیال کار و بار خونه شو ، فقط حواست به دختر بزرگتر باشه ، خیلی بهش محبت کن
آب زیاد بخور در طول روز
دخترت نگران و حساسه ، فقط توجه و محبت میخواد
این مدل عصبی شدن بعدا براش ضرر میذاره

وای عزیزم چرا بچرو عذاب میدی گناه داره قلبم درد اومد طبیعی خب اون میخوابه اینو ببرید بازی این کارات باعث تا اخر عمر یه بچه ضعیف بار بیاد وبرای جلب توجه به هر کاری دست بزنه شما خیلی سخت ولی اینکارت اثرات جبران ناپذیری میذاره
اینکاراش برای توجه

ربطی به خواهر کوچیکش نداره.دختر منم از وقتی سه ساله شده همینجوریه.خیلی خیلی اذیت میکنه.با این که هنوز تک فرزنده.

وقتی کوچیکه رو خوابوندی بزرگه رو بگیر بغلت بشین باهاش حرف بزن بوسش کن قصه بخون حتی شده ۱۰ دقیقه باهاش بازی کن توجه بی نهایت بکن درهمون ۱۰ دقیقه مطمئن باش به حرفت گوش میده وقتی داد بزنی بدتر لج میکنن میخوان حرف خودشون بشه
درکش کن تا دیروز اون مورد توجه بوده الان احساس میکنه فراموش شده آروم آروم عادت میکنه
کلک بزن بگو بذار ابجی بخوابه ما باهم کلی بازی کنیم اون بیدار باشه نمیتونیم خوش بگذرونیم
مثلا بگو آبجی بزرگ میشه باهم بازی میکنید خوش میگدرونید

عزیزم ارامشتو حفظ کن بچه ۳ساله واقعا درکی نداره از کارای ما بزرگ ترا

سوال های مرتبط

مامان اهورا و آرتا مامان اهورا و آرتا ۳ سالگی
چقدر خستم الان ۳ساله مادر شدم واسه پسرم همه کار کردم وقت گذاشت بازی کردم در هفته شده ی روزشو بردم پارک از حظر خورد و خوراک همیشه عالی بوده هیچ وقت نذاشت بد لباس بپوشه و شلخته باشه همه چیز خوب بود عالی بود خواستم از پوشاک بگیرمش باهاش خیلی خوب راه اومدم اما از دوسالگی ب بعد پسرم خیلی خیلی شیطون شد بازم من کنترلم بالا بود اکه بهش میگفتم بالا چشت ابرو شب خواب تداشتم از ناراحتی و عذاب وجدان اما الان ب مشکل برخوردم پسرم از دستشویی رفتن میترسه با اینکه راحت از پوشااک گرفته شد اما چند وقت خیلی میترسه امروز خواستم ببرمش ارایشگاه خون گریه کرد قبول نمیکنه هیج کس موهاشو کوتاه کنه خیلی لحباز و بد قلقه مجبورم واسه هرچیزی تهدیدش کنم تا ب حرفم گوش بده بچه دومم بدنیا اومده خودم خستم پسرمم خیلی شیطونه کار خطرناک میکنه منی ک خط قرمزم زد بودن الان چندباره بچمو میزنم ارامش ندارم خیلی تو فکر پسرمم از خودم بدم میاد عذاب وجدان دارم دلم روحم خستس همش میگم چرا بچم اینجوری میکنه چرا میارسه از خیلی چیزا چرا من نمیتونم خودمو کنترل کنم مثل قبل خواب تدارم از ناراحتی من جونم ب جونم پسرم بستس تحمل ندادن ببینم تو این شرایطه خودمم از ی طرف دیگه صبرم تموم شده نگران بچمم