دلم میخواد خانم های قدیمی که ده تا ده تا پشت هم بچه میاوردن یک هفته بیان مثل ما بچه داری کنن بفهمن که همون یکیشم نمیتونستن بیارن
قدیم فقط دنیاش میاوردن دیگه ماری به هیچی نداشتن یا خدایی بزرگ میشدن ، بچه های قبلی بچه بعدی رو بزرگ میکردن ، مادر شوهر من میگه والا ما هیچی نمیفهمیدیم نه ویار داشتیم نه بچه ها مثل بچه الان بودن
مادرشوهر و خواهر شوهر و همه هم پیش هم بودن و کمک دست هم ،بچه ها هم همش تو کوچه حیاط بازی
ماها تک و تنها از صبح تا شب تو یه چهار دیواری ۷۰,۸۰متری
بعد از هر وعده غذایی تا نیم ساعت باید بچه رو تمیز کنی ، صندلیشو و زیرشو تمیز کنی ظرفاشو و پیشبندشو بشوری
روزی چند وعده یکساعت باید ناز بچه رو بکشی تا شیر بخوره تا بخوابه
کلی باید باهاش بازی کنی تا حوصلش سر نره
بووووووووو چندتاشو بگم

دقیقا همینه ک میگی

بخدا من از موقعی که بچم بدنیا اومده فقط سه بار رفتم خونه مادرم اونم یک شب موندم با عذاب که بچه نخوابیده
فرداش برگشتم خونم با کلی خستگی

نه جایی داریم بریم نه کسی بچمونو نگر میداره
صب تا شبم باید منتظر باشیم سوهرامون از سرکار بیان که یک نفرو حداقل بتونیم ببینیم اونم اگر حال داشته باشه باهات حرف بزنه خسته نباشه یکم بتونه به بچه وقت بزاره

که زندگی دشواریه الان خواهر🥲😭

حرف منو زدی
به نظرم ما خیلی وسواسی و حساس شدیم
من از دست خودم خیلی عصبانیم، مریض میشه گریه میکنم زود تر
خدا شفام بده🤣🤦🏼‍♀️

وای وای دقیقا گل گفتی ،تک‌و تنها تو چار دیواری خیلی سخته یا بچه من که دیگه دارم رد میدم بخدا نه میتونم بخوابم چون دخترم اصلا خواب نداره نه میتونم بشینم همش باید بغل بگیری راه بری

اتفاقا قدیما بچه بزرگه خودش چندتاکوچیک بزرگ میکرد،بچه ها سنگ میدادی میخوردن،بیشتر بچه ها شیرمادر پیخوردن،بچه ها حتی تلیت چای شیرین میخوردن وسرخ وتپلی بودن،بچه الان ماهیچه به این گرونی براش درست میکنی دهنشو طوری قفل میکنه انگار گاوصندوق مرکزیه،مادرم ۱۰تاشکم زائیده میگه بخدا اگه هر۱۰تا به اندازه یکی بچه الان آزارمون میدادن،بیشتر بچه ها بدغذا،بدعادت،تا دم صبح بیدارن

شماها رابطم دارید؟؟نزدیکی منظورم

به نظرم عصبانی ای عزیزم وگرنه هر دوره ای بچه داری سختیای خودشو داشته
خب بله بچه بیشتر خوبیش به اینه بزرگا کوچیکا رو نگه میدارن مادر بیشتر به کارهاش می رسه وظایف تقسیم می شه. اون دوره زمونه بیشتر همه باهم ارتباط داشتن بیشتر توی روابطشون آسون می گرفتن انقدر مث ماها زود رنج نبودن بیشتر به داد هم می رسیدن یکی یه اشتباهی می کرد زودتر می بخشیدن. ما الان یکی هم بخواد بهمون کمک کنه می گیم وای اینو گفت این کارو کرد وای حالا بچه م به فلانی خندید دیگه به من وابسته نمی مونه و............. اووووووف

خیلی جاها هم به نظرم خودمون برای خودمون سختش می کنیم

قدیمم سخت بودا
نه حمومی
نه آب گرمی
پوشک و اینام نبود همش در حال کهنه شستن بودن
الان همه چی راحته ولی وسواسی ها زیاده

دقیقااا من مادر بزرگام ۱۴ تا بچه اوردن هر دوتاش پشت سرهم میگفتن بابا این مصنوعی بازیا امروزی چیه ما هیچی نمیفهمیدیم

هعیییی خواهر حق میگی

معلومه که اینجوری نگر نمیداشتن
من میرم خونه مادرم انقدی برای لباسای تنشونم حساسم که یوقت مو نچسبه به دست بچم
یا یذره پستونک بخوره به لباساشون باید بشورم حتما
مامانم میگفت تو خیلی حساسی
میگم خب کثیفه دیگه لباسامون رو زمین دراز میکشیم کلی کثیفی میچسبه بهش🥲