به نام خدا
چند وقت بود میخاستم برم عکس بارداری بگیرم دیگ چون شکمم کوچیک بود ماه اخر تصمیم گرفتم برم عکس بگیرم ک بزرگ باشه یکم شکم عکس گرفتم واومدم خونه و توگوشی طبق معمول تو فکز سزارین و طبیعی بودم حس کردم یه پارچه خدودی آب ازم خارج شد ساعت ۳ شب زود رفتم بیمارستان چکم کردن گفتن نه دهاته رحمت ۳ سانت وقت زایمانت نیست برو بستری  بشو
و شروع شد امپول فشار ک تو سرم زدن معاینه ومنی ک دهانه رحمم باز نمیشد همش معاینه
اذیت  تو دهنم ماسک اکسیژن نوار قلب و من دهانه رحمم قفل کرد
فردا صبح ساعت ۶گفتن باز معاینه کنیم دیدن نه  همون سه سانت  وسزارین اورژانسی شدم

به نام خدا
چند وقت بود میخاستم برم عکس بارداری بگیرم دیگ چون شکمم کوچیک بود ماه اخر تصمیم گرفتم برم عکس بگیرم ک بزرگ باشه یکم شکم عکس گرفتم واومدم خونه و توگوشی طبق معمول تو فکز سزارین و طبیعی بودم حس کردم یه پارچه خدودی آب ازم خارج شد ساعت ۳ شب زود رفتم بیمارستان چکم کردن گفتن نه دهاته رحمت ۳ سانت وقت زایمانت نیست برو بستری  بشو
و شروع شد امپول فشار ک تو سرم زدن معاینه ومنی ک دهانه رحمم باز نمیشد همش معاینه
اذیت  تو دهنم ماسک اکسیژن نوار قلب و من دهانه رحمم قفل کرد
فردا صبح ساعت ۶گفتن باز معاینه کنیم دیدن نه  همون سه سانت  وسزارین اورژانسی شدم

۱ پاسخ

الان بچت چیشد ؟؟؟؟ تو دستگاس

سوال های مرتبط

مامان نخودچی مامان نخودچی هفته سی‌ویکم بارداری
تجربه مادرانه
شیر دهی نوزاد و زایمان
(این کلا یه تجربه شخصیه )
از زایمانم بگم اول که من زایمانم طبیعی بود ولی تا لحظه اخر هیچ دردی نداشتم کیسه ابمم پاره نشد ۱۸ تیر ۴۰۲ تاریخ زایمانم بود ولی خب از درد خبری نبود هرروز میرفتم بیمارستان هی اکو قلب میگرفتن معاینه بعد میفرستادن خونه ک برو دردت شروع شد بیا ... منم هی پیاده روی کن پله برو بالا بیا پایین دوش اب گرم بگیر و.... هزاران روش برای شروع درد انجام دادم ولی ن خیر خبری نبود ک نبود دیگه داشتم ۴۱ هفته رم تموم میکردم ۲۴ تیر رفتم بیمارستان دادو بیداد که منو بستری کنین بچم خفه نشه اون تو ... همون روز کارای بستریو کردن بهم امپول فشار زدن ولی ن خیر دهانه رحمم نمیخواست باز شه بردن اتاق عمل بهم سوند وصل کردن که به صورت مصنوعی دهانه رحممو باز کنه ... ولی بازم خبری نبود 😅 ۶ ساعت گذشته بود اومدن کیسه آبمو پاره کردن که دیدن بعله دختری مدفوع کرده انقد مونده اون تو و بردنم سزارین اورژانسی .... بعد که بهوش اومدمو دخترمو اوردن بهش شیر دادم و همون لحظه شیرمم اومد یک ماه خورده ای دخترم شیر خودمو خورد بعد یه سینمو نگرفت دیگه بعد چن روز اون یکیم نگرفت منم به اصرار بقیه که شیر خودتو بده حق شیرخشک دادن نداری شده بودم گاو شیرده همش شیردوش ازم اویزون بود هی میدوشیدم میدادم میخورد بعد دیگه گریه های دخترم شروع شدو دیگه شیر خودمم بعد ۲ ماهو نیم نخورد که دیگه پناه بردم به شیر خشک ....
مامان مامان انیلا مامان مامان انیلا هفته بیست‌وهشتم بارداری