۱۰ پاسخ

تا بدنیا نیاد همینجوریه منم سر دخترم اینجوری بودم ولی تا بغلش کردم و شیرش دادم جونم رفت براش

من فکرکردم فقد من اینطوریم احساس میکردم فقط دخترمو دوست دارم

عزیزم خدا خودش مهرش به دلت میندازه
من همیشه دلم دوتا دختر می خواست
حتی تا تاریخ زایمانم می گفتم ای کاش دختری بود
ولی الان جونم به جون پسری وصله

یادمه سر دخترم از شب قبل ابنقد درد طبیعی کشیدم فرداشم سزاربن شدم وفتی به هوش اومدم گفتن بیا بغلش کن گفتم ول کن بابا حوصلشو ندارم اینقد درد کشیدم تو بیمارستانم زیاد خواستنی نبود برام اوایل اسمشو صدا نمیزدم حتی کلا خل شده بودم انگار

وای مامان علیسان خیلی حاملکیت طولانی شده من اینجوراحساس میکنم دیروزهم به عروس عموم همینوگفتم گفتم انگارحاملگی فیل یک سال شده ،دلم میخادزودترزایمان کنی🤩🤩🤩

من موقعی ک پسرمو باردار بودم انگار اصلا دوسش نداشتم الان اگه یک لحظه نباشه من میمیرم

وای دقیقا منم اینجورم اصلا حسی بهش ندارم حالا دیشب خواب می‌دیدم بچه ام چاقه قیافشم زشته بیدار شدم آنقدر خوشحال شدم خوابه

طبیعیه عشقم منم همینطور بودم🤗

من پسرم چون دلم نبود بچه داربشم تا به دنیاامدنش حسی نداشتم ولی الان همه جونم عمرم زندگیم پسرمه روز به روز بیشتر براش میمیرم الانم دوست ندارم دیگه بچه داربشم میترسم پسرم از لحاظ روحی آسیب ببینه

من ب اولی حس نداشتم
ولی به این دارم

سوال های مرتبط

مامان سوگل مامان سوگل ۴ سالگی