۵ پاسخ

عزیزم پسر منم همین شده

پسرمن خیلی ترسو شده میگه خواب بدمیبینم گرفتار همیشه باید در کنارش باشم

هر صبح و هر شب قبل خواب ايه الكرسي بخونين براي خودتون و خانواده و سر كتاب هم تاثير داره البته از آدم هاي قراني و مطمئن .. ارتباطتونو خيلي خيلي خيلي باهاش قوي كنين بيشتر باهاش بازي كنين با احترام كامل باهاش صحبت كنين توجه كامل تا دل نازك بودنش بهتر بشه احتمالا دلش بارها شكسته ..حتما هم پيشش نشون بدين كه ارتباط خودتونو و همسرتون عاليه تا خوشحال بشه

برا ترسش سرکتاب باز کن ،، ایت الکرسی و سوره ناس و بخون فوت کن بهش! انشاا... ک ترسش میریزه

الهییی عزیزم
دختر منم بهونه گیر شده
مثلا یه سوالی میپرسه جوابشو اونجور ک نمیخاد میدم زود بغض میکنه میگه باشه دیگه مامانت نمیشم باهات قهرم میرم اتاقم🥺ضعف میکنما براش
بنظرم بزرگ شن درست میشن
ولی دختر من الان خداروشکر ترس از تنهایی نداره مگه اینکه از خواب پاشه ببینه هیشکی پیشش نیس

سوال های مرتبط

مامان ترنم مامان ترنم ۳ سالگی
سلام خوبین میخوام راجبه مهد دخترم تایپیک بذارم چون خیلیا ازم پرسیدن من ب اندازه یک ماه پیش دخترم موندم دو سه روز داخل کلاس رفتم ولی بعدش گفتم فقط مخصوص بچه هاست اصلن صندلیش کوچیکه من نمیتونم بعدش رفتم سالن تا چندوز بعدش گفتم تو سالن گرمه میخوام برم تو اتاق مدیر خلاصه هرزگاهی بهم سرمیزد بغلش میگرفتم من هستم خلاصه خونه هم براش غصه میگفتم یا پیش پدرش بهش میگفتم خیلی قویه خیلی معلمشو دوست داره دخترم در کلاس نمیبست گریه میکرد منو نمیدید یا تو جمع بچه ها نمیرفت یه معلم فقط با سدنا بود یه روز یعنی بعد یک ماه خلاصه بیست دقیقه آخر رفتم تو حیاط کلاس تموم شد گفتن مامانت اومد دم در سریع اومد دم در بهش گفتم تو حواست نبود گاز روشن بود رفتم خاموش کنم تو حواست نبود من بهت گفتم بعدش تو راه برات آدامس خریدم کلی خوشحال منم کلی بهش اب وتاب دادم تو چقد قوی آفرین مثلن داشت بازی میکرد با گوشی حرف میزدم ب همه میگفتم من رفتم گاز خاموش کنم تنها بود تو مهد گریه نکرد کلی اعتماد بنفس کلی تشویق همین روند ادامه دادم الان خودش میره تو. کلاسش بدون من میمونه ب زور هم باید بیارمش اگ تعطیلات باشه گریه مهد داره بریم مهد واقعن صبوری کردم