۳۴ پاسخ

والا جز شوهرم خاهرام ومامان کسی هوامو نداشته...مگه فامیل شوهر دلشون برا عروس میسوزه

جز رعایت کردن و کار نکشیدن ازم تو مهمونیا دیگه هیچییی

نه فقط شوهرم و مادرم هوامو دارن

فقط مامانم که اونم راهش ازم دوره ،بقیه هیچی

فقط خانواده خودم بقیه هیچ

من فقط مامانم بقیه نه

منی که قبل حاملگیم مادرشو قهر بودیم بعدم حامله شدم پاشد امد بیاد اشتی کنه چون یک پسر داره منم پسر دار شدم منم به خاطر حرفایی که نزده بودم از زمان عقد و عروسیم و هرچی دلشون خواست بهم گفتن و عقده کرده بودم اون روز نزاشتم بیان تو خونه گفتم برید کلا با اونا نه زنگی نه هیچ ارتباطی ندارم سرم اسوده هست تا اینجام مادرم اصلا نیومد تو خونه ام چون نیاز نداشتم ولی وقتایی نیاز داشتم رفتم خونه مادرم موندم اونم دلسوزم بود همه کار برام میکرد همینقدر خودمم دلم نمیخاد با مادرشوم اشتی کنم میدونم دوباره میخاد حرف ببره بیاره ابرو ادم ببره واسه همون گذاشتم زامونم و زاییدنم با صبر حوصله تموم بشه بعدششش ببینم چی میشه همچین ابا از اسیاب افتاد ببینم چی میشه😂

من که خانواده‌ ی خودم یعنی مامانم و بابام و شوهرم و داداشام خیلی هوامو دارن استراحت مطلقی هستم و سرکلاژ شدم مامانم کلا پیشمه خونمونه کلا مامانم کارهام رو انجام میده ناهار شام ظرف شستن لباس شستن بابام میاد سرمیزنه چیزی میخره میاره‌...بارداری قبلیمم همینجور استراحت مطلق و سرکلاژی بودم خدارو بابت همچین خانواده ای شکر میکنم خانواده ی شوهرم شهر دیگه ای هستن اگرم بازم باهاشون تو یه شهر بودیم بازم هوام‌ رو نداشتن واسشون اهمیتی ندارد اخلاق شو‌ن رو‌ میدونم

فقط مامانم و همسرمم یکی دوتا از نزدیکام‌الباقی فضولن سر جنسیت و‌کجا بزایی

من با جارییم و مادر شوهرم تو یه ساختمون زندگی میکنیم و انصافآ هر غذایی که بو داشته باشه و تو ساختمون بوش پخش بشه برام میارن ... خدا خیرشون بده درک میکنن . مامانم و آبجیم هم برام آش و میپزن میارن . خواهرام برای تمیز کاری میان کمکم . خدا خیرشون بده درک میکنن .

به جز همسرم هیچکس منو تا الان درک نکرده خانواده همسرم که اصلا بویی از انسانیت نبردن

خیلی خوب تحمل اخلاق من بعضی وقتا سخته ولی چیزی بهم نمیگن.البته فقط خانوادم.با بقیه رفت و آمد ندارم تو بارداری.حوصله کسیو ندارم

نه بابا شانسمون کجا بود فقط مامانم رعایت کرده تا حالا

فقط خانواده خودم بقیه فقط تو مهمونیا میگن بشین کمک نکن دیگه هیچ

نه والا
تعارف و اینا میزنن
ولی خدایی از اول همه کاری خودم کردم
شوهرم خیلی هوامو داشت
مامانمم هرزگاهی یه کاری میکرد

تعارف که میکنن گااااااهی اونم ولی نه خبرمو میگیره کسی نه هیچی

جز مامانم هیچکس دیگ
بقیه ک فقط بلدن کار بکشن

من فقط مادر بزرگم هر دفعه برم میوه های نوبر برام گرفته بهم میده
دای و خالم هم یه چیز ناچیز ولی بقیه نه
یکی از عمه هام چون رسم ارمه داریم برام همه چی آورده بود
ولی در کل خانواده شوهرم هیچ کس یه تبریک نگفت وما رسم داریم برای خانم باردار غذا و خوراکی ببریم بهش میگن ارمه داری

والا طگبق معمول

نه عزبزم اصلاااااا از این خبرا اطراف من نبست
طوری که این بارداری مو تا الان نگفتم بهشون
البته خانواده خودم خیلی هوامو دارن برعکس راه دورن و نیستن

فقط خانواده خودم اونم وقتی میرم خونه ی مامان و بابام هوامو دارن چی بخورم چی نخورم چی دوست دارم 😁
ولی خانواده شوهرم فقط اش درست میکنن برای منم میارن در همین حد 😅
جدیدا بنایی داشتن تموم شده من برای کمک نرفتم چون حتی کارای خونه ی خودمو نمیتونم انجام بدم استراحت نسبی هم هستم به خاطر یبوستم دردم دارم
بعد مادرشوهرم ورداشت گفت آدم تو سختیا دوست و دشمن شو می‌شناسه 😐
چون من نرفتم کمکشون اینجوری گفت
بعد میگه حداقل یه تعارف خشک و خالی میزدی گفتم به جان خودم من آنقدر درگیر خودم بودم تو این باغا نبودم 😂😂 ولی در کل از حرفش ناراحت شدم یک اینار من نرفتم کمکشون دلیل نمیشد اینجوری بهم بگه☹️

من که هیچوقت با وجود مامانمو خواهرم احساس کمبود نکردم و هیچوقت حس نکردم بزرگ شدم همیشه فک میکنم هنوز خیلی کوچولوم چه قبل از بارداری چه الان که باردار هستم مامانمو خواهرم اینقدر هوامو دارن که به هیچکس نیازی ندارم خدا نگهشون داره برام من به عنوان یه خانم ۳۵ ساله که چند ساله ازدواج کردم اصلا خیلی کارارو اصلا بلد نیستم از بس مامانمو خواهرم همه کارامو انجام دادن خدا به همه به همچین مامانو خواهری بده دیگه نیاز به هیچی تو دنیا ندارن به نظر من

با خانواده شوهرم که اصلا رفت و امد ندارم حالی ام ازم نمیپرسن گاهی وقتا شوهرم زنگ بزنه گوشی رو میده منم صحبت کنم خانواده خودمم که فقط مامانمه که همه کارامو میکنه کسی دیگه ای رو ندارم هرچی دوست و فامیلم داشتم تو دوران بارداری اون روی دیگه شون نشون دادن و قطع رابطه کردم

منم مثل خیلی از شماها هستم توقع ندارم انتظاری هم ندارم ولی خوبه گاهی وقتا آدما مهربون باشن این به روزهایی که دارم میگذرونم داره بهم یادمیده برای آینده هرچندکم کسی که وضعیتی مثل من داشته باشه تاجایی که بتونم کمکش کنم من شب یلداتهران مسافربودم خون ریزی کردم بعد۴روز بستری خواهرشوهرم گفت هتل نرو بیاسمتم رفتم سمتش بعدازچندروز بروبیادکترخستم شد برگشتم شهر خودم بااینکه خواهرشوهرم نمیزاشت بلندبشم ولی من با اینکه تواستراحت مطلق باید باشم وبچه کوچک زیریکسال داره پامیشدم کمکش میکردم خلاصه؛ برگشتم مستقیم رفتم خونه پدرشوهر میخواستن ماروببینن شبش رفتم خونه خودم باپسر۵ساله همسرم تهران بودماموریت کاری؛مادرشوهرم مرتب میگه چیزی لازم داشتی بگو زنگ میزنه حالی میپرسه ولی هیچکس نیومد بهم سربزنه حتی منوببینه بعدچندروز مادرم مریض احوال خونه خواهرم بعداومدبهم سرزد دوروز موند رفت میتونست بمونه ولی وضعیت منودرک کرد نمیتونم ازش مراقبت کنم خواهرام یکیشون اومد۵دقیقه ای سرمیزد یاخریداموتهیه میکردبقبه هم گرفتار بچه مدرسه ای خونه و ...خواهراشوهرام یه بارنزنگیدن حالموبپرسن به مادرشوهرگفتم دخترا میان بگوبیام ببینمشون بازم نگفتن یه جاری دارم مرتب بهم میزنگه حال احوالپرسی خواسته بیاد بهم سربزنه شوهرش گفته نرو دختره مریضه نمیتونه مزاحمش نشو اون دوتا جاریام اصلا خلاصه دلم ازشون پرهست ولی کاریشون ندارم ولی اگه یوقت حرفی حدیثی بشه راحت میتونم بگم هیچکس کنارم نبود تنهاباپسر۵ساله بودم خیلی سخت گذشت دوست داشتم یکی فقط بهم سربزنه توخونه افسردگی گرفتم کسی نبود بیاد

من مادرمو تو همین بارداری از دست دادم... بماند که چی کشیدم... اگر بود مثل پروانه دورم میچرخید... ولی خداروهزار بار شکر خواهرم دخترخالم داداشم جاریم دوستام همه کمکم کردن و نزاشتن دوره بارداریم بدون مادرم از اینی که هست تلخ تر بشه... خونه مادرشوهرمم میرم چون سرکلاژی هستم کلا میشینم اونجا...جاریم تو استراحت مطلق که بود میومد خونمو تمیز میکرد...

اصلا و ابدا اصلا از وقتی باردار شدم بدتر شدن

فقط مامانم نگرانمه و میگه هر روز بیا اینجا
بقیه هیییچ

از جانب خانواده خودم بگم حقیقتش خییییییلی۵،۶ماه اول اشکمو درآوردن و واقعا اذییت شدم چون هم روحی حالم خوب نبود هم جسمی همش استراحت مطلق بودم و شهر غریب هستم و اینجا بجز دوتا دوست خانوادگی هیییییچ کسو نداریم و خب توقع داشتم زمانی که هماتوم داشتم یا جفتم پایین بود مامانم بیاد پیشم ولی نیومد(البته اونموقعی که هماتوم داشتم و حق میدم بهش چون خواهر بزرگم زایمان کرده بود واون واجب بود اما وقتی جفتم پایین بود میتونست بیاد و نیومد)
بعدش اسباب کشی داشتم یعنی خدا آدمو محتاج هیچکس نکنه مامانم با هزار منت اومد کمکم کنه
مجدد سر سیسمونی خریدن چقدر جیگر منو خون کردن که گفتم بخدا نمیخوام هیچی هرچی بخوام با شوهرم میخریم که بابام گفت مامانتو میفرستم بیاد هرچی دوست داشتی بخر
میدونی مامانم کم برام زحمت نکشید ولی مشکل اینجاست دعواها و مکافات های قبلش باعث میشد من لذت نبرم
از سمت خانواده شوهرم حقیقتامادرشوهرم همون موقعی که من هماتوم داشتم و جفتم پایین بود اومد جمعم کرد من همش استراحت مطلق بودم ولی خداخیرش بده جمع کرد،شست،پخت
خواهرشوهرام دوتاشون اومدن خونم کل خونمو تمیز کردن واسه عید و تغییر دکورهم دادن برام رفتن
ولی خواهر خودم،،،،بعد۲،۳ماه اومده بود شهری که من هستم سر بزنه بهم همون شب من سفره نذر داشتم خداشاهده ده بار زنگش زدم گفتم تورو خدا زودبیا من شب مهمون دارم درگیر مهمون میشم نمیتونم درست ببینمت(بخدا توقع کمک ازش نداشتم) تاکید کردم نذاری ساعت۹،۱۰شب بیای! گذاشت ساعت۹ونیم شب اومد وقتی سفره جمع شده بود!!حتی نگفت خواهرم بارداره تنهاست برم پیشش!فرداش هم بدون اینکه بیاد ببینمش فقط زنگ زد خدافظی کرد رفت!

منم ایق دوستدارم برام چیزی بیارن
ولی جز مامانم و مادرشوهرم که یکی دو دفعه آورد
دیگه هیچکس خبری نگرفتن
از اونا که بچه دارن توقع ندارم ولی اونایی که بچه ندارن هم ب اشون مهم نبود

ن بابا فقط مثلا خونه مادرشوهرم میرم نمیذارن من کاری کنم چیزی بخوام واسم میارن البته مامان خودم فداش بشم هوامو داره همیشه

چه انتظاراتی من به مادر شوهرم گفتم باردارم اون گفت ازجاریت پرسیدم گفته نه فک نکنم فهمیدم گولش زدی بهش نگفتی گفتم بهش جانمونی فک جاریم بود یه چوبم بهم نداده حالمم نمیپرسه

از من ک هیچ کدوم از خانواده ها مراعاتمو نمیکنن خانواده شوهرم ک هیچ سر ی موضوع کلا قطع ارتباط کردن ریدم دهن خواهر شوهرام 😂😂حالا انقد باهاشون خوب بودم و بهشون کمک کردم حرصم میگیره انقدی حرص میخورم بهم بدهکارن پولمو ندادن😂😂😂😂

خیلی با کسی رفت آمد نداشتیم ولی با دو دوست شوهرم خانوماشون وقتی میرفتم مهمونی نمیذاشتن کمک کنم
ولی امان از خانواده شوهر ک دق دادن منو تو بارداری از راه دور...
یا وقتی نزدیک بودیم تو خونشون اذیت میکردن منو با رفتاراشون
ولی خانواده خودم خدا خیرشون بده خیلیییی هوامو دارن نمیذارن کاری کنم
همیشه گوشت میدن بم ببرم خونم ..
الانم ک خونه مامانمم

بنام خدا فقط مامانم شوهرم بقیه گوز🤣

سوال های مرتبط

مامان جونم مامان جونم روزهای ابتدایی تولد
مامان 💙👦🏻 مامان 💙👦🏻 روزهای ابتدایی تولد