۸ پاسخ

عزیزم سریع ببرش دکتر. من خواهرم اینطوری شده بود بعد شیر برگشته بود تو ریه ش عفونت کرده بود مامانم اینا متوجه نشده بودن . بعد که دیگه شرایطش خطرناک شد مشخص شد و خیلی اذیت شدن الحمدلله بخیر گذشت ولی خیلی خطرناک بود معجزه بود بچه برگشت. بازم ممکنه هیچی نباشه ولی برو به دکتر بگو اگه صلاح دید یه چکاپ ش بکنه ان شاءالله چیزی نیست

احتمالا رفلاکسه
موقع شیر دادن باید بدنش تو شیب باشه بدنش صاف نباشه

سلام عزیزم
چقدر بهش شیر میدی؟

زیادی بهش دادی زفلاکس کرده

وای وااای بیا بغلممم ک میدونم چی کشیدی
منم برام اتفاق افتاده تاپیک یکی مونده ب اخرمو بخون
از اون شب تا حالا نخوابیدم باوذت میشه؟؟

الهی عزیزم 🥹🤦🏻‍♀️

عزیزم دختر منم همینطوره رفلاکس داره

احتمالا زیاد خورده عزیزم ، نگران نباش

سوال های مرتبط

مامان پناه وپندار💖🩵 مامان پناه وپندار💖🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم
ساعت چهار بود که رفتم بستری شدم حدود نیم ساعتی تا دکتر بیاد تو راه رو پیاده روی کردم بعد دیدم به به دکتر دیار جانی نوبت شیفتشه قزوینی ها میدونن یکی از دکترای خوبه زنان هست همسر دکتر غدد قافله باشی، آقا اصلا دیدمش یه حس خوبی گرفتم ، گفت برو بخاب بیام معاینتون کنم به غیر از من به دختر ۲۴ ساله دگ به نام لیلا که جیگری بود برای خودش زایمان اولش بود پر از ترس و استرس اما آروم و بی صدا ، دکتر گفت چهار سانتی خوبه احتمال زیاد تا قبل از دوازده همکاری کنی زایمان میکنی، لیلا طفلی دو‌سانت بود منو دید کلی دپرس که عع وا چرا ؟! گفتم من زایمان دوممه راحت ترم بعد من دقیقا چهل هفتمه تو ۳۹ هفته اومدی ، خلاصه ماما جون میرزایی میومد بهم سر میزد دو بار امپول دگزا زد یکبار هیوسین، عصاره اسطوخودوس ریخت روی لباسم زیر گردنم برای راحت تر نفس کشیدن یه پنبه هم داد گفت بزن به این قطره بتونی راحت نفس بکشی، موقع درد از بینی نفس بکش از دهان بده بیرون درد نداشتی دگ اینکارو نکن، بعد رسیدم به پنج ساعت یه کپسول اورد که منگ میکردت موقع درد گفت اینو بذار دهانت هی نفس بکش درد نداشتی در بیار، رسیدم به شش ساعت همه این سانت هارو هم دیار جانی میومد چک میکرد ، من شش بودم و لیلا طفلی شده بود سه🥺 دردای عجیب و غریب خیلی شدید حدود سی ثانیه میگرفت حدود پنج ثانیه ول میکرد نفست بند میومد تو‌اون سی ثانیه ، بچه من سرش تو کانال زایمان نیومده بود وگرنه من زودتر زایمان میکردم، حدود ساعت هشت بود که شیفت میرزایی تموم شد با لحن ناراحت صداش زدم خانم میرزایی نروووو🥲 گفت نترس به ماما میاد برات از منم بهتر ، دقیقا راست میگفت خانم محمدی اومد که مثل فرشته ها بود ،