مامانای عزیزم سلام و خدا قوت❤️
یه سوال دارم و ممنون میشم از تجربه هاتون بهم بگید
من معمولا پسرمو هر روز با کالسکه میبرمش بیرون و کمتر پیش اومده پیاده بریم که خودش راه بره
راستش ترجیح میدم بشینه و منم اون تایم پیاده روی رو حداقل راحت باشم تا اینکه همش بدوام دنبالش😆
الان که جدیدا دارم بدون کالسکه میبرمش بیرون که راه بره اینطوریه که دیگه اصلااا رضایت نمیده برگردیم خونه
از خیابونم بخوایم رد شیم مجبورم بغلش کنم و انقد مقاومت میکنه بغلش نکنم که خدا میدونه
فقط میخواد بدوعه اینور اونور
بغلشم نکنم دیگه
حس کنه میخوایم برگردیم خونه یا مسیرشو عوض کنم انقد گریه میکنه که توخیابون همه نگامون میکردن
امروز قشنگ دو ساعت تمام تو خیابون دنبالش بودم تا با هزار کلک و ترفند رفتیم خونه
اینطوری که واقعا فرسایشیه!
خییییلی خسته تر میشم
و انقد دیر میرسیم خونه که ناهارم نمیرسم درست کنم
بنظرتون بهترین واکنش چیه?

ممکنه بخاطر این باشه ک همش با کالسکه بودیم و الان برای این کار ولع داره?
حس میکنم یکم بگذره براش عادی بشه و منطقی تر برگردیم خونه!

تصویر
۱۴ پاسخ

به نظرم وقتی میخوایین از خونه بیایین بیرون قبلش براش توضیح بده مثلا میخواییم بریم بیرون مغازه هارو ببینیم یا پارک بریم یا … منظورم اینه یه ذهنیتی داشته باشه و بعد برگردیم خونه بعدش وقتی میخوایی برگردی خونه بهش اطلاع بده مثلا از نیم ساعت قبل و بعد پنج دقیقه پنج دقیقه یا ده دقیقه ده دقیقه با توجه به میزان شیطون بودنش و اینکه توجه بکنه یا نه بهش یادآوری کن ، امیدوارم همکاری کنه ، و در آخر به نظرم اگر هنوز کوچیکه و متوجه نمیشه با کالسکه برو راحت تا یکم فهمیده تر بشه و بتونی براش توضیح بدی

پسر منم همین طوریه فقط در حیاط که باز میشه میدوعه اجازه نمیده دستش و بگیریم میگه فقط ولم کنید برم خطرو جوب و ....ایناهم هنوز متوجه نیست

سلام.اول ک صبح نبرش عصر ببر ک حتی اگه زیاد بیرون بودین به شام برسی.بعدشم ببرش سمت فضاهایی ک نزدیک خیابون نیست و پیاده روی پهنی داره چون میخواد بدون اینکه کسی کاریش داشته باشه بره.پسر من اوایل اینجوری بود الان دیگه میدونم چکار کنم.

والا ک پسر منم همینه
دیروز بردمش مطب برا چکاپ۱۸ماهگی
یعنی از ی دختر۶،۷ساله خوشش اومده بود همش میرفت بغلش میکرد سرش رو میزاشت رو پاش لپاش رو میکشید نازش میکرد کارای دلبری رو خوب بلده😂
بعد دختره سرما خورده بود هر کاری میکردم ولش نمیکرد همون لحظه هم نوبتمون بود نمیتونستم بیام بیرون
یعنی فقط میدویید تو مطب هرکاری میکردم بغلش کنم نمیذاشت جیغ و گریه ک بغلم نکن

دختر من خونه خواهرشوهرم بره دلش نمیخواد بیاد خونه

پسرمنم دوس داره خودش راه بره ب زور بغلش میکنم

دختر منم اینطوریه🥰😅عاشق اینه مغازه گردی و خیابون گردی کنه.براشون جالبه بمرور بهترمیشن

پسرمنم دقیقا همینجورییه،امروز بیرون بودیم،حتی نمیذاشت بغلش کنم از خیابون ردکنم میگه خودم میرم

واییی دختر منم دیروز همین بلا رو سرم آورد 🥲 رفتم خونه خالم ، شیشه شیر نبردم ، گریه ک بریم خونه شیشه میخام ، آماده شد از خیابون ردش کردم جیغ ک چرا بغلم کردی ، گذاشتم پایین همون مسیر رو ک رفتم رو برگشت 😐 منم مواظب ماشین ها رو نگه داشتم ک خانوم رد بشه از خیابون ، بعد رفت تا رسید ب پارک 🤣 اونجا باباش اومد دنبالمون وگرنه ک نمی‌تونستم برم خونه

دخترمنم همینه راضی نمیشه بیایم خونه ولی طفلک ها حق دارن تو خونه تنها هستن

اینک خوبه. دختر من اشغال رو زمین برمیداره میخوره. میخابه کف زمین. میشینه دم خونه ها. همینم بود همیشه با کالسکه هم فوقش با کلی آذوقه نیم ساعت بمونه

قبل از رفتن به خونه از بیست دقه تا یک ربع قبل هر پنج دقه بهش بگیم داریم میریم خونه
و یه کار یا خوراکی جذاب بهش پیشنهاد بدین

پسر منم دقیقا این جوریه 🥲🥲🥲 چند روز پیش یادم رفته بود کتونیشو تو ماشین بزارم وقتی نصف راه رفتیم یه لحظه زمین گزاشتمش تا اومدم بغلش کنم گریه کرد 😑😑😑 همون جوری با جوراب داشت راه میرفت هی میومدم بغلش کنم جیغ میزد آبروم رفت تو خیابون 🥲🥲🥲🥲

حقیقتا ربطش به کالسکه ارو نمیدونم
ولی انگار حرفای منو زدی
پسر منم دقیقا همينه‌، و طوری داد و فریاد میکشه که مردم نگامون میکنن 😂
خلاصه که جرئت ندارم در تصمیمات تغییر مسیرش دخالت کنم😂
اینم یه دوره اس میگذره🤷🏻‍♀️

سوال های مرتبط

مامان نیکا مامان نیکا ۱ سالگی
تو یک ماهه گذشته یا مامانم اینا پیش ما بودن یا ما خونشون بودیم (کار داشتیم )
الان سه چهار روزه که دیگه تنهاییم
دخترم اصلا حوصله منو نداره😄
البته منم زیاد انرژی ندارم بی تاثیر نیست ولی هرچی باهاش بازی میکنم نمیخواد میگه نه پامیشه راه میره کلافه ست هی بهونه میگیره😬
هر روز میبرمش بیرون حتی حوصله راه اومدن هم نداره میگه بشینم رو کالسکه🙄
امروزم که خودم مریضم نتونستم ببرمش بیرون همش تلویزیون روشن کردم اونم کلافش کرده
حتی تماس تصویری هم میگیرم با مامان بابام باهاشون حرف نمیزنه داد میزنه حالت کلافه میره😑
الان واقعا نمیدونم دیگه چیکار کنم یکم حالش خوب بشه
چند روزم هست براش لباس اینا خریدم پست میاره درحد دو سه دیقه خوشحالی میکنه بازم برمیگرده به تنظیمات کلافگیش 😖
بنظرتون چیکار کنم بازم حالش خوب بشه؟ نمیدونم چه بازی های جدیدی باهاش بکنم این منو بیشتر از دخترم کلافه میکنه حس ناکافی و مادر بد بودن بهم دست داده که نمیتونه حال بچشو خوب کنه 😑 هرچند که کلافگی و دوری و از دست دادن یه حس ادمیزاده گاهی باید تجربش کنه ولی خب باید یادش بدم حالشو‌خوب کنه و با این چیزا کنار بیاد
راهکاری چیزی دارید مارو نجات بدید؟
مامان نفسم😍 مامان نفسم😍 ۱ سالگی
#تجربه واکسن ۱۸ ماهگی
شاید شما هم مثل من جز مامانایی باشید که از چند ماه قبل استرس این واکسن رو دارید.برای من این استرس اینقد شدید بود که روز واکسن(تو ۲۰ ساعت) ببخشیدا😵‍💫 با وجود یبوست شش بار شکمم کارد کرد 😵‍💫 نمیخوام بگم واکسن راحتی بود!برای دخترمن واقعا سخت بود اما تونستیم کاری کنیم که راحت تر سپری بشه.
رفتیم واکسن زدیم و تا رسیدم خونه شیاف ۱۲۵ زدم(چون پاراکید رو بالا میاره😵‍💫).شنیده بودم راه رفتن برای کم شدن درد پا خوبه،از وقتی رسیدیم خونه بازی کردیم و راه رفتیم تا چهار ساعت بعد که دردش شروع شد و فقط گریه میکرد.به هرسختی بود خوابوندمش.یک ساعت خوابید و من اون زمانو براش کمپرس سرد گذاشتم(۳ دقیقه میذاشتم،یه دقیقه برمیداشتم)بعد یک ساعت با گریه و درد بیدار شد.تو بغلم براش شعر میخوندم تا یک ساعت بعدش ک زمان شیاف رسید(هر ۶ ساعت) نیم ساعت بعد شیاف درد پاش کمتر شد اما میترسید راه بره.من به دوستم گفته بودم که با بچه ش بیاد خونمون که دخترم بخاطر اون راه بره.دخترم بخاطر بازی اروم اروم پاشو زمین گذاشت.وقتی دید دردش قابل تحمله با لنگیدن شروع کرد به راه رفتن و چند دقیقه بعد همه چی عادی شد. چهار ساعت بعد شیاف ، درد و تب دوباره شروع شد.دخترمو بغل کرده بودم و روی پیشونیش پارچه ی ولرم میذاشتم.از پارچه میترسید و داد میزد ولی من چاره ای نداشتم و کارمو ادامه دادم تا تبش کنترل بشه.تمام مدت هم تلویزیون روشن بود که حواسش پرت بشه و کمتر گریه کنه.زمان شیاف بعدی رسید و من خوشحال!اما این خوشحالی فقط یک ساعت و نیم بود.
ادامه پایین👇