خدایا خیلی خسته شدم الان یکساله بچم خیلی نا آرومه تو خواب به بدبختی بعد ۳ ماهگی سیر میخوره مجبور بودم برم خونه مامانم بعضی موقع ها حالا ام پدر بزرگم فوت شده مجبور بودم از شنبه بیام شهرستان شوهرمم نیومد همشم تو این یکسال از سرکوفت مامانم خسته شدم بچم آروم نیس همش در حال نق زدن هست اینجا که اومدم نمیدونم چشم خورده امشب نمیدونم مریضه شیر نمخوره یهو تو خواب بلند شداز بس بهم گفت تو عرضه نداری از پس بچه بر بیای همش چسبیدی به من هرجا میخوام برم خدایا کاشکی که یه راهی جلوی پای من میزاشت من راحت میشدم

همه همینم عزیزم،ب خدا ی شب راحت چشم رو هم نذاشتم ،مریض شدم اصلا ،دست تنها تو سختی و مریضی،ولی چون کسی کمکم نبود کسی هم حق نظر نداره،رک نمی‌رم جایی ،ی سرمای سخت خوردم میگفتی خودتو راحت میکردی نمیرفتی هرکس میخواد ناراحت بشه هم بشه الان الویت خودتو بچه اید،من مهمونی هم ببینم قرار اذیت بشم نمیرم،مهمون که اصلا قبول نمیکنم آنقدر همه میدونن با بچه درگیرم که کسی نه ازم توقع داره نه خودمو تو اذیت ب خاطر دیگران و زشته و حالا برم دلمون باز شده میکنم چون یرمهمونی هم باز بچه اذیت میکنه،نهایت یکی دوسال اینجوری میگذروندیم اما اذیت خودمو بچم کمتر میشه،من حتی جواب تلفنم نمیدم میگم درگیرم پیام بدید،دو روزم می‌کشه پیام جواب بدم....

منم دخترم فقط تو خواب و با بازی وبه زور شیرمیخوره وبابابزرگم فوت کرده اومدم روستا امروز برمیگردم ولی من دخترم وتومراسمات نبردم چند دقیقه میزاشتم پیش شوهرم وزود برمیگشتم خونه مامانم
شما اسپندبراش دود کن صدقه بده نمک دور سرش تاب بده بریز توظرفشور اب بده روش تخم مرغ بشکن و۴ قل هم بخون فوت کن بهش

من جفت بچه هامو تنها بزرگ کردم
خیلی سخته
نمیگم راحته ولی خب حداقل میدونم منت کسی سرم نیست اینطوری
خیلیا خانوادشون دست راستشون هستن منت هم نمیذارن، بعضی خانواده برعکسن ولی هرچیزی زیادش دلو میزنه
اینو همیشه حواست باشه خودت به خودت و بچه ات ارزش قائل میشی وقتی مدام ب مامانت بچسبی اینطوری بهت میگه

فک میکنی ما خیلی راحت داریم میگذرونیم؟ یا بچه ما آرومه و بی صدا و آزار؟ نه عزیزم پوستمون کنده شده ولی چه کنیم باید بگذره
خودمون بچه خواستیم
امیدوارم ب خودت بیای و نذاری خفتت بده مامانت و بقیه❤❤❤❤

خودت باید ازپس بچت بربیای مادرت که وظیفش نیست بنده خدا لابد اعصابش نمیکشه پس ما که مادرم نداریم تنهایی بادوتا پشت سرهم چکارمیکنیم

عزیزم بچه اتون شاید رفلاکس داره که مجبوره تو خواب به زور شیر بخوره، به خاطر همینم بی قراره! خیلی خیلی بده رفلاکس پنهان مخصوصا! فکر کن هی محتویات معده میاد بالا گلو میسوزونه میره پایین! گناه داره اول مطمئن شو مشکلی نداره، بعد اگه بازم همونجوری بود چاره ای نیست جز تحمل! اکثرا همینیم دیگه مثل قدیم رفت و آمد نیست قدیم همه باهم بودن بچه ها باهم بزرگ میشدن، الان از این خبرا نیست اینستا و گوگلم شده مرکز استرس به مادر! منم دخترم ۱ هفته است جاشو عوض کردم تا صبح ۱۰۰ بار بیدار میشه هی باید برم بیام امروز که از ۵ صبح منو شوهرمو بیدار کرده! الان تازه خوابید!

خب چرا میری با مادرت تو خونه بمونی خودت ازش نگه داری کنی

بابا بخدا مامانت حق داری دیگه ادم وقتی مسیولیت کاری پذیرفت بچه دار شد باید خودش پای مشکلش وایسته گه گاهی هم از مامانش کمک بخواد شما کلا متکی به مامانته حتی رفته شهرستان هم همراه بنده خدا رفتی یه خورده به خودت بیا خواهر

آره مامان منم تیکه اینا میندازه اکثرا تنها میمونم با بچه حوصلم خیلییی سر میره دلم میگیره.مثلا بابام از شرکت زنگ میزنه میگ ناهار برو خونه بهونه میارم خب اونیک تو خونس باید بگ بیا پیشمون دیگ ک نمیگ.اشکال نداره سرشون سلامت تنشون سالم

دوری و دوستی
بچه ک ربات نیست هر بچه ای هم سختیای خودشو داره تا از اب و گل دربیاد
با همسرت دوتایی شرایط رو کنترل کنین