۴ پاسخ

وا عزیزم مامانته خب اشکال ندارد خونت بهم ریخته باشه
آدم بچه دار خونش بهم ریختس همیشه
مادرا بد بد هم که باشند بد بچشونو نمیخان
تازه اگه میومد شاید تو کار خونه کمکت میکرد

آدم با مادرش دیگه این حرفا رو نداره

مامانت هست بهم ریخته باشه. بعدم میگه شیر نداری ناراحتی نداره مامان منم میگه شیرت آب‌ هست مقوی نیست

اگه مادرت مادریه که گیر میده واسع به هم ریختگی خونه بنظرم کار خوبی کردی. حالا خودت تا چندروز دیگه میری به امیدخدا

سوال های مرتبط

مامان نازم مامان نازم ۱۳ ماهگی
بچه بیشاین بگین بچه های شما هم اینطوری هستن.
دختر من ۷ یا ۸ صبح بیدار میشه بیدار که شد شیر میخوره بعد من بلند میشم کار های خونرو انجام میدوم اونم پیشم من بازی میکنه بعد ۹ صبحانه میخوریم بهش یا تخم مرغ آب پز میدم یا فرنی یا ماست ونون اگه بخوره نخردهم هیچی بعد باز من کار خونه اونم بازی وگریه تا ساعت ۲که ناهار میخوریم بهش غذای سفره میدم اگه هم چیزی بود که اون نمیتونه بخوره براش یه چیز دیگه درست میکنم بعد ناهار یک ساعت نیم یا دوساعت میخوابیم بعد که بیدار میشه باز بازی میکنه منم کار خونه شام تا ۷ شب که باباش بیاد راستی قطره ها رو هم عصر با هم میدوم آهن و ویتامین با فاصله از شیر بعد ساعت ۹ شامپو میدوم حالا هر چی باشه ساعت ۱۰ میخوابه ماهم ساعت ۱۱ میخوابیم ولی دخترم کل روز خوبه جز شب که ۱/۵ بیدار میشه شیر میخوره می خوابه بعد یک ساعت دیگه باز بیدار میشه وتا صبح همینجوری هی بیدار میشه اونم با گریه شیر میخوره میخوابه تو طول روز هر وقت شیر بخواد بهش میدوم ولی متأسفانه یکی از سینه هام خشک شده و شیر نداره وفقط یه سینم شیر داره که اونم خوبه شیرش ولی نمیدونم باز شیرم کمه که دخترم هی شب بیدا میشه یا چی شیر خشک هم نمیخوره حتا شیر گاو هم گرفتم نمیخوره به نظر شما من الان چی کار کنم شب ها خوب بخوبه؟؟؟
مامان رز🌹 مامان رز🌹 ۱۴ ماهگی
از صبح که بیدار شده برا هر چیزی گریه داشتیم.
پوشکش رو‌ عوض نکنم.شلوار پاش نکنم.موهاشو شونه نکنم.کش به‌موهاش نبندم.
عروسک میخواد میدم بهش باز گریه.
پستونک رو از دهنش پرت میکنه میگه بده،میدم بهش باز گریه.
بلند میشه خودشو از میز میگیره گریه میکنه منو بنشون.
مینشونم باز گریه.
با این قاشق چرا صبحونه میدی اون قاشق رو میخوام با اون میدم باز گریه.
اصلا من اوتمیل نمیخوام گریه.بیسکوییت میدم بهش تموم میشه باز گریه که اوتمیل بده.
گریه که میخوام هنوز تو صندلی بشینم.
اب میخواد بهش اب میدم باز گریه.
خوابش میاد میام بخوابونم گریه.
بغل میخواد بغلش میکنم گریه که منو بذار زمین.
الان به بدبختی خوابوندمش.
دندونش نیش زده و اخلاقهای جدید خانم رو نمایان کرده.😓
خودم هم حالم گرفته س.تصمیم گرفتم خانومی کنم هیچی نگم برا برنامه شب چله.
دیشب خود حضرت اقا پرسید گفت راستی خونه شما کیه برنامه؟گفتم اونام فردان...من نمیدونم‌والا چیکار کنم.گفتم خودشون گفتن صبح بیا تا بعدازظهر بعد برو خب.گفت اره خب برو.گفتم حالا ببینم چی میشه.
صبح دم رفتنش گفتم منم پس میرم.گفت نه دیگه چه کاریه؟بمون فردا میریم خونه شما.گفتم امشب همه جمعن!
بعد میگه من نمیدونم‌ خب پس تو برو‌اونور منم برم سمت خودمون.
وقتی رفت منم پیام دادم پس من میرم خونمون.
قصد رفتن ندارم.ولی واقعا کاش بعضی خانواده ها شعور داشتن.شعوره که یه نفر رو بزرگ میکنه.نه سن.