امروز به معنای واقعی برانکارد لازم شدم
مثلن مامانم اومد کمکم که بچه هارو ببرم حموم انقدر سختم شد که وسط حموم عر میزدم کمرم قفل کرده بود بعد اومدم ناهار از شام دیشب اکبر جوجه درست کرده بودم گفت کم میاد یکم اشکنه درست کنم یعنی همش با خودم میگم این چه کاری بود من کردم که جفتشون باهم بردم حموم خیلی خرد و خمیرم کاش یکی میومد یه چند ساعت زندگیمو میدادم دستش فرار میکردم

سلام فاطی جون چطوری چشمت روشن فاطی
والا منم کم آوردم مدرسه بچه منو گیج کرده آی انرژی ازم می‌ره بچه درسو مشق نمی‌نویسه شیطونه شام ناهار ب معنای واقعی دوسدارم یه هفته فرار کنم بیام ببینم زندگیم دسته گله پسرمم کل درساشو بلده هیچ تکلیف ننوشته هم نداره👏👏👏👏🙏🙏

سلام فاطی جووون چطوری عزیزممم خوبی??

شوهرت چطوره پسرت برا بچه جدید حسادت نمیکنه

قدم نو رسیده مبارک

ی روز بزرگه ببر روز بعد کوچیکه من اینکار میکنم

با همه این شرایط خیلی خیلی سختی کشیدم بازم شکر خدا ،،،واقعا بی کسان کس خدا هستش فقط خدا

نه بدترین چیز اینه که همه کنارت باشن ولی هر کسی به نحوی گرفتار باشه ،،،مادرم بنده خدا با یه پدر مریض و دیابتی درگیره ،،،مادرشوهرم سالهاست زمین گیره ،،،خواهرشوهرها که خودشون با دو یا سه فرزند درگیر زندگی خواهر هم ندارم همسرم که شیفتی کار میکنه میاد خونه خسته فقط میگه بزار بخوابم بازم یه پسر ۱۰ ساله دارم اون نباشه یه آب هم تو دهنم نمیتونم بندازم

عزیزم تفاوت سنیشون چقدره

منم از ده روز بعد زایمانم بچه اولم هست تو شهر غریبم مادرم که رفت تنها شدم شبا بچم نمیخوابه یعنی نمیدونم چیکار کنم مادرشوهرم چند روزی یبار شب میاد می‌خوابه نگهش میداره ولی باز گریه میکنه میخواد همش شیر بخوره شیر خودمو میدم باید همش بلندشم

کلا بچه داری سخته

ای خواهر سلام من اینقدر تنهایی سختی کشیدم که نگم برات هنوز بخیه ی آخری من خوب نشده بی کس و تنهایی خیلی بد خیلی فقط خدا به دادم رسیده تا الان

آخ آخ انگاری من اینو نوشتم
حال من دقیقا