۵ پاسخ

عزیز دلم
مادری کردن خیلی سخته
من دیروز ی اتفاقی برام افتاد از ترس اینکه نکنه برا نیکی مشکلی پیش بیاد نصف عمرم رفت
وقتی مادرم و همسرم رسیدن بالا سرم انقدر ترسیده بودن از بس چشمام تو گود رفته بود و زیرش کبود شده بود
انقدر گریه گررردم و پیش خودم گفتم اگر تو اون شرایط مشکلی برا نیکی پیش میومد چیکار میکردم😭

اره چون زبون نداره بگه همین چن روز پیش گوش درد و بدن درد داشت منفک میکردم بازی میخاد غر میزنه

منم الان تو همین وضعم. داروهاش رو میدادم ولی چون تب نداشت استامینوفن ندادم. الان دارم خودمو سرزنش میکنم.
دیگه گذشته. تجربه شد

مامان اولی بی تجربه ست دیگه
چه کنیم

منم یه دفعه برام پیش امده

سوال های مرتبط