۲ پاسخ

سلام کتاب جلد سخت هستن ؟ چند خریدی ؟

چ اسم پسرتون قشنگ

سوال های مرتبط

مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۱ سالگی
من کتاب خوندن رو دوست دارم و حالم رو به شدت خوب می‌کنه و کتاب های متنوع زیاد می خونم و کسایی که کتاب می خونن رو یه طور خاصی در نظرم جلوه می کنن

یه مدت بود حال درونی داشتم که قبل ترش نبود و من از این قضیه ناراحت و اذیت بودم با مشاوره که صحبت کردم بهم طوری صحبت کرد و چیزایی گفت که به شدت تکونم داد تو اون لحظه از خدا خواستم به راه خوبی و درست کمکم کنه تا به حال قبل خودم برگردم تا این کتاب رو تو قفسه کتاب خواهر کوچیکم دیدم
عالی به معنای واقعی کلمه و به من کمک کرد حتما بخونید نیاز هر آدمی اینکه که تو هر لحظه به اصل آفرینش فکر کنه و تنها راهش شناخت توحید و چه بسا موضوع این کتاب بزرگی خداست که با درکش به آرامش اخلاص عزت و خودبرتربینی امیدواری و ... می پردازه من خودم هنوز و هر لحظه به یاد خودم میارم که خدات از هر چیزی بزرگتره از هر چیزی که فکرش کنی هر چیزی بهش که فکر کنی خیلی مسائل برات حل میشه و آرامش حس خوب سراغت میاد
لحن کتاب های آقای عباس ولدی تو این دوران که مادرا وقت سر خاروندن ندارن جذاب می تونه باشه
خودم فقط مجموعه کتاب های مربوط به ازدواج شون رو خونده بودم و بعد از اون کتابی دیگه شون رو در رابطه با فرزند پروری شروع می خوام بکنم البته که دوره هاشون هم که شرکت کردم بر پایه کتاب خوانی جلو میره
کتاب خوندن اونم کتاب خوب می تونه تو زندگی اثر گذار باشه
مامان آیمان مامان آیمان ۱۶ ماهگی
مامان 🌸زهرا خانوم🌸 مامان 🌸زهرا خانوم🌸 ۱ سالگی
با همسرم درمیون گذاشتم اولش مخالفت کرد بعد که خودش رفت از چندتا اساتید طب سنتی تحقیق کرد و پرسید متوجه شد یه چیز طبیعیه و توی خیلی از کشورای غربی هم زایمان هاشون تو خونه انجام میشه دیگه کم کم راضی شد

خب یه سری تدابیر بهم گفتن باید انجام بدم که یخورده برام سخت و حوصله سَر بَر بود ولی تا حدودی انجام دادم
گذشت و گذشت تا رسیدم به هفته های اخر ورزشا رو بهم گفتن و اینکه مهم تراز همش رابطه🔞
ولی من جز ورزشها نتونستم تدابیر دیگه رو انجام بدم تقریبا ماه اخر خونه مامانم بودم و همین مسئله مشکل ساز شد!!!

با ماما در ارتباط بودم شرح حالمو میگفتم و قرار شد زمانی که دردام شرو شد حرکت کنم! به کجا؟؟ به یه شهر دیگه با فاصله ۴ ساعت، بله من انقدر به انتخابم مطمئن بودم که قبول کردم برم یه شهر دیگه!!

خلاصه چهل هفتم تموم شد و هیچ دردی نداشتم
شبی که فرداش وارد ۴۱ هفته میشدم لک دیدم و تماس گرفتم تدابیر دادن انجام دادم
و
بالاخره روز موعود فرا رسید🥺😍

ادامه تایپیک بعد