دلم برا بچم میسوزه نمیتونه مشکلشو بگه مثلا امروز صبح با گریه بیدار شد فک کردم هنوز خوابش میاد تلاش کردم بخوابه نخوابید بهش شیر دادم فهمیدم گرسنه بوده اخه معمولا از خواب ک بیدار میشه تا ی ساعت شیر نمیخوره پس میزنه
یدور اینجا عذاب وجدان‌گرفتم‌ک‌چرا از اول نفهمیدم گشنس
بعدش دوباره گریه کردمنم برا اینک ارومش کنم بغل کردم میبرم دم پنجره نگو بچم اسحاله دندونه دلپیچه داره
دسشویی کرد راحت شد بردم شستم اوردم بازم گریه داشت بازم سعی کردم باهاش بازی کنم بازم‌گریه چشاشو مالوند فعمیدم بچه هنوز خوابش میاد اونوقت منه خنگ دارم باهاش بازی میکنم کذاشتم تو جاش خودش کم‌کم‌چشماش بسته شد الان خوابیده من‌موندم و دنیای عذاب‌وجدان🥲🥲🥲

خخخخ....من بیشتر دلم برا تو سوخت

منم عذاب وجدان میگیرم

بچه ها زبون بستن 😓

اگه میتونستن بگن چشونه که ، الان پسرم سه سالش میشد 😔
عذاب وجدانم پایان نداره تا روزی که ببینمش بگم مامانو ببخش نفهمید نمیتونی نفس بکشی ....🥺😭

واا عزیزم این چیزا عادیه خب علم غیب ک نداری 🥹هممون همینجوریم حساس نشو

عذاب وجدان چرا
از مادری کردنت لذت ببر
داری تجربه های گران بهایی کسب میکنی

دیشب بردمش بیرون یکم حالو هواش عوض شه تو راه هرکی میدید میگف وای چشماشو و فلان…
وسطاش دیدم ذهنش پر خونه
دندوناش بزرگ شده خواسته لثه شو با ذندونش بخارونه لثه رو پاره کرده دهنش پر خون شد انقد حالم بد شد که😫