یه روزی بود اومدم اینجا و پنج هفته فکر کنم بودم
از استرس تشکیل قبلش روز و شب نداشتم
از استرس قبل انتی که اصلا بچه رشدی داشته یا نه نمیفهمیدم روزا چجوری داره میگذره
از استرس آنومالی که عایا‌سالمه حالش خوبه (چون تکوناشو تا قبل ۱۸ هفته حس نمیکردم)یادمه تا صبح که برم آنومالی خابم نبرد
مدام نگرانش بودم و فکر میکردم لابد خدایی نکرده یه چیزی میشه و فقط منم که اینجوری پر از نگرانی و اضطرابم🥲
حالا وارد سی هفته شدم‌و‌ این مسیر با تموم استرسا رد شد و کم کم دارم استرس زایمان رو میگیرم😂🥲اما هر لحظه خداروشکر میکنم بابتش که خدا بهم یه دختر داد و دلمو نشکوند🥹

منم دقیقا عین تو بودم بعد وقتی اومدم اینجا فک کنم ۸هفته بودم میگفتم اوففف یعنی منم میشم ۳۰هفته😂الان میگم کی بشم۳۸هفته

دقیقا
از وقتی مادر میشی نگرانی🥹😍
الهی بسلامتی و دل خوش و راحتی بغلش کنی🤱🏻

فک کنم فقط منم ک کلا استرسی ندارم نمیدونم چرا خیالم جمعه همش میگم بچم سالمه و برای ان تی و انونومالی هیچ کدوم استرس نداشتم خداروشکر
اگه یه موقع سراغم میومد خودمو اروم میکردم ک به بچم وارد نشه نمیخوام دنیا بیاد استرسی باشه

منم تا این هفته رسیدم با همین استرسایی که گفتی گذشت

من شب قبل انتی تاخود صبح نخابیدم وازاسترس بالامیوردم