واقعا عذاب وجدان میگیرم ازینکه مادر بی قیدی هستم اوایل خیلی حساستر بودم جوری ک با همه دعوام میشد دیگرانو نارارحت میکردن چون تو مادری کردنم دخالت میکردن بعد یه مدت دیدم دارم روانی میشم بیخیال شدم ولی واقعا حس میکنم ب بچم ظلم میکنم پسرم وقتی کوچیکتر بود خانواده شوهرم بهش غذا میدادن بخوره باهاشون دعوا میکردم ک ندن تا شش ماه الان ک شش ماهش تموم شده دیگ بیچارم کردن همش غذای سفره میدن بهش اب لوله کشی میدن میوه میدن هر روز براش بیسکویت مادر میخرن بستنی میخرن من نمیتونم جلوشونو بگیرم واقعا خستع شدم پسرمم اصلا بد غذا نیست و به هیچی ن نمیگه ولی من میترسم برای ایندش این روزا ک همش میریم مهمونی همش بهش هله هوله میدن میخوره با کوچکیترین حرف منم ناراحت میشن ولی باز کار خودشونو میکنن 😭😭😭

به بچه ۶ماهه هله هوله میدن؟
خب به شوهرت بگو نزاره اینکارا بکنن

من حتی به شوهرم اجازه نمیدم چیزی به بچم بده خانواده شوهرکه جای خود حتی جرعت نمیکنن بگن این چیزو یا اون چیزو بهش بده یجوری میگیرم سرویسشون میکنم حال کنن

هله هوله نذار بدن عزیزم ولی نگران نباش من به دخترم غذا سفره میدم اون چیزای مخصوص بچه ها درست کنم علاقه نشون میده عاشق غذا سفره اس درسته میگن تا ۱ سالگی ولی ماها همه توبچگی قبل ۱ سالگی غذا سفره خوردیم هیچیمون نشده البته ک رعایت کردن بهتره ولی بخوای حساس باشی خودت اذیتی
برای خوراکیا دیگه جدی برخورد کن اگه گوش نکردن مهمونی نرو

عزیزم به اقات بگو بهشون بگه ندن

حق داری واقعا خانواده ها جدی نیستن همش میگن چیزی نمیشه ولی یادت نره اون بچه تمام امید و زندگیش تویی باید براش بجنگی حتی شده با مادره خودت

من اینقدر حساسم از نوزدایش حساس بودم حتی بوسش هم نمیکنن چه برسه چیزی بهش بدن به منم میگن خیلی حساسی چجوره میگم اره خیلی حساسم
هیچکس تا حالا بی اجازه من چیزی بهش نداده

امان از بزرگترهای نادان

چقدر نفهم و بیشعورن
ناهم مدام مهمونیم هیشکی جرئت نمیکنه بی اجازه چیزی بده
همشونم میگن غذای سفره بده میگم غذاشو اوردم یا میگن بیسکوییت مادر بگیریم براش میگم نمیدم اپنام دیگه چیزی نمیگن
تو مادرشی احتیار بچتو داری
ینی چی بستنی ؟تو این سن؟بلانسبت میخوای مرض قند بگیره؟
مسئولیت و اینده اون بچه باتوعه
ناراحتی بقیه مهمه یا سلامتی بچت؟
بزار بگن حساسه به درک