سوال های مرتبط

مامان توکل مامان توکل ۱ ماهگی
تجربه سزارین پارت دوم

شبها بهم شیاف دیکلوفناک میدادن ،روزها چندین بار آپوتل میزدن ، هرروز اندانسترون و دمپریدون، روزی ۵ تا سرم میزدن.
دکتر عفونی هم اومد معاینه کرد و تامی فلو داد.
همچنان تبم بالا بود ،فشار خونم بالا بود ، بالا میاوردم. ضربان قلب بچه هم خوب نبود.
پنجشبه موقع خواب حالم خوب نبود ، ولی مامای شیفت میگفت تلقین نکن برو بخواب.
۷ صبح جمعه شیفت جدید که اومد گفتم‌میخوام برم خونه ، شوهرم اومده بود براش تعریف کرد شب قبل چه اتفاقی افتاده. ماما شیفت جدید مرتب بالای سرم بود و دوتا سرم و آمپول زد و ول کن دستگاه ان اس تی نبود. یه دفعه دیدم سر و کله دکتر پیدا شد ، ماما میگفت حرکات بچه براش عجیبه ، شبیه سکسکه س ولی سکسکه نیست ، دکتر گفت نترس چیزی بنام حرکت بد بچه نداریم . دکتر رفت ولی ماما ول کن نبود ، حتی موقع تحویل شیفت رفت پامای شیفت جدید رو آورد گذاشت بالای سرم ، اونها هم مرتب چشمشون به دستگاه ان اس تی بود و دستشون روی شکمم.
منم نگران شدم ، میخواستم خواهش،کنم اجازه بدن دکتر خودم عکس نوارها رو ببینه ولی یهو ماما اصلی شیفت اومد و گفت ما به وضعیت بچه مشکوکیم از دکتر خواستیم بیاد ، سریع آماده ت میکنیم میبریم اتاق عمل ، حتی صبر نکردن شوهرم برسه و بدون رضایتنامه بردن اتاق عمل
مامان 🤍🫧نها مامان 🤍🫧نها ۳ ماهگی
🌿تجربه زایمان سزارین
پارت سوم
هروقت درد داشتم فقط دست مامانم رو با تموم وجود فشار میدادم احساس میکردم استخون دستش دیگه داره می‌شکنه آنقدر زور میزدم 🥺
ساعت۷ صبح شد و همچنان داشتم دردها رو که بیشتر میشدن تحمل میکردم که خداروشکر شیفت هم ماماها هم دکترم عوض شدن 😮‍💨
موقعی که ماما ها داشتن شیفت عوض میکردم و بالا سرم بودن شنیدم که به هم میگفتن این دختر رو دیروز بستری کردیم حتی یه سانتم باز نبوده و خانم دکتر بهمون گفته من کاری به این ندارم که باز هست یا نه تو شیفت من یعنی همون ساعت ۷روز پنجشنبه باید زایمان کنه😑
خود ماما ها به هم میگفتن اصلا این چیزی که خانم دکتر گفته امکان نداره 😶هیچی دیگه خدارو شکر یعنی هزار بار خدارو شکر که شیفت عوض شد
خلاصه دردهام نزدیک ساعت۸صبح به اندازه زیاد بود که هروقت درد داشتم طوری داد میزدم که انگاری می‌خوام زایمان کنم🥺
هر وقت درد داشتم داد ماما ها رو صدا میکردم میگفتم تورو خدا منو ببرید سزارین وگرنه خودمو از این تخت پرت میکنم پایین یه کاری دست خودم و خودتون میدم 😅🥲تا اینکه ماما اومد از بچه که نوار قلب گرفت گفت ضربان قلب بچه‌ت نرمال نیست 🥺
منم میگفتم خب منتظر چی هستی باید سزارین بشم جونش در خطره
می‌گفت من که نمیتونم بگم بری واسه سزارین باید دکتر بگه
هیچی دیگه دکترم که اومد نوار قلب رو که دید گفت نه طبیعی واسه پاره شدن کیسه آبه 🫤گفت یه نوار دیگه بگیر که مطمئن بشیم
نوار قلب بعدی رو که گرفتن همون جور بود ضربان قلبه نرمال نبود😥
مامان اَبرَک مامان اَبرَک ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت سه
ساعتای شش و نیم بود که شیفت عوض شد. منم درخواست شارژ اپیدورال داشتم که مامای شیفت معاینه کرد گفت سه سانت و نیم شده و نوار قلب گرفت گفت افت قلب داره. بعد رفت بیرون و یهو با مامانم اومدن تو اتاق گفتن باید آماده بشی برای سزارین. من که دیگه اینقدر تلاش کرده بودم اشکام همینطوری میومدن. دردام هم که دوباره شروع شده بود. ماماهمراهم زیر بار نمیرفت میگفت نه وضعیت جنین خیلی خوبه خیلی اومده پایین دهانه رحم رو به زور باز میکنیم ولی مامای شیفت زنگ زده بود به دکترم و دکتر گفته بود ببرین اتاق عمل. خلاصه اومدن برام سوند زدن که بخاطر اثر بی حسی خیلی اذیت نشدم و با چشمای گریون و استرس فراوان راهی اتاق عمل شدم. وقتی رفتم اتاق عمل دکتر بی هوشی گفت تو که الان اپیدورال گرفتی اینجا چیکار میکنی دیگه پرسنل اتاق عمل که دیدن من خیلی ترسیدم کلی باهام حرف زدن و شوخی کردن خدا خیرشون بده. دستیار بی هوشی گفت اپیدورال رو شارژ کنیم ولی دکتر بی هوشی گفت نه من براش اسپاینال میزنم. و دیگه بی حس شدم و دکترمم اومد. بعد دکتر گفت سر بچه تو لگن گیر کرده دو سه بار کشیدم بالا تا اومد بیرون و بعد گفت بند ناف پیچیده دور شونه بچه. خلاصه بعد از یه عالمه درد کشیدن من به علت افت قلب جنین و عدم پیشرفت سزارین شدم. این شرایط من بود رفقا قرار نیست همه مثل من باشن خود دکتر هم تا حالا چنین مریضی نداشتم با این وضعیت عالی دهانه رحم نرم و پیشرفت کم. من اگر برگردم عقب بازم طبیعی رو انتخاب میکنم چون دردای بعد از سز خیلی بیشتر از انقباض ها اذیتم کردن.
مامان ماهان مامان ماهان ۱ ماهگی
پارت دوم طبیعی - سزارین
دوشنبه صبح دکترم اومد معاینه تحریکی برام انجام داد چون فقط یک سانت باز شده بودم. تا حدود ساعت دوازده ظهر هرچی معاینم کردن فقط دو سانت دهانه رحمم باز شده بود در صورتی که دردهام پشت هم و شدید شده بود. هرچی هم بهشون گفتم برام ایپیدورال بزنین قبول نکردن چون به چهار سانت نرسید. با دکتر که تماس گرفتن گفت کیسه آبو پاره کنن، وقتی پاره کردن متوجه شدن بچه مدفوع کرده ولی همچنان اصرار داشتن به زایمان طبیعی. ماما که معاینم کرد گفت سر بچه هنوز بالاست ولی یه چیزی حس میکنم که نمیدونم چیه، به سر پرستارشون گفت اونم معاینم کرد گفت دست بچست که قبل از سرشه
دوباره ماما معاینم کرد، بعد دکتر شیفت رو صدا کردن اونم اومد معاینم کرد و گفت دستشو جا به جا کردم و زدم کنار.دوباره ماما معاینم کرد. با هر بار معاینه هم به هم دیگه میگفتن باید سزارین بشه ولی باز همچنان معاینه میکردن. من که دیگه از درد فقط جیغ میزدم و گریه میکردم. آخه فکر کن نیم ساعت در حال معاینه شدن باشی. انگار طبیعی زایمان کرده باشم. به دکترم خبر دادن گفت آمادش کنین برای سزارین.
مامان محمد مهزیار مامان محمد مهزیار ۴ ماهگی
*تجربه زایمان طبیعی
پارت چهارم
.زد و ساعت ۱ و نیم اومدن شیفت ها داشت عوض میشد..مامای شیفت بعد از قبلی خیلی مهربون تر بود..یکی اومد معاینه ام کرد گفت رسیدی تقریبا ۸ سانت...یکربع بعد ماما شیفت اومد گفت تحمل کن من معاینه کنم کمکت کنم تموم شه.تو این فرصت اون تخت زایمان رو کاملا اماده کردن برام و من میگفتم دکترم اونا میگفتن توراهه..دیگه مامای شیفت اومد و گفت بذار کمکت کنم تموم شه زودتر...همه همش میگفتن پیشرفتت عالیه..
دیگه رفتم دوباره روتخت.اونم موند انقباضم اروم شد بعد معاینه کرد.دستشو که برد داخل گفت ۸ سانت ولی چرا...گفتم چرا چی؟یهو اب گرم ریخت روم و همزمان گفت کیسه ابش تخلیه نشده؟؟
وای اینکه لجنه...و من اون لحظه داد زدم نگید که مدفوع کرده و سزارین شم..و درجا وحشتناک ترین دردا داشت میومد سراغم..ماما فقط دوید رفت زنگ زد دکترم.خانوادمو بیرون کردن و دیدم سوند دستشه گفتم وای خدا درد اینو چطور تحمل کنم اما انقدر خوب وصل کرد که قابل تحمل بود..و منو در عرض ده دقیقه اماده کردن و بردن و من در اون لحظه وحشتناک ترین دردا رو داشتم.۱ دقیقه به ۱ دقیقه و یسره.بچه همش خودشو سفت میکرد‌.انقدر سریع بردن اتاق عمل که دکترم اومد بالاسرم و با کلی غصه چرا این بلا سرم اومده.دید دارم داد میزنم گفت این چرا جیغ میزنه مگه چند سانته؟معاینه کرد و گفت وای ۹ سانته که...اونجا تو اتاق عمل پیشنهاد دادن طبیعی بگیره بچه رو گفت شدت مدفوع بالاست و نمیشه ریسک کرد و فوری یکربعه سزارین کردن و صدای بچه رو که شنیدم اروم شدم...بخاطر خرمایی که ساعت ۱ خورده بودم منو نه میتونستن بیهوش کنن نه چیزی.فقط کمر به پایین کمی بی حس..
مامان سه تا جوجه🐣🫀 مامان سه تا جوجه🐣🫀 روزهای ابتدایی تولد
#شرح_زایمان
دو روزی بود که تکونای بچه خیلی کم و ضعیف شده بود دیگه ساعت شش شب رفتیم تریاژ چون تکون نداشت گفت برو دوباره چیز شیرین بخور بیا که بازم تکون نداشت دیگه دکترم دستور ختم بارداری داد روز چهارم عید کامل معطل دکتر سونو گرافی شدیم باید سونو بیوفیزیکال انجام میدادم دیگه ساعت هشت شب خانم تشریف آوردن و بچه نمره تکون نگرفت و آب دورشم کم شده بود
به دکتر که شرح حال دادن گفتن یک چهارم قرص زیر زبونی بهم بدن ساعت یازده شب دردام منظم شروع شد تا صبح که اومدن تند تند نوار قلب بگیرن و بریم برا فاز زایمان
قرار بود سوزن فشار هم صبح بهم بزنن که همون قرص کافی بود
شیفت دوم که اومد ماما دید من هنوز نزاییدم اومد کیسه ابمو زد و توپ آورد یه ساعت اینجوری گذشت و آب گرم گرفتم رو کمرم که دیگه دردام تبدیل به زور شده بود رفتیم رو تخت زایمان و با چند تا زور بچه اومد خدارو شکر زایمان خوبی بود
دیگه چون سریع پیشرفت کردم دکترم ( عاقلی نژاد) نرسید که بیاد ماما خود شیفت زایمان رو گرفت 🥰
ساعت ۱۴:۴۵ نرگس خانم بدنیا اومد🩷🥹
مامان آرین مامان آرین ۲ ماهگی
تجربه زایمان من
پارت دوم : خلاصه فرداش با کلی استرس رفتم زایشگاه و بعد از اینکه کلی دکترم با ماماها چک و چونه زد منو بستری کرد که با دهانه رحم یک سانت و بدون درد زایمان طبیعی کنم .همه میگفتن تو نباید بستری میشدی چرا دکتر اینکارو کرده ولی دکتره گفت من خودم کلا سخت نمی‌گیرم .
من حتی یک روز زودتر از تاریخ سونو ان تی ساعت هشت شب بستری شدم و تا صبح قرص زیر زبونی گرفتم . اصلا دهانه رحمم باز نمیشد و همون یک سانت موندم . واقعا تو زایشگاه ترسیده بودم چون خیلی جیغ می‌کشیدن و از لحاظ روانی کاملا خودمو باختم ولی دردام قابل کنترل بود ولی بازم در همون حالت به دکتر گفتم اگه امکانش هست منو ببرین سزارین .
دکتر گفت دلیلی وجود نداره ولی تا صبح صبر میکنیم اگه نتونستی میبرم سزارین . من تا صبح دردام قابل تحمل بود ولی ساعت هشت و نیم ماما اومد و کیسه ابمو زد و آمپول فشار وصل کرد که بعدش دردام هر سه دقیقه شد و خیلی وحشتناک . اونجا بود که دیگه به التماس کردن افتادم و گفتن فقط دو سانت باز شدی 🥴
دکتر میگفت باید یه دلیلی باشه بفرستم سزارین بذار ماماهای شیفت عوض شن من با بقیه چک و چونه میزنم . منم فقط به این امید که تموم میشه و میرم سزارین داشتم میگذروندم .
بالاخره شیفت عوض شد و مامای جدید اومد و با کلی حرف زدن دکتر و بررسی مدارک و ... گفت حالا یکم بهت زمان میدیم ببینیم چی میشه 🤦
ادامه پارت بعد
مامان هامین💙🧿 مامان هامین💙🧿 ۳ ماهگی
دوباره ماما اومد و بین انگشت شصت دستم رو ماساژ داد و گفت برای اینه که انقباض داشته باشی و روند زایمان زودتر طی بشه...
ساعت ۷ بود که شیفت بیمارستان عوض شد و منو تحویل یه ماما دیگه دادن اون اومد دوباره منو معاینه کرد و گفت خوبه ۷و۸ سانته و همون موقع کیسه آب منو پاره کرد و یه آب گرم خیلی زیادی از من ریخت روی تخت و گفت مثانه آن هم پره و نمی‌دونم چکار کرد که من بی اختیار تموم ادرارم خالی شد همه ماماها اومده بودن دورم و از اینکه اینقدر زود پیشرفت کردم تعجب کرده بودن و خوشحال بودن....
از بعداز اینکه کیسه آبم رو پاره کرد دردام بیشتر شد و من باز با تنفس سعی میکردم کنترل کنم اما دیگه کم کم نمیتونستم و ماما بالای سرم بود ملا و هی معاینه میکرد که گفت فول شدی و دهانه رحمت کامل بازه ...
بهم گفت به پهلو بخواب و یه پات رو جمع کن داخل شکمت و با دوتا دستت بگیر و محکم زور بزن.... من راه درست زور زدن رو بلد نبودم و واقعا اینجا اذیت شدم چون نمی‌دونستم چجور زور بزنم با هر انقباضام زور میزدم تا اینکه گفت به کمر سو دوتا پات رو بگیر و سرتون بیار تو سینه و زور بزن....