۳ پاسخ

من از اول بخاطر اینکه استقلالم گرفته شده بود اذیت بودم،سعی کردم کم کم نقش مادری و بپذیرم و حتی گاهی ریسک کنم،مثلا وقتی ۵۰ روزه بود ۱ هفته رفتم سفر باهاش
یا دوماه و نیمه بود باز رفتم سفر
خیلی سختم بودا،ولی خودمو به چالش میکشیدم و سعی میکردم روحیه بچمو بشناسم تا بتونم باهاش کنار بیام
الانم سختمه ولی نسبت به اوایل احتتر میتونم باهاش کنار بیام
چون من از اون دسته دخترایی بودم ک مجردی مستقل زندگی میکردم،هرجا میخواستم برم منتظر کسی نبودم منو ببره،مدام در سفر و توی جاده بودم برای همین سختم بود
اینهمه رو گفتم ک بگم رویکرد خودتم مهمه،شناخت بچه ت و روحیاتش مهمه و اینکه یکم اسون بگیر🥰

منم مامان اولیم اوایل خیلی سخت میگرفتم برای این چیزا ولی الان یه ماهه ک بیخیال شدم هروقت میخاد بازیگوشی میکنه اگه خوابش بگیره توی شلوغیم باشه سخت نمیگیرم بخابه یا نه
کلا هرچی راحتتر بگیری راحتترم میگذره
تازه بچه من ب شدت بهم وابستس و بغل کسی واینمیسته

من ک تجربه دوتا قبلی دارم واقعا این مشکلات رو داشتم ولی الان واسه سومی اصلا بهش فکر نمیکنم و تصمیم گرفتم سخت نگیرم و واقعا هم همینطور شد هرجا میرم ساعت یازده خابه و وقتی دور برش شلوغ باشه اصلا شیر نمیخوره عاشق ادماست و بازی فقط واسه خواب شیر میخوره

سوال های مرتبط