۸ پاسخ

خوب اره بچهاشون براشون مهمن شاید منظورش این بوده ک باید بیشتر مواظب میبودی

ربطی ب دوست داشتن کمتربیشترنداره نگران سلامتی بچش شده

خب بچه مهم تره دیگه

نه عزیزم هر دوتون رو می خواد شوهر منم نگران بچه میشه سری

چه ربطی داره، اگه توهم بودی دعوا میکردی. بچه ست.هرکی دیگه هم بود دعوا میکرد

😑😑😑بچشو!!! عزیزم چ ربطی داده اون بچه هردوتاتون خب شوهرتم ناراحت شده دیگه

برداشتت اشتباهه عزیزم داری ب بچت حسودیت میشه.باید ب خودتم ببالی ک پدرش بهش توجه داره و تو فکرشه نه اینکه عین خیالش نباشه و ولش کنه ازین زاویه نگا کن

نه عزیزم اگه خودت بودی هیچی نمیگفتی

سوال های مرتبط

مامان جوجه رنگی مامان جوجه رنگی ۱۴ ماهگی
امروز برای اولین بار تصادف کردم .از پشت زدم به یه ماشینی .اونم رانندش خانم بود . بچمم تو ماشین بود یهو بچم افتاد حواسم پرت بچم شد از پشت زدم به یه ماشین .بچمو بغل گرفتم نمیدونستم چیکار کنم .خانوم پیاده شد اومد دید بچه بغلمه گفت با بچه رانندگی میکنی؟گفتم نه افتاد حواسم پرت بچه شد از پشت زدم به شما ازش معذرت خواهی کردم .چون بار اولم بود خیلی استرس داشتم .خانومه خیلی با متانت گفت عیبی نداره برو وای انگار دنیا رو دادن بهم .منم از پشت نگا کردم دیدم نه ماشین اون چیزی شده نه ماشین من .ولی برا بچم خیلی عذاب وجدان گرفتم چون ترسید .رفتم تو کوچه نگه داشتم نگا کردم دیدم چراغای جلوی ماشین ترک برداشته ولی نشکسته .همسرم اگه نکا کنه میفهمه تصادف کردم نمیخواستم بهش بفهمونم .البته زیاد نیس باید دقت کنی .با اینکه همسرم هیچی نمیگه هر بارم میگه تصادف کردی نترسیا ماشینه دیگه آدم خودش هیچیش نشه ولی بازم نمیخوام بدونه اونوقت هر بار ماشینو بردارم برم با خودش میگه نکنه تصادف کنه .الان سردرد گرفتم عذاب وجدان دارم اصلا حالم خیلی بده .ولی اون خانومی که زیاد جدی نگرفت و گفت برو خدا انشاالله تو بدترین شرایط به دادش برسه .تصمیم گرفتم برای امواتش یه چیزی احسان کنم
مامان دنیز🥰 مامان دنیز🥰 ۱۳ ماهگی
چندروزه ک حسابی از خودم بدم گرفته بخاطر اینکه مدااام غر میزنم سر دخترم
البته ک خودشم بی تقصیر نیست مدام درحال کشف کردنه
امروز تو کوچه خورده زمین صورتش کشیده شده روی آسفالت بچم
ناراحتم ک چرا انقدر سرش غر میزنم ک مامان نکن بکن نرو برو بیا نیا فلان چنان
از صبح ک بیدار میشه مدام در حال بازی و راه رفتنه و اصلا دقیقه ای نمیشینه مگر برای خواب
حتی شیر خوردنش هم با جنب و جوش هس
حس میکنم مامان بدیم ک دائم درحال تذکر دادنم
از صبح میگم امروز بهش گیر نمیدم غر نزنم تا بچم بازی کنه
بازی؟ اصلااااااا
فقط میخاد یه جا رو بریزه بهم
رسما مادر بودن ینی نگهداری از بچه ای ک میخاد خودشو بکشه ب هر نحوی و من باید جلوشو بگیرم🥴😐 ( دور از جونشون)
امشب برقا خاموش بود باباش داشت فیلم نگا میکرد نور گوشی افتاده بود توی کاشی روی دیوار بچمم از همه جا بی خبر با ذوق رفت سمت نور ک بگیرتش با سر رفت تو دیوار😐😐😬😂 الان بخدا خندم گرفته ولی ناراحتم
اونروز تو حموم با سر خورد زمین
امروز سرش خورد ب روشویی سنگی
باز همین امشب رفت تو اتاقش بازی کنه پاش گیر کرد خورد زمین سرش خورده بود ب کنار تختش وای خسته شدممممم نمیشه همش حواسم بهش باشه
چیکار کنم دیگ نمیکشم دلم براش میسوزه کوچولوعه بچس در حال کشفه ولی حقش نیس این همه بخوره زمین و آسیب ببینه🥺🥺🥺
شمام همینید ؟ یا فقط منه فلک زده داره بد ب سرم میاد؟
مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۱۴ ماهگی
سلام ب همگی ممنون ک حال یاسینو تک ب تک پیام میدین خصوصی میپرسین و نگرانشین. بخدا بدجور گرفتارم نمیرسم تک تک جواب بدم . دیروز بردمش فوق تخصصی ک خودش پرونده داره . اول از حالش بگم . ۲۴ساعت تب مقاوم ۴۰ درجه ک یهو تبدیل ب لرز میشد ،تب باعث تشدید رفلاکس میشه پس کنارش با هربار شیر خوردن استفراغ های جهشی از دماغ و دهن داشت . خدادوشکر بجز یکبار مدفوع خلطی دفعش نرمال بود،شیر و غذا و اب ب هیچ عنوان نمیخورد ک من میگرفتمش بغل تو خواب با سرنگ و قطره چکون میدادم جوری ک از همیشه و معمولش ادرارش بیشتر بشه و اگه ویروسه یا عود کردن الرژیه از روده ها و گوارش دفع بشه. لپاش ب حدی سرخ بود ک انگار زخم شده بود تو مطب دکتر مدام با اب ولرم ک همرام بود خنکش میکردم و اب و شیر میدادم با سرنگ چشم همه بهم بود اخر یه خانمی گفت من اول ک دیدمش فکر کردم لپاش زخمو خونیه. مادرمو خداخیر بده باهام اومده بود من حتی تو مطبم تا نوبتش بشه تن شویه میکردم براش. خلاصه بگم براتون دکتر دیدش و گفتم ک تب مقاوم ب شیاف داشته و از صورتش فهمید پروندشو دید گفت اگه این رسیدگیت نبود همون دیشب باید بستری میشد خلاصه معاینه کرد اثری از عفونت گوش و حلق و خس خس سینه نبود گفت یا الرژی ب لبنیاته ب گفته خودت و اب هوا یا خدایی نکرده سرخکه .باقی پیام تو کامنت اول