۱۳ پاسخ

آره همشون ع ن نن

ای جان به این چیزا فکر نکن زائر امام رضایی به چیزای خوب زندگی فکر کن ،تا بهت خوش بگذره هرکی ده تا اخلاق بد داشته باشه ،یدونه حسن داره که آدم دوستش داشته باشه یکم به این قسمتای مثبت فکر کن تا شوهرتو دوست داشته باشی

نه همسرم من اگه خسته نباشه واقعن کمک میکنه مثلن جارو میزنه
مهمون میاد بشقابارو جمع میکنه
و ...
ساعت ۶ میره کار ۴/۳۰ عصر میاد بازم میره کمک باباش سر زمین کشاورزی اگه کاری نداشته باشه پسرمم میبره بیرون

شوهر منم اذیت میکنه.
ویلا داریم شمال

هی گفت بریم گفتم من تو ماه رمضون نمیدم بعدش سخته برام روزه بگیرم.امروز مامانم و خواهرم اینا راه افتادن سمت شمال.به ما هم گفتن بریم.بهش میگم بریم میگه نه میگم چرا.
مبگه اینهمه من‌بهت گفتم بریم قبول نکردی تا مامانت گفت به خاطر حرف اون میخوایی بری.من نمیام.
مدام‌مثل بچه هاس.توقع داره هرچی میگه سریع بگم‌چشم
منم گفتم‌ب درک.

حرص چه عزض کنم عذاب میده😥

وای من از الان حرص میخورم چند روز دیگه میریم شهر خودمون به مامانش که برسه کلا اخلاقش از رو ب اون رو میشه بخاطر خانواده خودم بچه هام نبود عمرا میرفتم

وای نگو که دیوانه شدم از دستش اصلا اخلاق نداره منم شوهرم خیلی بد سفره اصلا دوست ندارم جایی باهاش برم از دماغم در میاره

برا اینکه میخوای این زندگی رو ادامه بدی نصیحت خواهرانه زندگی رو به کام خود تو بچت تلخ نکن ،تو انتخاب کردی تحمل کنی ،پس بخاطر بچت به خودت مسلط باش و خوبی هارو ببین فقط و فقط بخاطر بچه ،چون وقتی آدم عصبی باشه ناخودآگاه این عصبانیت رو بچه تاثیر بد میزاره

شوهر من دوساعت تو حموم و یک ساعت تو دسشوی و دازده ساعت میخابه بقیه هن سر کاره هنوزم ما رو ی مسافرت نبرد خودش چون شغلش رانندگی همش در حال عشق و حاله ازش نمیگذرم

شوهر منم خیلی رو مخه من که اصلا نمیبینمش یا همش تو اتاقه در قفل می‌کنه که منو دخترم مزاحمش نشیم یا بیرونه و سرکار انگار اصلا ما وجود نداریم دلش میخواد همش تنها باشه

میخوای خوش بگذره باید تو هم برنی به بیخیالی 🫡

مردا کلااااا رو اعصابن دیگه. حالا مال تو یه جور مال بقیه جور دیگه. اونام که می گن خوبه یا کم توقعن یا دروغ می گن یا تو توهمن😂😂

شوهرت بازم همون اخلاقا داره

سوال های مرتبط

مامان اوین مامان اوین ۲ سالگی
مامانا اینقد اعصابم بهم ریخته که حساب نداره من پسرم ۵ سالشه به هرزبونی بگی بهش نقاط خصوصی بدن وگفتم اما خیلی مظلوم و اصلا نمیتونه از،خودش دفاع کنه جثش هم ریزه اولین دفعه که متوجه شدم که پسر خواهر شوهرم ۵یا۶ یال ازش بزرگتره دستمالی کرده با اون دعوا کردم با زبون خوش هم به پسرم گفتم اجازه،نده دیگه تا حدودی کمتر شد اگرم جایی احساس می‌کردم بارم بهش گوش زد میکردم که خصوصیه تا امروز که رفتیم خونه یکی از آشنا اینا تو اتاق بازی میکردن داداشمم با پسرم بود اون ۷ سالشه حس کردم یکم غیرنرمال به پسرم گفتم بیا کنار خودم بشین که میخوایم بریم بعد اومدیم تو ماشین با زبون خوش ازش تنهایی پرسیدم گفت هیچی دختره گلوم پ فشار می‌داده نمیزاشته بیام بیرون خصوصی رو هم دست میزده بعد من بهش گفتم من باتو دوستم هرمشکلی داره بهم بگو چرا ازخودت دفاع نمیکنی گفت یعنی چی گفتم یعنی احازه،نده کسی،بزنه اگرم بزرگتر بود نتونستی از مامان و باباکمک بگیر اینقدر عصبانی شدم یکم خوراکی گرفتم رفتم در خونه طرف دختر گفتم بیا خوراکی خریدم بعد بهش گفتم من با پسرم دوستم نبینم دوباره از این غلطا کردی همه راه و امتحان کرده بودم گفتم شاید اینجوری پسرم اعتماد کنه اینقدر اعصابم بهم ریخته که حد و حساب نداره چیکار کنم یه پسر نباید اینجوری باشه آخه شوهرمم اخلاق ورفتار مثل پسرم کم رو خجالتی اصلا من یه چیزی،میگم شما یه جیزی میشنوید