۱۴ پاسخ

مادرشوهرا همشون مغزاشون تعطیله بابا
مال من یه چیزایی تعریف میکنه پای حرفاش بشینی فکر میکنی موادی چیزی زده
سرتاسر توهم

وای خدا نکشت چقدر خندیدم 😂😂 باید میگفتی من میگم چرا همش دراز میکشه نگو زود چهار دسته و پا رفته خستست😂😂

مادرشوهرمن هروقت پسرمو میبینه مگیه به باباش نرفته وگرنه الان باید غلت میزد خیلی تنبله منم گفتم شاید به عمه هاش کشیده

فقط فامیلای شوهرن ک بچه هاشون تپلن زود بل میرن زود حرف میزنن من موندم از دست اینا

قدیمیا همشون دروغ گوهن
بچه ۳ ماهه ۱۰ متر میتونه بره جلو😐😂اینا نمیدونن کی شناسنامه بچه هاشونو گرفتن خدا میدونه ۷ ،۸ ماهش بوده اینکارو کرده این میگه ۳ ماه😂
به منم میگن بچه ما ۲ ماهش بود از کجا تا کجا قدش بود و چاااق بود مثل یه بچه ۲ ساله 😂😂😂چون بچه من یه مقدار ریزه اینجوری میگن من خندم میگیره ازشون چون تمام حرفاشون چرت و دروغه

واااا . جنسشو از،موتوری گرفته شب،عیدی ساقی خوب گیرش نیومده🤣🤣🤣
اصن زنگ میزنن پیتزا میارن پسر من میره ۲ طبقه پایین چاردست و پا ، غذارو میگیره میاره بالا!🤣🤣🤣🤭🤭🤭
خععععلی دوس دارم بدونم اینارو از،کجاااااشون درمیارن؟🤣🤣🤣🤣

عزیزم ولش کن حساس نشو حالا مادرشوهره حس کردی الکی میگه شاید مث مامان من یادشون نیس همینجوری میگن، مامان منم میگه تو سه ماهگی غلت زدی دخترت تنبله

اگه بچه های الان بود آدم باور میکرد ولی بچه های قدیم تا اونجایی که شنیدم خیلی خنگ بودن خواهرشوهرم میگفت شوهرش تا ۲ سالگی قنداق میکردن شما الان بچه چند ماهه نمیتونی قنداق کنی چه برسه ۲ ساله یا خالم میگفت قدیم میگفتن بچه تا ۴۰ روز اصلا نمیبینه ولی الان اینجور نیست

عیسی مسیح هم ک دنیا اومد نمیتونست راه بره فقط بهش وحی میشد حرف میزد🤣🤣🤣🤣مال مادرشوهرت معجزه بوده

خیلی توجه نکن
یه چیز می گن که فقط بفهمی لال نیستن

😂😂😂😂
آره تازه خودشم غذا میخوره

😂😂😂😂لابدتو۴ماهگی راه میرفته تو۵ماهگی میدوئیده

۳ ماهگی تازه شروع میکنن بیوفتن رو شکم پسر من ۵ ۶ ماهش بود چون سینه خیز نمیرفت غلتون میرفت اینور اونور ولی ۳ ماهه نه
۳ ماهش بود تازه یکی دوتا غلت میزد نهایت

ولش کن این مادرشوهرا توهم زیاد میزنن جدی نگیر😂😂😂😂واس منم میگف بچهای من بدنیا میومدن انقد بزرگ بودن تو گهواره جا نمیشدن

سوال های مرتبط

مامان مهیار مامان مهیار ۵ ماهگی
زایمان طبیعی - پارت 1

37 هفته بودم و هیچ علائمی از زایمان نداشتم. مثل هر هفته رفتم پیش دکترم برای چکاپ و اون گفت هفته بعد بیا تا معاینه لگنی برات انجام بدم.
38 هفته، رفتم مطب و دکتر اونجا نبود، گفت برید بیمارستان، شیفته. رفتیم بیمارستان و بخش لیبر نوار قلب گرفت و همه چیز خوب بود. تلفنی برای دکترم توضیح دادن و اون تایید کرد. چون برای معاینه استرس داشتم و آنقدر همه بد گفته بودن، میترسیدم، حرفی از معاینه نزدم و برگشتم خونه.
38 هفته و 3 روز بودم، بچه از صبح تکون نمی‌خورد. شیرینی خورده بودم و دراز کشیده بودم بازم خبری نبود. تا بعد ظهر صبر کردم و بازم تکون نمی‌خورد.
به شوهرم گفتم، سریع با مادرش تماس گرفت و منم یه دوش سریع گرفتم و شیو کردم و رفتیم بیمارستان.
اونجا سونو هام رو دید و نوار قلب ازم گرفت. 5 تا حرکت داشت و گفت خوبه طبیعیه. اما خودم راضی نبودم. نسبت به قبل خیلی آروم بود. اونجا گفت دراز بکش معاینه‌ات کنم. من یهو گرخیدم 😅 لحظه آیی که ازش فرار میکردم سر رسید.
پرستار خیلی خیلی مهربون بود. ازم پرسید تا حالا معاینه شدی، گفتم نه. گفت خب شلوارت رو در بیار، یه پات رو کامل بده بیرون و دراز بکش.
انجام دادم اما از خجالت داشتم میمردم و همش پام رو جمع میکردم. اومد نشست روبروم و پاهام و باز کرد و دستش و کرد تو. دو تا نکته برا کسایی که تا حالا معاینه نشدن:
اول اینکه اصلا خجالت نداره. من فکر میکردم همش میخواد نگاه کنه، اما اصلا نگاهش به سمت دیگه بود و فقط دستش و برد، اونم در حد چند ثانیه. آنقدر حرفه‌ایی برخورد کرد، اصلا احساس معذب بودن به من دست نداد.
دوم دردش. خیلی خیلی کم بود. کاملا قابل تحمل بود. از درد رابطه داشتن با شوهر هم کمتر بود. اصلا نگران نباشید.
ادامه دارد...