۹ پاسخ

من اینو دوماه پیش گرفتم...بعد میوه هارو که یاد گرفت فهمید بازیش چجوریه بقیه اش واسش مثل اب خوردن بود...الان دیگه میلی نشون نمیده چون تکراری شده واسش ولی اول که بخری واقعا سرگرم کننده است

چند گرفتی

منم گرفتم برای پسرم اما اهمیت نمیده بهش بلد نیست هنوز توجه نمیکنه

منم برا پسر اولم خریدم ولی احساس میکنم برای این سن نباشه از دو سال به بالاس

خیلی خوبه این بازی
من فقط میوه ها رو یادش میدم فعلا

دختر من بعصی از میوه ها و اکثر حیوونارو بلده

شما از چه پیجی گرفتید میشه بگید

من یکی خریدم از بهتره بزرگتره مناسب سنشونه بالاشم ی چیزی داره باهاش راحت میتونن بردارن بذارن زیرشم عکس اون حیون مثلا هست
چوبیه

دختر من سیب موز انار انانلس پرتقالشو بلده

سوال های مرتبط

مامان یونس🌜 و السا⭐ مامان یونس🌜 و السا⭐ ۱ سالگی
پارت دو از آموزش رنگ آبی💙🖐️


بچه ها یادتونه دیگه
اول همه آبی ها رو جمع میکردیم یه جا و می‌گفتیم آبی بده
آبی بزار
آبی بردار
آبی بچسبون
این آبی رو توی توپ و مداد و وسیله خونه و ...
همه چیز یاد می‌دادیم که تعمیم داده بشه
و کامل درکش کنه
(کامل تر توی پست های قبلی هست)


مرحله دو اینه که
عامل حواس‌پرتی هم داشته باشیم
مثلا رنگ آبی و رنگ های دیگه

من امروز با این بازی امتحان کردم
شما میتونید با هر بازی که دارید امتحان کنید
من بهش گفتم آبی ها رو بندازه توی میله


یکم هم که خسته شد
ببعی رو آوردم و گفتم نوبت ببعیه
السا آبی بده ببعی بندازه توی میله


امروز این رو انجام دادیم
یه کم هم خطا داشت

🔺اصلا مهم نیست که سر یک هفته یاد بگیره
یا دوماه طول بکشه
🔺با بازی و خنده و شوخی و تشویق انجام میدیم نه مثل یه تمرین و تکلیف
🔺اگر کوچولو رنگ رو دیر یاد بگیره ربطی به هوش نداره ،قسمت های مغز(تکلم،شناخت حیوانات،شناخت میوه ها،شناخت رنگ ها و...) متفاوت هست امکان داره یه بچه حیوانات و میوه ها رو بلد باشه اما رنگ رو دیر یاد بگیره
اصلا اشکالی نداره
پس برچسب دیر آموز و... نزنیم به نابغه هامون


ادامه کامنت👇
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
سلام یه سری مامانا خیلی شکایت دارن از اینکه بچشون نق میزنه اول بگم طبق تجربه خودم میگم این یه چیز طبیعیه تو این سن .خودتون رو بزارید جای این بچه ها نمی‌تونید حرف بزنید و نیازتون رو بگید تنها کار همین جیغ و گریه و گاز گرفتن رو بلدید بهتون بی توجهی میشه مادر و پدر عصبانین بچه تنهاست دوست داره یکی باهاش بازی کنه بچه متوجه حال شماها نیست نمیدونه گرونی و دعواهای شماها چیه فکر می‌کنید بچه باید همه چیز رو الان بفهمه چون بشین و پاشو و نکن رو فهمیده پس باید همه چیز رو بفهمه نه بچه داره کشف میکنه داره یاد میگیره .تا همه چیز رو بدونه چجوریه و بتونه حرف بزنه و همه کاری یاد بگیره باید صبور باشید بتونید کمکش کنید .اینکه شما حالتون بده با شوهرتون یه چیز جداست .اینکه بچتون اصلا بلد نیست بازی کنه یاد بگیرید از الان چون باید کم کم شروع کنید مستقل بازی کردن رو .الان خیلی هاتون جای خواب رو عوض کردید ولی الان مهم مستقل بازی کردنه و اینم بگم بچه ها الان ترس جدایی دارن مهراب که قبلا گریه نمی‌کرد برای دوری از من الان یه وقتایی در طول روز اینطور میکنه ولی نباید داد بزنید باید کنارش باشید باشه مامان نمیرم ببین من کنارتم من هیچوقت تنهات نمیزارم با هم بازی می‌کنیم بیا با هم بریم این رو بخوریم خب یکم آروم تر شده حالا میتونی کم کم ازش دور بشید و برید دستشویی یا هرجایی و اینکه ثبات رفتاری داشته باشید اگه الان دستش گوشی دادی یکدفعه نیا بگو فقط تو موقع غذا خوردن یا ساکت کردنت میدم دستت و این میشه باج خواهی
من یه موقع سر غذا دادن مهراب حتما گوشی بدم دستش بعد کم کم ازش دورش کردم با چیزهای دیگه و با رقصیدن و هزار تا جنگولک بازی عادتش دادم یا قاشق میدم دستش یه قاشق اون به من غذا میده یه قاشق من به اون میدم
مامان آبان مامان آبان ۱ سالگی
مامانا سلام
این پست رو برای کسایی میذارم که بچه شون از حموم می‌ترسه. پسر منم از حموم می‌ترسید و هربار از اول تا آخر گریه و جیغ و فریاد داشتیم. من دیدم اینطوری نمیشه و سعی کردم بفهمم از چی بدش میاد. اول فک کردم از تماس پاهاش با کف حموم چندشش میشه، براش دمپایی خریدم ولی بی فایده بود. بعد فک کردم از فشار زیاد آب می‌ترسه. وانش رو با فشار کم آب پر کردم ولی اینم نبود. خلاصه بعد از کلی تلاش فهمیدم مشکل بچه با دمای آبه. آبی که روش می‌ریختم و به نظر خودم اصلا داغ نبود از نظر این داغ محسوب میشد. آب رو ولرم کردم، جیغ و داد کمتر شد ولی هنوز حموم رو دوست نداشت.
چن تا کتاب حموم خریدم و یکی دوتا اسباب‌بازی کوچیک مخصوص حموم. یه سفینه کوکی که تو آب حرکت میکنه و یه اردک سوتی. یه بطری خالی میسلار هم که براش جالب بود بردم تو حموم. یه شعر حموم هم از یه کتاب دیگه پیدا کردم و حفظ کردم و موقع حموم کردن براش خوندم. الان اینطوری شده که هر روز حوله اش رو برمیداره، میره پشت در حموم و میگه اَموم :) وقتی هم میریم حموم باید به زور بیارمش بیرون