۹ پاسخ

من اینو دوماه پیش گرفتم...بعد میوه هارو که یاد گرفت فهمید بازیش چجوریه بقیه اش واسش مثل اب خوردن بود...الان دیگه میلی نشون نمیده چون تکراری شده واسش ولی اول که بخری واقعا سرگرم کننده است

چند گرفتی

منم گرفتم برای پسرم اما اهمیت نمیده بهش بلد نیست هنوز توجه نمیکنه

منم برا پسر اولم خریدم ولی احساس میکنم برای این سن نباشه از دو سال به بالاس

خیلی خوبه این بازی
من فقط میوه ها رو یادش میدم فعلا

دختر من بعصی از میوه ها و اکثر حیوونارو بلده

شما از چه پیجی گرفتید میشه بگید

من یکی خریدم از بهتره بزرگتره مناسب سنشونه بالاشم ی چیزی داره باهاش راحت میتونن بردارن بذارن زیرشم عکس اون حیون مثلا هست
چوبیه

دختر من سیب موز انار انانلس پرتقالشو بلده

سوال های مرتبط

مامان هلـــــــسا مامان هلـــــــسا ۱ سالگی
سلام مامانا حالتون چطوره؟ کیا مثل من بچه ها رو خانه مادر و کودک نمیبرن؟ من تو خونه باهاش کار میکنن و یه تایمی هم میبرمش خانه بازی که با بچه ها تعامل داشته باشه ،،، عکس یه تعدادی از وسایل بازی که برای هلسا خریدم و خیلی روی هوش بچه ها موثره براتون میذاره

من از صبح که هلسا بیدار میشه :
اول باهاش بازیای هیجانی میکنم که انرژی بگیره 👈🏻 مثل شوت کردن یا پرتاپ تو‌پ ، دویدن و قایم موشک ، ریختن اسباب بازی و جمع کردن دوباره اش و هربازی هیجانی که به ذهنم برسه

از ظهر به بعد میرم سراغ بازیای هوش و پازلی ، یا پازل یا جورچین باهاش بازی میکنم ،
عصری میشینیم باهم روی دفتر دیجیتال نقاشی میکشیم یا اون پرتاپ حلقه میارم باهم حلقه پرتاپ میکنیم یا هر مدل پازل و جورچین که خودش دوست داشته باشه میارم
، شبم قبل از خواب براش کتاب داستان میخونم البته هلسا عاشق کتاباشه و در طول روز هزاربار باید براش بخونم ولی تا جایی که بتونم قبل از خواب هیچ بازی هیجانی انجام نمیدیم و فقط کتاب میخونم براش

عکس دوم در کامنت👇🏻👇🏻👇🏻
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
سلام خواهرا اول از همتون ممنون که همیشه دعامون میکنین فقط من نتونستم جواب همتونو دونه دونه بدم عذر می‌خوام از همتون ، از همینجا ممنون همتونم که دعا میکنین ، وضعیت پسرم الان خوابیده دیروز که خیلی حالش بد بود و واقعا من یه صحنه هایی رو دیدم که الان تعجب میکنم چه طور تونستم تحمل کنم دوام بیارم پسر قهرمان مامان دیروز نفس نمیتونست بکشه و خدا به هیچ مادری نشون نده این صحنه و لحظه هارو دیگه وقتی نفساش داشت کم میشد چند لحظه فکر کردم خدایی نکرده زبونم لال داره می‌ره از پیشم خیلی وضعیت بدی داشت بچم اصلا نمیتونست نفس بکشه من فقط دعا میکردم خیلی حالم بد شد دیروز و تاالان با زور ۳ تا سرمی که زده بودم سرپا شدم اینم از خدا ممنون که قدرت بهم میده توان میده بتونم مراقبت کنم از پسرم ، الان با سرنگ شیر دادم کم کم میخوره ولی بیحاله ومیخوابه هربار می‌خوام دارو بدم نرده های تخت رو باید بیارم پایین اینقدر سنگینه دستام توان نداره وفقط از خدا می‌خوام توانش رو بهم بده 😭😭😭چند قاشق فرنی خورد و ما دوتا تو یه اتاق ایزوله ( اتاق خصوصی که فقط پسرم خوابیده ) هیچکس حق ملاقات نداره و منم حق ندارم برم بیرون آلوده میشم ادامه طولانی شد بعدی و