ما امروز رفتیم بیرون نزدیک خونه گفتیم یه بستنی یخوریم سه تایی باهم. یه بستنی قیفی دو اسکوپه گرفتیم یه قاشق کوچیکم گرفتم یکم بدیم به پسرم. از وقتی ما لیس اول بستنی و زدیم. بستنی فروش جلوی مشتریاش گفت بستنی ندین به بچه ضرر داره تا وقتی این بستنی بیصاحاب تموم شد خلاصه کوفتمون کرد 😅 اخرشم گفت من الان یساله به پسرم بستنی نداذم یه ساله پیتزا ندادم. عید هیچ جا نبردمش مریض نشه. مهمون اومد خونمون زن و بچمو فرستادم خونه مادرم اینا بچم مریض نشه.
منم گفتم من قبول ندارم هیچی به بچه ندیم. من از همه چی یه ذره بهش ندم بچه حریص نش. دیگه چیزی نگفتم.

خیلی جدی بهش میگفتی من دوست دارم به بچه م بستنی بدم ، همونجور که تو دوست نداری به بچه ت بستنی بدی .
همین مونده بقال سرکوچه نظر بده به بچه داری

وامرده حالش خوب نبود

میگفتی پیش یه روانپزشک برو حالت خرابه
یعنی چی که بچه رو جایی نبری کسی نبینه هیچی نخوره
اون بچه پاستوریزه و ماست میشه دو روز دیگه میره مهد و مدرسه با یه فوت پس میوفته گناه داره

کدوم بستنی فروشی بود بگو نرم پیشش🤣🤣🤣

ولا من همه چی میدم دیدم کسایی که زیادی رو بچه شون حساسن همیشه مریضن و هیچی نمیخورن خیلی از اینا دیدم

خوب گفتی
یارو وسواس داشته.

🙄🙄🙄بستنی فروش خودش گفت؟؟؟بازار گرمی میکرد یا برعکس بازارشو خراب میکرد؟؟؟