امروز با عمق وجودم فهمیدم خیلی ضعیفم خیلی خیلی ضعیف
من تحمل درد و اشکای پسرمو ندارم کم میارم
نمیدونم اگه علی امروز نبود چی میشد ولی من واقعا تنهایی نمیتونستم
هنوزم یاد اون سرنگ خون تو دست مسئول ازمایشگاه میوفتم قلبم درد میگیره
پ.ن:آرتا رو برای چکاب برده بودیم مشکل خاصی نیست

مادر همینه واقعا من یک هفته تمام پسرم اسهال بود و دو بار سرم زدم هردفعه با گریه اون منم گریه میکردم واقعا تحمل درد بچه هام رو ندارم

ای جانم💚
خدا رو شکر که تموم شد راحت شدین

عزیزم واقعا بحث قوی بودن نیست به عدالت این دنیا فککن همهههه ادما باید تو زندگی دردو تجربه کنن بچه های مام تافته جدا بافته نیستن

عزیزم دختر من ۳ روزش بود بردمش آزمایش برا زردیش چندجا دخترمو سوراخ کردن نتونستن خون بگیرن و این بچه گریه شدید میکردم من همون روز فهمیدم من میمیرم برا دخترم

خداروشکر . منم دخترم امرکز واکسن داشت کمک کردم دستاشو گرفتم اما اصلا نگاه نمیکنم ... برا دختر بزرگمم که ۷ سالشه هیچ کدومو نگاه نمیکردم . اصلا دلم نمیومد
اینجور چیزا رو بیشتر همسرم انجام میده من فقط نقش کمکی دارم