۵ پاسخ

من واقعا روانی شدم

وایییی چقدر تو منی🥴🥴

حق داری من میگم این بچه تا منو سگ نکنه ک نمیخوابه😂

این بچه ها فضولن تا مارو خواب نکنن نمیخوابن

حق داری ادم بعضی وقتا واقعا خسته میشه
ولی وقتی به این فک کنی این روزا مث برق و باد میگذره و بزرگ میشن و چقد قراره دلمون براشون تنگ بشه ادم اروم میشه یکم🥹

سوال های مرتبط

مامان نهال 🌱 مامان نهال 🌱 ۱۰ ماهگی
گفته بودم قراره اتاق نهال و جدا کنم از حدودا یادم نیست کی یه هفته باهم رفتیم اتاقش نهال رو تخت من زمین کمر درد گرفتم برگشتیم اتاق خودمون یه هفته هم باهم خوابیدیم ولی حس میکردم تخت بغل مادر جوابگوی نهال نیست کوچیکه و هی میخواد تاب بخوره نمیتونه اخه خیلی بدخوابه تو خواب یه ۳۶۰ درجه میچرخه قشنگ دیگه اینبار بردمش اتاق خودش و تنها خوابید البته خیلی شبا بیدار میشد گریه میکرد منم میرفتم پستونک میدادم اروم میشد دو هفته هم اینجوری گذشت تا خداروشکر این هفته شبا اصلا بیدار نشد تا صبح راحت میخوابه
من خیلی دوست دارم نهال مستقل بار بیاد شاید عجله کردم ولی واقعا اتاق خودمون نمیشد من گرمایی هم هستم شبا اتاق ما کولر داره نهال نه
حس میکنم بدون من راحت تر میخوابه وقتی من پیششم خودم نمیتونم بخوابم با هر تکونش بیدار میشم چکش میکنم و خوابم خراب میشه
خواستید امتحان کنید اتاق خواب جدا خلاصه که خوبه
گفته بودمم خواب مستقلو اموزشش دادم انقدر بهم عذاب وجدان دادن و مادرشوهرم هی گفت گناه داره شیر بده بخوابه فرایند بهم ریخت الان فقط وقتی شیرمو میخوره میخوابه من یبار ترکش داده بودم حالا دوباره با این موضوع چالش دارم و خواب مستقلم کنسل شد همه چی از اول 😶😶
مامان دوستمون💕 مامان دوستمون💕 ۱۰ ماهگی
جهت ایده ماهگرد فرشته کوچولوها
🥲خدایه من
همه خاطراتم زنده شد
اون روزی که دختر کوچولوم ۱۴ روزش بود و اومدم بوشهر
وقتی رسیدیم خونه و در خونه رو باز کردم حالا من بودم و یه نوزاد ظریف و تنهای تنها
بغضمو قورت دادم و برگشتم دیدم بابا ابوالفضل پشت سرمه
هیچ وقت خاطرات اولین حمومش یادم نمیره که میخواستم یا قیچی لباسشو پاره کنم🥲
هر روز یه صدایی تو سرم می‌گفت مطمئنی از پسش برمیای؟
اولین باری که شیر تو گلوش گیر کرد و نشستم یه دل سیر گریه کردم که بچه از دست رفت
دوباره برگشتم دیدم بابا پشت سرمه
یه شب آوا تا صبح پنج یا شیش بار بیدار شد بار اول که براش بیدار شدم دیدم بابا بیدار شده گفتم شاید چیزی لازم داره
بار دوم هم همینطور گفتم دیگه لابد حتما کلافه شده میخواد بره تو اتاق تنها بخوابه
و هر شیش بار دیدم بدون هیچ دلیلی با من بیدار میشه و با من می‌خوابه فهمیدم دلیلش منم🥹 و باز هم اونجا فهمیدم بابا ابوالفضل پست سرمه
خلاصه که الان دخترکوچولو ۹ ماهشه و ما کنار هم تونستیم از پسش بربیام🥹