۶ پاسخ

سعی کن مطالعه ات رو زیاد کنی تا هم دایره لغاتت و هم اطلاعاتت برای صحبت کردن بیشتر بشه اونوقت اعتماد به نفستم بالاتر میره و راحت تر توی جمع نظرتو ابراز میکنی.

اصلا کسی برات مهم نباشه ادم هرچی خوبه باسه اخرکسی هست ازش ایرادبگیره من خودم کلا ازپرحرفیو ایناخوشم نمیاد ولی خب مث ادمای لالم نیستم ...بعدبچن مابزدگترامون چیکارکردن وچحوررفتارمیکنن دیگ چ توقع ازبچه ها

طلایین داری عزیزم

توی تایپ کردن که خوب حرف میزنی عزیزم
وقتی میخوای جایی بری چند تا موضوع که میدونی اونجا درباره ش حرف میزنن آماده کن
مثلا ی کوچولو درباره مسایل اقتصادی
ی کم راجع به مد و پوشاک
و درباره شیوه تربیتی و این چیزا
با خودت تو خونه اینارو تمرین کن
که اونجا راحت صحبت کنی بچه هاتون به شما نگاه میکنن گلم

رو اعتماد به نفس خودت کار کنه.اعتماد به نفس بچه ها هم بالا میره

منم مث شمام حتی بعضی وقتا به رفتارم فک میکنم مثلا یچیزی گفتم اصلا مهم نبوده میام خونه تا یماه خودخوری میکنم چرا این حرفو زدم یعنی دیونه میشم تا یادم بره

سوال های مرتبط

مامان محمدسبحان مامان محمدسبحان ۵ سالگی
سلام عزیزان ممنون از لطفتون بابت تاپیک فبلی خداروشکر که شماها رو دارم همسرمو بردیم چشم پزشک چندین بار چشماشو معاینه کرد گفت اصلا چشماش مشکلی نداره حتی شوهرم گفت نزدیک بینیم ضعیف شده دکتر گفت خیلی کمه نیلز به عینک نداری گفت منشا عصبی داره شاید میگرن براش ام آر آی نوشت نوبت گرفتیم برای دوشنبه هفته بعد بره ....خیلی حالم خرابه یعنی بزور سرپام من خودم افکار منفی زیاد داره مخصوصا درباره مریضی کلا بهم میریزم الان هزار جور فکر وخیال تو سرمه حالا تا هفته بعد ام آر آی بده یمدت بعدش جوابش بیلد بعدش ببریم دکتر ببینیم چی میگه من هزار بار مردمو زنده شدم 😭😭😭
کاش میتونستم گریه کنم همیشه انتظار برام کشنده بوده اصلا دوست ندارم انتظار بکشم خدایا خودت به منو بچم رحم کن خدایا خودت کمک کن هیچی نباشه ما هیچ پشتوانه ای بجز خودت نداریم😭😭
فرزند پروری بچه داری تب کودک سرماخوردگی
فرزند پروری بچه داری تب کودک سرماخوردگی
فرزند پروری بچه داری تب کودک سرماخوردگی
مامان حسین کیان مامان حسین کیان ۵ سالگی
سلام مامانای مهربون عصرتون بخیر خوبین حسین جانم ۶ سالشه دیروز که باپدرش رفته بود بیرون یه جا سوییچی خریده بود بعد امروز رفت توی بالکن دید بچه ها توی کوچه ان بازی میکنن گفت منم برم گفتم برو رفت گفت جا سویچیمم میبرم به دوستام نشون بدم گفتم ببر بعد که رفت منم از بالا داشتم نگاش میکردم دیدم جا سویجی دست پسر همسایه مون هست حالا نمیدونم خود پسرم داده یا پسره گرفتم بعد دیدم چند بار هی پسرم رفت نزدیکش که ازش بگیره پسر نداد هی برگشت عقب دوباره پسر اون وسیله ارزش نداره دوست دارم پسرم یاد بگیره بلد باشه وقتی وسیله ای رو که مال خودش به کسی داد دوباره بتونه بگیره و اینکه توی دوست یابی خیلی ضعیفه من سعی میکنم روزی دوساعت باهاش بازی کنم همسرم که اصلا باهاش بازی نمیکنه منم انتطاری ازش ندارم چون ۵صبح میره تا ۵ غروب فقط بلد بگه بیا بشین کارتون ببین یا گوشیشو بده دستش منم باهاش بازی می‌کنم واقعا سخته چون پسر کوچیکم هم سن اضطراب جداییشه همش گریه میکنه منم همش بغل میکنم که با پسر بزرگم بازی کنم و حسین اصلا با خودش بازی نمیکنه و خیل عصبیه زود قهر میکنه میگم حالا بازی ما تموم شد خودت بازی کن گریه میکنه و بشدت بد غذاست و انگار بترسه خجالت بکشه خیلی آروم حرف میزنه کسی نمیشنوه و بردمش باشگاه توی زمستون هوا سرد دو ماه بردم راهم هم دور بود پسر کوچیکم رو بغل میکردم می‌بردم اصلا تلاش نمی‌کرد هیچی یاد نگرفت