کاش میشد ذهن بچه هارو بخونیم بفهمیم از چی میترسن.
کاربه جایی رسید که کهنه کردمش. ازصبح داره شلوارش خیس میکنه و از نمکی سوال میپرسه

برا همین هست که میگن بچه رو از چیزی نترسونین فکر بچه ها خیلی با ماها فرق داره و نمیدونیم چی تو ذهنشون میگذره
شما برا راحتی کار خودت بچه رو از نمکی ترسوندی و همون موقع رو بچه جواب میده و شما هم خوشحالی که به حرفت گوش داده ولی نمیدونی چه عواقبی برا بچه داره.
به جای اینکه بگی اسباب بازیاتو میدم نمکی میبره میگفتی بیا با هم اسباب بازیارو جمع کنیم یا بابا که اومد با هم جمع کنیم
پسر شما ماشاالله باهوشه ذهنش خیلی بازه با چیزای دیگه پرورشش بده نه با ترس

گلم یکی اینکه وسیله بچه رو جلو چشمش بندازی دور یا بدی شخصی خیلی اذیت میشن این تو ذهنش مونده متاسفانه و فراموش نکرده دوباره گفتی جمع کن وسایل رو وگرنه میدم ببره واکنش زیاد نشون داده
من عروسک دخترم رو خواستم بشورم تا آخر نشست جلوی لباسشویی تا بغلش کنه

بگو نمکی پلیس اومد برد

ای وای ترسوندن بچه خیلی بده از هر چیزی
بعدم از پوسک گرفتن اگه زودتر از موعد باشه اینجوری میشه
با یه مشاور مشورت کن حتما

الهی بگردم، ببخشید ولی خیلی کار بدی کردی 🥲💔

عزیزم چقدر ترسیده بچه
یکم باهاش صحبت کن بگو شوخی کردم اون موقع ناراحت شدم گفتم بعد سعی کن ترسشو ازش بریری دورازجون ی بار صداشو بشنوه شما نباشی خیلی میترسه ها

ترسیده دیگه خیالش و راحت کن بگو چه جمع کنی چه جمع نکنی من وسیله هاتو به هیشکی نمی‌دم واسه پسر خودمه

آخه مگه اینکه بگی وسیله ات میدم نمکی اینقدر ترس داره شاید از چیز دیگه ترسیده

خوب چه خبره از الان خیلی زوده