۱۲ پاسخ

خوب برو خونه خودت
بعدم تمه جا دعوا هست گلم
همه خونه ها همینه
صبرتو ببر بالا

اره من مجبور بودم ،خیلی شرایط بدی بود

چقدر شبیه همیم ولی من باهاشون زندگی نمیکنم خونه مستقل داریم ولی وقتایی که میاییم خونشون خیلی خیلی کل کل میکنن خیلی حالم بد میشه الانم که شوهرم چند روز دیگه میره سربازی بهم میگن بیا اینجا پیشمون که خونه تنها نباشی ولی من قبول نکردم گفتم من نمی‌ترسم همونجا خونه خودم میمونم

منم خونه بابام اینا بابام داداشام همش دعوا دارن منم ارامش ذهنم برام مهم تر بود تا غذای اماده

منم جفتم پایینه و هرهفته امپول میزنم ولی خونه مامانم نموندم چون میدونم اعصاب و ارامش برام نمیمونه یه بچه دیگه هم دارم سختمه خونه کسی

من بارداری نموندم ولی بعد زایمان ۳ ۴ روز اونجا بودم مامان و بابام یا داداشم و مامانم بح۲ میکرد داد و بیداد سر درد میگرفتم اعصابم خورد بود اومدم خونمون روز . دوباره شاید فردا پس فردا برم‌ کمرم‌خیلی درد میکنه نمیتونم کار کنم

اگه مجبوری اونجا بمونی. بیخیال باش. این بحثا عادیه

منم پدر مادرم همینطورن
ولی خونه خودمم

ارع مث من

وااای مثه من وقتایی چند روز خونه پدر شوهرم اینا میمونم اون بنده خدا ها به من کاری ندارن خدایی از گل کمتر ام نمیگن بهم ولی پدر شوهر مادر شوهرم خیلی با هم کل کل میکنن اونا که با هم کل کا و یکی به دو میکنن من اعصابم خورد میشه انگار ناخون رو‌مغز من میکشن دلم میخواد‌جفتشون ساکت باشن فقط😂

عزیزم چرا مجبوری؟خونه خودت شوهرت مراقبت نیست؟

چرا مجبوری؟

سوال های مرتبط

مامان اسرا مامان اسرا هفته سی‌ودوم بارداری
اینقدر عصبی و ناراحتم که حد نداره شاید اینجا بنویسم یکم آروم بشم...
دخترم ۲۰ماهشه و بشدت بد خوابه یعنی شده هفت صبح بیدار بشه تا این موقعه هم بیدار میمونه...وقتی میاییم خونه بابام که بدتر میشه.اصلا بغل من نمیاد که بخوابه...امروز رفتم دکتر بعد دکتر شوهرم رفت سرکار تا ساعت۹سرکار بود دیگه نیومد دنبالمون موندیم خونه بابام،ساعت نه ونیم بود بچه خوابش می اومد ظهر نیم ساعت خوابید ساعت۷صبح هم بیدار شده بود گفتم بذار بخوابنمش مامانم گفت نه مگه وقت خوابه و فلان حالا بچه هی چشاشو میمالید بهم خوابش می اومد ولی وقتی میبینه اینا اینطور می کنن نمی خوابه خلاصه الان بزور خوابید یعنی بیهوش شد دیگه...از اینور من ناراحت بچه ای هستم که تو شکممه یبار گفتن کیست داره الان متوجه شدم که تیروئید دارم به مامانم گفتم نکنه چیزیش بشه بچه هی غررررر(مامانم غرور غروره بشدت)که تو حامله میشی غر میزنی و همه اش فکر بد می کنی و هزار جور حرف دیگه یعنی اگه الان می تونستم بدون شک میرفتم خونه خودم هم بچه ام بدون اینکه کلی گریه کنه و سر موقعه می خوابید هم غرغر مامانمو نمیشنیدم...یه خواهر دارم خارج از ایرانه مثلا با مامانم صمیمی هستم که تا یه چی میگم سر بارداریم و دخترم هی غر میزنه و میگه ناشکری....کاش آدم چندتا خواهر داشت که حداقل با اون درد و دل می کرد🥲