۱۲ پاسخ

تنهایی خیلی سخته من درکت میکنم من میدونم زایمان کنم خواهرم میاد ولی هیشکی مادر نمیشه 😔

من مادرم فوت شده مادر شوهرم خیلی پیرو مریضه خواهرشوهرم خودش رماتیسم داره خواهرم یکیش شهرستانه و الان قهره و اصلا نمیشه روش حساب کرد اون یکی خواهرم همسرش فوت کرده و افسردگی شدید داره اولین بچه ام هست و تجربه ندارم شوهرم هم تجربه ای درباره بچه نداره سزارینی هم هستم روزی چند بار گریه میکنم که کاش مادرم بود هیچکس مادر خودت نمیشه😭

توام ایشالله‌ درست میشه کارت

غصه نخور عزیزم اونم فوقش یه هفته بیشتر از همسرت کمک‌ بگیر تا یک هفته کمک کنه بعدش اوکی

عزییزم واقعا سخته حق داری
من مامانم فوت کرده،سه تا خواهر دارم ولی شهر دیگه ان ،نمیتونم ازشون بخام یک هفته زندگیشونو ول کنن بخاطر من
همسرم قراره پنج روز مرخصی بگیره نره سرکار
مطمعنم هستم همسرم نمیتونه کمکم کنه خیلی،چون سزارینی ام مطمعنم بخیه هام پدرمو درمیاره
ولی چاره ای ندارم
فقط میگم کاش مامانم بود😔

خوبه ک دورت شلوغ باشه میان کمکت من ک ن مادرشوهر دارم ن مادر ن خواهر تنها خودمم و شوهرم موندم تو غصه اینکه شوهرم کارای بیمارستان میکنه بچه هامو کجا بذارم

خونه خودت طبقه بالا مادر شوهرت

عزیزم بنظرم خواهراتو قبول کن حدقل چند روز اول یکی دوساعتی بیان کاراتو کنن غذا بزارن اینا جلو چش خانواده شوهرتم بهتره که بیان میبینن بی کس نیسی

ب نظرم یه روز ک با مادرشوهرت تنهایی قبل زایمانت بهش اروم بگو. یجور ک ناراحت یا حساس نشه. بگو روحیم بهم ریخته لطفا بعد زایمان یکم مراعاتم رو کنین تا دوباره سرحال شم. بگو زیاد حوصله سرو صدا ندارم. اگه میشه یجور بقیه رو مدیریت کنین. اینجوری میاد تو تیم تو. ناراحت هم نمیشه. یوقتا هم ک حال داشتی بهشون یه حال درست حسابی بده ک نگن بهونه داری و ازین چیزا.

عزیزم ناراحت نکن خودتو.خدابزرگه.به خودش توکل کن.اوناهم دیگه میفهمن تو تازه زاچی حوصله نداری خودشون ملاحظه میکنن.خدا خودش کمکت کنه عزیزم❤️❤️

ای بابا تنهایی خیلی بده ایشالا که همه چیز جور بشه😔
خواهرت یا کس دیگه ای نیست بیاد پیشت بمونه؟

وایی چقد بد

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد هفته سی‌ودوم بارداری
بحث طبیعی و سزارین بود تاپیک قبلی. یاد زایمان اولم افتادم. شما که منو از نزدیک نمیشناسین . ولی اونایی که میشناسن من معروفم به لوس بودن . ینی کسی تو جهان رو پیدا نمیکنی به اندازه من لوس باشه دستم زخم بشه غش میکنم 🤣 خدا نکنه یه جام درد بیاد خودمو میکشم فقط. حالا اون وقتا که ۲۱ سالمم بود سفت و سخت واستادم الا بلا طبیعی . همش فک میکردم دردش مثل پریودیه. چون زایمان اول ادم تصوری نداره ک . همش فک میکردم تو رایمانم قراره خاب و بیدار باشم . اصلا ذره ای استرس نداشتم تا ۴۰ هفته رفتم رفتم بیمارستان . اونجا یه کم ترس افتاد به جونم . ولی دقیقا مثل تصورم زایمانم تو خاب و بیداری بود . انکار تو اسمونام یه همچین چیزی . بعد اینجا همش میگن زور زدن سخته و اینا من همش فک میکنم میگم خدایا من اصلا زوری نزدم یه لحظه چشام و باز کردم دیدم بچه تو دسته دکتره🤣 نمیدونم چیشد که زایمانم انقدر راحت بود . واقعا راحت بود . نمیکم درد نداشت ولی اینحا میبینم کلی بخیه خوردن یا چندین ساعت درد کشیدن اصلا اینجور نبودم . وقتی ام بچه اومد . وای نگم براتون یه حس سبکی داشتمبلند شدم هی راه میرفتم کیف میکردم دیگ شکم نداشتم لگنم درد نمیکرد سنگین نبودم راحت میرفتم دستشویی انکار از ففس ازاد شدم .🥺اینم بگم زایمانم با اپیدورال بود .(بدون هیچ عوارضی حتی ذره ای)